این مطلب در شماره ۳۰۲ تندیس به چاپ رسیده است
طراحیهای جورج کوندو در بلژیک
بروکسل، بلژیک: گالری خاویر هافکِنز از برپایی نمایشگاهی از کارهای روی کاغذ جورج کوندو خبر داد. کارهای حاضر در این نمایشگاه تاکیدی بر اهمیت بنیادین طراحی در آثار کوندو است. طراحیها که طیف وسیعی از کارهای بزرگ با oil-stick، مرکب، و ترکیببندیهای مدادی با درجات متفاوتی از پیچیدگی را شامل میشود، گواهی بر کنترل هنرمندانهی کوندو بر اندازهها، قالبها و رسانههای متنوع است. اگرچه کوندو بهعنوان یک نقاش به شهرت رسید، اما درواقع طراح زبردستی است که به ارزشگذاریهای سنتی تاریخ هنری که بر اساس آنها نقاشی برتر از کارهای روی کاغذ دانسته میشود، اعتقادی ندارد. کوندو میگوید: «من میخواهم این موضوع را برعکس کنم، و میخواهم از طراحی دفاع کنم.»
ترکیببندیهای او ساختارهایی خیالی هستند که از یک جهت، پنجرهای به دنیایی درونی میگشایند و از جهت دیگر، کارها تعاملی عینی با تاریخ هنر و فرهنگ عامه را نشان میدهند. این تعامل سرچشمهی غنی الهامات او طی دوران فعالیت سیسالهاش بوده است؛ نهتنها در خصوص موضوع، بلکه همچنین از منظر رویکرد و تکنیک. رابطهی متقابل کوندو با آثار هنرمندان پیش از خود، ترجیعبند مجموعهی کاری متنوع و نامتعارف اوست. رابطهای که در آن او به منظور بیان حالات هیجانی متناقض و پیچیده، یا نمایش آداب سیاسی، فرهنگی و اجتماعی معاصر، آزادانه از کارهای تاریخ هنری وام میگیرد.
در حالی که طراحیهای حاضر در نمایشگاه شباهت زیادی با نقاشیهای هنرمند دارند ــ پیکرنمایی، پرترهسازی، تکه تکهکردن و کاریکاتور ــ با این حال تغییراتی را نیز نشان میدهند، و حاکی از رجوع دوبارهی او به کارهای پیکاسو هستند. همزمان، این کارها با تاثیر از علاقهی همیشگی کوندو به فرهنگ امریکایی، از جمله کمیکها و کارتونها شکل گرفتهاند. تشابه ساختاری و شکلی طراحیهای کوندو با دورهی کوبیستی پیکاسو واضح است، اگرچه خود او ترجیح میدهد کارش را «کوبیسم روانشناسانه» بنامد. او میگوید: «پیکاسو یک ویولون را از چهار زوایهی دید متفاوت در یک لحظهی واحد کشیده است. من همین کار را با حالات روانی انجام میدهم. چهار حالت روانی میتواند همزمان واقع شود… هیستری، لذت، غم و افسردگی. اگر بتوانید این چیزها را در یک لحظه ببینید، شبیه چیزی خواهد بود که میکوشم شما در کار من ببینید.» طراحیهای کوندو واقعیتی گروتسک را به تصویر میکشند که وجه شاخص آن برهنگی و جنسیت است و اغلب احساسات غریزی نظیر خشم، جنون، هیستری، خشونت، تنهایی و بیزاری را ابراز میکند. پیکرهها، انسان هستند، اما اغلب ترکیبی و از شکل افتاده، با چندین چشم و دهان. هواداران کار کوندو میتوانند شخصیتهایی از کارهای قدیمیتر او را در طراحیها باز شناسند.
همچنین یک طراحی روی یک صفحهی نتنویسی سفید اجرا شده، که یادآور تواناییهای موسیقیایی کوندو است. حس پریشانی که در شماری از کارهای او دیده میشود با تامل عمیق هنرمند در مورد وضعیت انسان مرتبط است: «اگر بتوانی تشویش زندگی روزمره را به تصویر بکشی و کمی منزلت و ارزش به حس یأس یا دیگر احساساتی که مردم عادی دارند بدهی، احساسات و افکار آنها ارزش یک تلاش هنری را پیدا میکند. چیز زیبایی در بازشناختن این جور موارد در زندگی و حرفزدن در موردشان وجود دارد… اگر دربارهی احساسات و هیجانات مردم یا عقاید و افکار فاقد اهمیت آنها فکر کنی و در معرض نمایششان قرار دهی، به نوعی موقعیت سینمایی میرسی، همانند اتفاقی که پیش از کلمهی نخست در صفحهای از یک رمان میافتد.»
جورج کوندو (متولد ۱۹۵۷) در نیویورک زندگی و کار میکند. وی در دانشگاه ماساچوست در رشتههای تاریخ هنر و تئوری موسیقی تحصیل نمود. کوندو اوایل زندگی به کار موسیقی اشتغال داشت تا اینکه در ۱۹۷۹ با ژان میشل باسکیا دیدار کرد و با نقل مکان به نیویورک کارش را بهعنوان یک نقاش پی گرفت. او اوایل دههی ۱۹۸۰ مدتی را در کارگاه اندی وارهول گذراند و در اجرای سیلکاسکرینها همکاری داشت. به همراه باسکیا و کیت هرینگ، کوندو از چهرههای موثر در تجدید حیات بینالمللی نقاشی از دههی ۱۹۸۰ به این سو محسوب میشود و کارهایش الهامبخش هنرمندان پرشماری از همنسلان و نقاشان نسل بعدی بوده است؛ هنرمندانی نظیر نایجل کوک، شان لندرز، جان کورین و گلن براون. کوندو علاوه بر طراحی جلد کتاب، جلد آلبومهای موسیقی متعددی را نیز طراحی کرده است. به طور مثال در ۲۰۱۰ او مجموعه نقاشیهایی را برای آلبوم کانیِیوست انجام داد. در ۲۰۰۰ فیلم مستندی با نام «نقاشی کوندو» به کارگردانی جان مک نوتن از روند کار او ساخته شد. همچنین تاکنون کتابهای متعددی از کارهای او به چاپ رسیده است. کوندو در ۱۹۹۹ جایزهی آکادمی را از آکادمی هنر و ادبیات امریکا دریافت نمود.
[foogallery id=”9600″]نمایشگاهی از آثار آلبرت اورلین
نیویورک، امریکا: تابستان امسال، موزهی نوین(New Museum) اولین نمایشگاه بزرگ هنرمند آلمانی، آلبرت اورلین، را در نیویورک برگزار میکند. این نمایشگاه با نام «آلبرت اورلین: خانه و باغ» تاثیر زیاد هنرمند بر نقاشی معاصر را نشان میدهد و نقاشیهایی از مجموعههای کاری متعدد او را عرضه میکند. نمایشگاه، منتخبی از سلفپرترههای اولیهی هنرمند، نقاشیهای کامپیوتری از دههی ۱۹۹۰، و کارهای جدیدتری است که علائم تبلیغاتی را با ضربات قلم جسورانه در هم میآمیزد. به جای بررسی سیر تاریخی فعالیت حیرتآور سیسالهی هنرمند، نمایشگاه تضاد میان داخل و خارج، طبیعت و فرهنگ، کنایهآمیز بودن و روراستی را کنکاش میکند، در حالی که تعهد اورلین به بسط مستمر زبان نقاشی با شیوههایی شگفتانگیز را نشان میدهد.
در دههی ۱۹۷۰ اورلین به همراه سیگمار پولکه در هامبورگ تحصیل نمود و به حلقهی هنرمندان مرتبط با یورگ ایمندورف پیوست. اورلین اوایل دههی ۱۹۸۰ به همراه دوستش مارتین کیپنبرگر، جورج هرولد و ورنر باتنر، با مشارکت در بازگشت به نقاشی که در آن زمان به صورت بینالمللی در جریان بود، در آلمان به شهرت رسید. وی از همان آغاز کار، خود را موظف به کنکاش زبان، ساختار و تجربیات نقاشی نمود.
کار او همواره میان پیکرهنمایی و انتزاع در نوسان بوده است؛ حرکتی پویا که اورلین مستمرا به واسطهی وضع قوانین و محدودیتهای جدید برای کارش، به تجدید آن میپردازد. طی این فرآیند، او موفق میشود جان تازهای در کالبد ژانرهای ظاهرا مردهای نظیر نقاشی پرتره، کولاژ و اکسپرسیونیسم انتزاعی بدمد. در سالهای اخیر که نسل جوان هنرمندان دوباره به نقاشی گرایش پیدا کرده است، کارهای اورلین تاثیرگذارتر شده و کیفیتی آیندهنگر یافتهاند. آلبرت اورلین (متولد ۱۹۵۴ در کرفلد آلمان) در نمایشگاههای متعددی، از جمله بیینال ونیز ۲۰۱۳ حضور داشته است. او به مدت نُه سال استاد نقاشی اکادمی هنر دوسلدورف بوده است و اکنون در سوئیس زندگی و کار میکند.
کار نوری تارل در انگلیس
نورفولک، انگلیس: یکی از تحسین شدهترین هنرمندان جهان، جیمز تارِل امریکایی، یک کار نوری اختصاصی برای ساختمان هوتون هال در نورفولک خلق کرده است. این پروژه بهعنوان بخشی از نمایشگاه تارل در این مکان، که از ۷ ژوئن برای عموم بازگشایی شده است، نمای غربی ساختمان را غرق در نور میکند. ساختمان هوتن هال در دههی ۱۷۲۰ برای اولین نخستوزیر بریتانیا، روبرت والپول، ساخته شد. نمایش
نوری تماشایی تارل از اوایل غروب قابل مشاهده است و بهعنوان نقطهی اوج نمایشگاه، تجربهی منحصربهفردی را خلق میکند. علاوه بر این کار، دو اثر مهم هنرمند در محوطهی بیرونی هوتون به نمایش درآمدهاند: «به ندرت دیده شده» (۲۰۰۴) متشکل از اتاقی است که زیر سایهی درختان اطراف ساخته شده و از داخل بهواسطهی روزنهای که رو به آسمان ایجاد شده، نور میگیرد. کار دیگر با عنوان «نَفَس سنت اِلمو» (۱۹۹۲) در یک برج آب قرن هجدهمی جای گرفته است. آثار دیگر شامل پروژههای نوری از دههی ۱۹۶۰ و هولوگرامها و کاری از مجموعهی «شیشهی بلند» است. از دههی ۱۹۶۰ به اینسو دغدغهی اصلی تارل چگونگی تجربهی ما از نور و فضا بوده است.
مجموعههای اولیه او، که تنها با یک منبع نور واحد اشیای هندسی سهبعدی را در مقابل دیدگان ما مجسم میکردند، به خلق سازههایی انجامید که اجازه میداد فوران پُرتلالؤ نورهای مخفی جلوههای متنوعی را به وجود آورد. بعدها او اتاقهایی ساخت که در آنها کل فضا غرق در رنگ خالص بود. پروژهی «دهانهی آتشفشان رودِن» هنرمند در آریزونا یکی از جاهطلبانهترین کوششهای هنری دوران ماست. این پروژه شامل گروهی اتاقک است که در اطراف یا نوک یک آتشفشان خاموش برای رؤیت پدیدههای آسمانی ساخته شدهاند. تارل نمایشگاههای پرشماری در موزهها، از جمله موزهی هنر مدرن لسانجلس و گوگنهایم داشته و جوایز متعددی نظیر مدال ملی هنر را دریافت کرده است.
نمایش مجموعهی جدید پل مککارتی
زوریخ، سوئیس: گالری هاوزر و وِرث زوریخ کارهای جدیدی از پل مککارتی را بهعنوان بخشی از نمایشگاه «روایات تازه: برف سفید. دزدان دریایی کارائیبی» به نمایش درآورده است. گروهی از مجسمههای برنزی قرمز از مجموعهی «برف سفید»، در کنار چیدمان عظیمی از مجموعهی «دزدان دریایی کارائیبی» و یک مجسمهی بلوک رزینی از آثار حاضر در نمایشگاه است. عنوان اصلی نمایشگاه، «روایات تازه» (Spin Offs)، به اصطلاحی در صنعت سرگرمی اشاره دارد که برای طبقهبندی تولیدات جدیدی به کار میرود که برداشت تازهای از یک برنامه یا فیلم پرطرفدار هستند.
مککارتی با نمایش شخصیتهای آشنا، با ظاهری جدید، این ژانر را به درجهی بالایی از کارکرد هنری میرساند. همانطور که خود هنرمند میگوید: «این روشی در انجام کارهاست: چیزی را به دور خود میغلتانی و به این شکل جهان جدیدی میسازی.»
مککارتی عناصر آشنای فرهنگ عامه را هم از نظر فرم و هم عنوانگذاری مال خود میکند (او Snow White را به White Snow وPirates of the Caribbean را بهCaribbean Pirates تغییر میدهد) تا جهان کاملا جدیدی بسازد. پروژهی «برف سفید» با مجموعهای از طراحیها در ۲۰۰۹ شروع شد که از قصهی سفیدبرفی وام گرفته شده بود و ارجاعات چندگانه در داستان اصلی آلمانی و نسخههای تجاری قرن بیستمی آن را مورد کنکاش قرار میداد. مککارتی در کارهای اخیرش با مدلهای کامپیوتری کار میکند تا آثاری برنزی از سفیدبرفی و دوستان جنگلیاش، بامبی و تامبر، بسازد.
از مجموعهی «دزدان دریایی کارائیبی»، کاری با عنوان «ریز ریزکردن» به نمایش درآمده است. این کار شامل دو دزد دریایی گِلی تکهتکه، روی سکویی مملؤ از خردههای صندلی، سطل، فوم زردرنگ عایقبندی و اشیای دیگر است. با الهام از چندگانهی «دزدان دریایی کارائیب»، این مجموعه بهعنوان یک همکاری میان پل مککارتی و پسرش در ۲۰۰۱ آغاز شد و تاکنون در قالبهای مجسمه، پرفورمنس و فیلم اجرا شده است. پل مککارتی (متولد ۱۹۴۵) در لسانجلس زندگی و کار میکند.