در این نمایشگاه مجموعه تصاویری از بخش های مختلف یک شهر به نمایش در آمد که تنها، عنوان آن بر بیننده معلوم می کند که از تهران عکاسی شده است. عکسهایی از کالاهای مختلف انبار شده در انبارها، نماهایی از ساختمان های قدیمی و متروک و یا بناهای در حال ساخت،خیابان های زشت با آسفالت های تکه تکه و در بسیاری از قاب ها پوشیده شده با زباله ها و … ، که به سختی میتوان میان تمام تصاویر با هم وجه اشتراک دیگری یافت ، جز آنکه از یک شهر عکاسی شده اند.
این روزها با توجه به حضور تمام وقتِ دوربین عکاسی در زندگی ما و عکسهایی که روزانه در رسانه های مختلف جمعی از شهرها و خیابان ها میبینیم، کار عکاس دشوارتر از پیش است او باید دقت و ظرافت بیشتری در تمام ساختار تصاویرش از جمله ترکیب بندی، زاویه دید و … دارا باشد تا بتواند وجه تمایزی با صدها عکسی که روزانه از شهر برداشته میشود ایجاد کند وگرنه عکاسی از شهر حرف تازهای نخواهد داشت. علاوه بر ساختار بصری، عکسها در دوره معاصر با توجه به تفکر و اندیشه ای که در پس آنها نهفته است معنا می یابند. خوانش یک مجموعه منحصر به تماشای آن نمیشود و استیتمنت و ایده هنرمند نقشی اساسی در آن ایفا میکنند. تشخیص اینکه دغدغه هنرمند از ایجاد چنین مجموعه ای چیست از ترکیب این چند عنصر حاصل می شود.
به عنوان استیتمنت متنی از ” تمبر مصری ” نوشته ی اسیپ ماندلشتام برداشته شده که در انتهای آن می خوانیم: “… همچون گلّهای از جانوران ذیشعور بیرهبر که برای هیجان دیوانهوار سونات زاده شدند” هنرمند اجزای شهر را اینچنین میبیند اما تصاویرش ویرانی و تباهی ای را نمایان میکند که خود در اینباره می گوید ” نگاه ناامیدانه ای نداشته است و در پی نمایش طغیانی بوده است که از زیر زمین به سطح می آید و او زیبایی شناسی زشتی هایش را به تصویر می کشد. ” ( اما تا چه اندازه عکاس موفق شده است که زیبایی شناسی موردنظرش را به بیننده منتقل کند؟ و آیا عناصری که در تعریف زیبایی شناسی یک اثر باید وجود داشته باشد تا چه اندازه در این تصاویر قابل مشاهده است؟)
تهران موضوع تازه ای نیست (هر چند همچون سایر کلان شهرهای جهان لایه های پنهانی و زیر زمینی بسیاری دارد و کشف و به تصویر کشیدن هر یک می تواند حرف تازه ای را به بیننده بشناساند) پس صرفا عکاسی از مشکلات و کاستی ها آن اگر از عکاسی خبری هم فراتر رود به مجموعه ای مستند خواهد رسید.