دیرینه‌شناسی نابودی

سحر افتخارزاده، تندیس: کلثوم صالحی فارغ التحصیل کارشناسی نقاشی، از دانشگاه گیلان، در اولین نمایشگاه خود در گالری “اُ” نشان داده که جسارت ورود به حیطه رسانه‌های متفاوت را دارد و مدیوم برای او هدف هنرش نیست بلکه وسیله تجلی آن است. آثار این هنرمند که با کیوریتوری آیدین خانکشی‌پور ارائه شده، در سه مدیوم چیدمان، طراحی و حجم، در سه طبقه گالری به نمایش در‌‌آمده‌اند.
مخاطب پس از کنار زدن پرده‌های سیاه و وارد شدن به فضای طبقه اول نمایشگاه، با اتاقکی تاریک روبرو می‌شود که در آن تعداد زیادی استخوان جمجمه گوسفند در صف‌هایی پشت‌ سر هم که دیواره‌های یک هزارتو را می‌سازند، روی هوا معلق‌‌اند. چیدمان به گونه‌ای است که مخاطب احساس می‌کند در میان این هزارتو آینه‌ای قرار دارد اما هرچه به دنبال تصویر خود می‌گردد آن را نمی‌یابد. این جمجمه‌ها گویی زیر بارش برفی بی‌امان یخ زده‌اند یا در فضایی رویایی در میان قاصدک‌ها شناور شده‌اند. در طبقه دوم گالری، ۲۷ تابلوی طراحی دیده می‌شود که یادآور تصاویر تشریح اسکلت جانوری است. بافت کهنه‌نما، تخریب‌ها، پروسه بافت‌سازی و متریال به کار رفته، آثار را تبدیل به سنگواره‌هایی کرده که می‌توان در یک موزه تاریخ طبیعی دید. اما آثار به صورت تابلو در قاب و بر روی دیوار قرار دارند. در میان این تصاویر اسکلت انسان از همه کمتر به چشم می‌خورد. در آخرین بخش نمایشگاه ۱۰ اثر حجم، از استخوان‌های جانوری قرار دارد که در بتن کار گرفته شده‌اند. بیش از همه آرواره‌ها به چشم می‌خورد. گویی هر کدام برشی از گمانه‌زنی‌های زیست-باستان‌شناسی است که از منطقه مورد مطالعه جدا شده و به اینجا منتقل شده‌اند. می‌توان لایه‌های تاریخ طبیعیِ خوردن و دریدن و خورده شدن را در آن‌ها دید.

o-salehi2
نمایشگاه “سرزمین هرز” به نوعی دیرینه‌شناسی نابودی است، از دوران ناخودآگاهی بشر تا دوران دانش و سپس تکنولوژی و مهارت غلبه بر طبیعت. سیری طبیعی-تاریخی که چون در بستر اجتماعی مشخصی قرار بگیرد امکان معناسازی گسترده‌تری می‌یابد. آرواره‌های کارگرفته شده در بتن، جمجمه‌های قطار شده معلق در ظلمات، فسیل‌نگاره‌هایی که تصویر آناتومی زنی باردار را احاطه کرده‌اند، همگی برخوردهای متفاوت هنرمند با موضوعی واحد هستند که مهابت حقیقتی زیستی را پیش رو قرار می‌دهد و در شکلی آناتومیک و حیوانی، انسان را با نیستی رویارو می‌کند.

o-salehi
صالحی در متجلی کردن این مفاهیم بیش از همه در چیدمان خود موفق است. فضایی که در این چیدمان خلق شده حاصل کار هنرمند بر شیءِ یافته و قرار دادن آن در موقعیتی تازه است که آن را در یک سخن جدید بازتعریف کرده و معنا یا معناهای تازه‌ای به آن افزوده است. اما در مورد طراحی‌ها آنچه رخ داده بازسازیِ زوال است از طریق اِعمال پروسه‌ای بازنمایانه. ساخت و ساز طراحی‌ها و ارائه آن‌ها در قاب شیشه‌ای با آنچه در چیدمان دیده می‌شود فاصله زیادی دارد و بین قسمت‌های مختلف نمایشگاه گسست ایجاد می‌کند. آثار این قسمت دچار نمایش مهارت ساخت و ساز هستند، چنانکه آثار حجم نیز اگرچه ذیل هنرِ یافته(found art) قرار می‌گیرند اما تمایلات مدرنیستی دارند و بیشتر درگیر ریتم، تقارن و به قولی زیبایی شده‌اند و گویی کفه فرم در آن‌ها سنگین‌تر است. اگر ارائه آثار از نظریه مشخصی تبعیت می‌کرد و یا کل نمایشگاه در قالب چیدمانی واحد ارائه می‌شد شاهد نمایشگاه منسجم‌تری می‌بودیم. آثار می‌توانست در تعداد کمتر و با وسواس بیشتری انتخاب شود و مخاطب را در یک شبکه به هم پیوسته درگیر کند. عدم وجود یک ایده کلی برای وصل این سه قسمت در استیتمنت نمایشگاه خود را نشان می‌دهد. برخورد مفهومی با موضوع و ارائه آن در یک متن ادبی، به جای ارائه نظریه‌ای که اثر هنری را به مثابه اثر هنری روی دیوار می‌برد، نقطه ضعف-نه تنها- این نمایشگاه بلکه نقطه ضعف هنر ما است. اشاره به خاستگا‌ه‌های فرمی و تاریخ هنری که پایه‌های آثار یک نمایشگاه را می‌سازند بسیار بیشتر از یک متن معنا‌محور و ادیبانه، به کار ادراک مخاطب و نوع برخورد وی با آثار می‌آید.
همچنین باید اشاره کرد در چنین نمایشگاه‌هایی با طیف گسترده متریال و شیوه‌های اجرایی، وجود لیبل در کنار آثار، امری بدیهی به نظر می‌رسد. اما متاسفانه این امر در نمایشگاه‌های انفرادی گالری “اُ” مرسوم نیست.

شهریور۹۴

o-salehi3