دوست گرامی و بزرگوارم جناب جاوید رمضانی از من خواستهاند مطالبی خاطره مانند برای نشر در وبسایت مجله وزین تندیس بنویسم و در واقع ناگفتهها را از زندان خاطره آزاد کنم، در مورد بازگو کردن موارد تاریخ گذشته شک داشتم که مفید فایده باشد، که با ارائه دلایل دوستم، یک قدم پیش و یکی نه، راضی شدم به نوشتن.
خوب، انگار وقتش رسیده. راستی آدم مثل اینکه خودش نمیداند خاطه نوشتن هم یک دوره از زندگی است.
بخش یکم
از کجا آمدم
من در کرمانشاه و در نوجوانی با کارهای روبنس، رامبراند و تی سین از راه مشاهده کتاب آثارشان آشنا شده بودم و کار کردن با رنگ روغن را بدون معلم خودم شروع کردم. بعدها (۱۳۲۹) در تهران بهوسیله شخصی که از دوستان خانوادگی ما بود به استاد حسین بهزاد معرفی شدم و او مرا به مدرسه کمال الملک فرستاد که در آنجا اصول نقاشی سه بعدی-کلاسیک غربی را زیر نظر استادان حسین خان شیخ ، محمود اولیا و رفیع حالتی کار می کردم. البته در هنرستان کمالالملک دروس نظری معمول نبود،ولی من به اتفاق دو دوست دیگرم محمد صدیق و پارسا جهت جبران این کمبود یک گروه تحقیق تشکیل دادیم تا مبانی نظری هنر غرب را مطالعه کنیم و سوالها و تکههای افتاده این پازل را در فضای هنری ایران آن روز پیدا کنیم.
در اوایل دهه ۱۳۳۰ در مدرسه هنرهای تزیینی تهران اسمنویسی کردم و با فنون و ظرایف هنرهای مینیاتور،تذهیب، نقشه قالی، کاشی و سایر رشتههای ضمیمه این هنرها آشنا شدم و از تجربهها و نظریات طیف وسیعی از استادکارهای برگزیده ایرانی بهره بردم. این استادان در بخش عملی، حسین بهزاد، محمد علی زاویه، حسین الطافی، علی کریمی، نصرتالله یوسفی،عبداله باقی، هادی اقدسیه، پاشایی و علی رخساز و همچنین در بخش نظری،سیمین دانشور، جلال آل احمد و پرویر مرزبان بودند.
هجوم و انباشت ایدههای مدرن غربی در زمینههای هنری و اغلب متفاوت از نسل ما هنرمندانی چندبعدی، عمل گرا و سختکوش بوجودآورده بود که بیشتر آنا از دو تا چهار زمینه را با هم کار میکردند. زمینه هایی مانند: نقاشی، عکاسی، سینما، نقاشی متحرک، گرافیک، تبلیغات،تأتر، مجسمه سازی، معماری، شعر نو و نیمایی، تدریس، نقد هنری و مطبوعات بودند…(ادامه دارد)
علیاصغر معصومی