سحر افتخارزاده، تندیس: سارا سامری در نمایشگاه اخیر خود در گالری “شیرین” ۱۷ تابلو از آثار خود را به نمایش گذاشته است. وی در این آثار که با عنوان “بازخوانی” به نمایش در آمده، با تکنیکی شبیه آنچه در انیمیشن سازی به روتوسکپی شناخته میشود به سادهسازی تصاویری پرداخته که در بیشتر موارد مربوط به دوران ملی شدن صنعت نفت هستند. سامری در این آثار، تصاویری از این بخش از تاریخ را انتخاب کرده و به دور از هرگونه بیانگری تصویری، همچون یک داستان مصور در کنار هم قرار داده.
در این آثار میتوان تاثیر دو نگاه را پیگیری کرد؛ پترنهای کار شده در اطراف و لایه زیرین تصاویر یادآور ترامهای آثار لیکتن استاین و استفاده او از کمیک استریپ در برخورد با بیانگری هنری و مسئله پذیرفتن تصویر به مثابه واقعیت است. سامری با استفاده از این قاببندیها فاصله تصویر را با مخاطب بیشتر کرده و از این طریق یادآور میشود که این تنها یک تصویر است. تصویری که به حداقلهای بصری خود کاسته شده و از وجوه بیانگری خود تهی شده است. از سوی دیگر در لایه جلویی تابلوها، بازسازی تصاویر انتخابی با کنتراست بالا و لکهگذاریها و دورگیریهای سیاه، فضای سرد، تهدیدآمیز و پرتعلیقی به وجود آورده که یادآور وجوه اکسپرسیونیستی استایل سینمایی نوآر است. سینمای نوآر که از ترکیب اکسپرسیونیسم آلمان و ژانر داستانی hard-boiled شکل گرفته دارای ویژگیهای مشخصی است که آن را سرنمون تاریکی و تباهی میسازد. تقدیر، نابودی و مرگ، سرخوردگی از انهدام رویاها و نیز نمادپردازی سایه و سیاهی نقش بسزایی در این نوع سینمایی داشته و در دهه ۵۰ تحت تاثیر جریان مک کارتیسم، جو امنیتی و بدبینانه بیش از پیش وارد آن شده است.
این فضای ناامن و پرتعلیق در کار سامری، بویژه در پنهان کردن چشم کاراکترها پشت عینکهای دودیِ یک شکل، خود را نشان میدهد. اگر بتوان نام بازخوانی و نه بازسازی بر این تصاویر نهاد، گویی بازخوانیِ سامری از این دوره تاریخی، تصویری مرموز است که میلی به سخن گفتن و آشکار کردن آنچه به واقع گذشته است را ندارد. این رویگرداندن از بیانگری در ساده سازی سطوح و بافتها و محدود کردن تصویر به حداقلهای بیانی خود دیده میشود.
اما با دیدن دیگر آثار نمایشگاه، این نگاه مورد تردید قرار میگیرد. در این نمایش علاوه بر تابلوهای “بازخوانی” آثاری از دو مجموعه دیگر نیز دیده میشود؛ “شخص سوم” و “شبهای دوشنبه”. قرار گرفتن این آثار در کنار هم باعث شده نتوان هسته اصلی ارتباط مضمون آثار با ارجاعات فرمی آنها را به درستی پیگیری کرد. آنچه همه این آثار را به هم مرتبط میسازد نوعی یکسان سازی است که ریشه در پاپ آرت دارد. استفاده از شگردهای فرمی پاپ آرت که به دنبال تولید تصویری بیمعنا از محتوایی روزمره است، برای بازخوانی تصاویری تاریخمند که دارای بستر سیاسی-اجتماعی مشخصی هستند، باعث شده مجموعه اخیر سامری دچار تناقض بین فرم و محتوا باشد. این تناقض وقتی خود را عیان میسازد که این آثار در کنار آثار گذشته وی قرار میگیرند. برای مثال در “شبهای دوشنبه” شیوه زندگی روزمره آدمهایی معمولی دستمایه تولید اثر قرار گرفته که با رویکرد پاپ آرت همراستا است، اما در مجموعه اخیر که به واقعه تاریخی خاصی اشاره دارد دیگر نمیتوان همان شگردهای فرمی را به کار برد، مگر آن که هدف، تولید اثری دیگرپسند و اگزوتیک باشد. که اگر چنین باشد جز دغدغه فرمی و مهارت تکنیکی نمیتوان پشتوانهای برای خلق این آثار متصور شد. گویی این شیوه اجرایی همچون دستگاهی است که هر تصویری به آن وارد میشود به یک گونه تغییر شکل یافته و از آن بیرون میآید. این چنین فردیت هنرمند و دغدغه شخصی وی در حاصلِ کار غایب است و به نظر میرسد آنچه زمانی یکسانسازی صنعت فرهنگ را به مبارزه طلبید، اکنون خود وسیله آن شده و نه تنها در کار یکدست کردن محتوا است بلکه “خودِ” هنرمند را به تولیدکننده صرف تبدیل میکند.