بحران افزایش جمعیت در یک دوره بر اثر عواملی مثل جنگ و غیره مثل یک سونامی است که امواج آن تا سالها باقی می ماند . عدم هماهنگی در روند زیستی یک جامعه در ذات و درون انسانها رخنه می کند.
جامعه ۳۰میلیونی آدمهای ۳۰تا ۴۰سال ایرانی برای خودشان کشوری هستند. یک اتیوپی در میان رویای امریکایی ؟
گسترش بی رویه جمعیت باعث انهدام منابع اقتصادی و اجتماعی است .پیشی گرفتن شاخصه آماری رشد جمعیت از ضریب رشد اقتصادی را گسترش بی رویه جمعیت گویند. شناسایی این گسترش و روند زمانی این جمعیت به عنوان مجموعه تاثیر گذار در حوزه اقتصاد و فرهنگ، به سامان دادن بحران کمک میکند .
سخت نیست نقطه عزیمت این دوره را در ساحت نشانه ای قرار دهیم و شهودی از زندگی و سرنوشت ونیازهای آنان بدست آوریم.
سالهای ۵۴تا۶۴ سالهایی که در عین روند خودآگاهی منجربه تحول اجتماعی گردید، آنچه تا امروزهم ادامه دارد و با پیرشدن این دوره جمعیتی، گویا که تحول خواهی در حال پیرشدن است.
آنها در جنگ و انقلاب متولد شدند. هر دو از سونامی های اجتماعی و سنگین است ولی سوال: چرا این فشارها باعث افزایش جمعیت شد . تحول اجتما عی ناخواسته بحران توقف روند عادی زندگی را در پی دارد که عدم امنیت را دامن میزند . از این زاویه رفتارهای عاشقانه در خانواده ایرانی قابل بررسی است. شاید عشق واکنشی به عدم امنیت باشد، و تا چه حد رویکرد امروز روابط عاطفی و خانوادگی جامعه درگیر این تئوری است.
این جماعت که به نظر من نسل و جنریشن(generation) نیستند، چرا که یک نسل از زاویه ای دارای گویش فرهنگی و خواستگاه های مشخصی است. از نظر من این لایه اجتماعی ما هیچ شاخصه بخصوص فرهنگی ندارند. شاید بهتر باشد که اینطور بگویم شاخصه فرهنگی برخواسته از تداوم نسل قبل و نسل بعد ندارند. آنها کماکان مهندسی شده و می شوند توسط جامعه جهانی و قدرت داخلی. چرا که هسته آنارشیسم فیزیکی از همین تورم جمعیتی می تواند حاصل آید. نیازهای اولیه این جماعت در رویکرد صنعت فرهنگ غرب تبدیل به بحرانهایی می گردد. واژگونی ماشینها(رقم بالای تصادف خودرو در ایران)و گسترش پروندههای دادگستری و طلاق، مصداقهای این بحران میتواند باشد. نیروی مهیب عشق حاصل از ترس، خدای حامی آنان و حاصل آرزوی امنیت پدران و مادرانشان می باشد.
ساختارهای پیشرفته فهم روند ادراک بشری امروزبرای غرب سیاسی این امکان را فراهم کرده تا آنان را در صفحات اجتماعی و جریانات به ظاهر حقیقت جو و معرفتیاب از میان قشر خاکستری مغزشان و درون نا خودآگاه آنان کنترل کنند. گسترش اشرافیت مصرف کالایی وظاهرسازیهای فرهنگی، خود گواه دیگری برای این نظریه است.
بزرگترین عارضه این گروه فاصله مهیب ظاهر و باطن است و تناقضی که در طول سه قرن شکل گرفته است در این کشور حل نشده وامروز به اوج رسیده. حاصل آنکه جمعیت جوان نه الگوی خودی را تاب دارند و نه الگوی دیگری را.
گویا پاساژ رنگ خاکستری میان دو فام رنگی هستند و شاید نماد سفید میان پرچم سه رنگمان.
تمام این نقطه نظرات به یک مسئله مشخصی اشاره دارد و آن فقر اندیشه کلنگر است. توجه به مفاهیم اولیهای مانند حقیقت، تفکر، خیر و زیبایی و عشق. کاهش سطح مطالعه، افول کیفیت آکادمی ها، گسترش آمار فعالیت های متفاوت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی که به لحاظ کمّی دیده میشود و نه کیفی و به یک تعبیر سطحیت بسیار عمیق حاصل همین عارضه می باشد. اضطراب بار زیستن در شرایط ملتهب به مصرف بیرویه فردیت و اخلاق و امحاء پذیرش فعال در پیوستگی کنشهای حیاتی انسان معطوف می گردد.
جمعیتی در حال شکل گیری که کارگران انفورماتیک مینامندشان. کارمندان و حقوق بگیرانی در قالب و استایل نظم نوین تکبعدی و مصرفمحور با الگوهای ازپیش تعریف شده و پویا که توسط رسانه ها نو به نو میشوند. آیا آینده شاهد پیروزی الگوهای جهانی نئولیبرالیسم اقتصاد محور است؟ این نبردگاهی مهیب برای وجدان انسانی معاصر است.
جاوید رمضانی
۹۴/۰۶/۰۱