فمنیسم، نقد
ترجمه و تلخیص: علیرضا بهارلو
این مطلب در مجله تندیس شماره ۳۱۲ منتشر شده است.
«پایان دادن به تبعیض جنسی در هنر چه بهایی خواهد داشت؟» این موضوعِ هرچند پرتکرار اما مهم، بار دیگر قابل طرح است و جای تأمل بیشتری دارد. شرایط فعلی قطعا مساعدتر از اواسط دهه ۸۰ میلادی است؛ یعنی زمانی که گروه فمنیسیتی «دختران گوریل» برای اعتراض به ارزیابی یک موزه هنر مدرن شکل گرفت. موزهای که کارنمای آن نام تنها ۱۳ زن را در میان ۱۶۹ هنرمند خود جای میداد. اما در حال حاضر باز هم اعداد و ارقام چندان چشمگیر نیست، به طوری که طبق آمار بهدسترسیده از پروژهای به نام Gallery Tally از میکول هِبرون۱، هنرمند و کیوریتور آمریکایی، از میان تمام هنرمندانی که امروزه در گالریهای ایالات متحده به رونمایی آثار خود میپردازند، فقط ۳۰ درصد را زنان تشکیل میدهند و از قرار معلوم، این میزان هم مدت زیادی است که کمابیش در جای خود ثابت مانده است.
در این حین، گاه نمایشگاهها و رویدادهایی با چنین موضوعات و مضامینی به شکل یک جوشش و جهش یا هجمهای ادواری سر برمیآورند و حسی از آشناپنداری را سبب میشوند و کارنماهایی با عناوین و اعلانهایی انتقادی که برآمد نارضایتیهای ناشی از نابرابریهای جنسی در عرصه هنر است، نمود مییابند.
غلیان فمینیسم ــ که به تعبیر میرا شور۲، هنرمند و منتقد آمریکایی، «بازگشتهایی یادزدوده» لقب گرفته ــ به نظر میرسد هر از گاهی در اشکال مختلف از سر گرفته شده و چشماندازی تیره و پیشرفتهایی نهچندان قابلتوجه را به سوی تساوی جنسی در این قلمروی بهظاهر آزاداندیش و ترقیخواه ترسیم مینماید. در این اثنا ــ همچون همیشه ــ آمار و ارقام، مقابله و تطبیق داده شده؛ مجالس بحث برگزار، و اعتراضات سازماندهی میشوند. آنگاه طولی نخواهد کشید که موضوع بهتدریج از کانون بحث خارج میشود تا شاید بار دیگر در سالهای آتی مورد توجه قرار گیرد؛ چراکه مسئله همچنان به قوت خود باقی است.
در مقالهای از مورا رایلی۳، کیوریتور و نویسنده حوزه هنر معاصر، با عنوان «ارزیابی تبعیض جنسی: آمار، ارقام و اصول ثابت»۴، شمارش و ارزیابی آمار و اعداد اثبات میکند که در رونماییها، گالریها، مزایدهها و کارنماهای انفرادی موزهها، جانبداری و یکسوگرایی امری است مداوم، که مانند گذشته جریان دارد.
شمارش، در حقیقت یکی از «اصول ثابت» است. مورا رایلی پس از وارسی چارهها و روشهای اصلاحیِ ممکن مثل حمایت از برنامههای فمینیستی و در مضیقه گذاشتن هیئتهای مجموعهدار و موزهها برای تغییر رویه، نتیجهگیری خود را چنین بیان میکند: «بله، ما نیازمند آن هستیم که به زیر و روکردن اعداد و تعداد ادامه دهیم. شمارش، یک استراتژی فمینیستی است.»
در واقع این نوع شیوهی گردآوری اطلاعات، چیزی است که با وجود معضل حافظه صاحبان صنایع، موجب زنده نگه داشتن موضوع مورد نظر شده است. چنانکه با خوانش دوباره نوشتار لیندا ناچلین۴، «چرا هیچ هنرمند زن بزرگی وجود نداشته است؟»۶ (۱۹۷۱)، میتوان رویکرد این مورخ هنر را بهعنوان نقدی بر عمل شمارش بهعنوان نقطهی پایانی تحلیل، تعبیر و استنباط کرد. او در این مقاله نوشته است: «این پرسش که “چرا هیچ هنرمند زن بزرگی وجود نداشته است؟” صرفا یکدهم از رأس کوه یخِ سوء تعبیر و تصورات نادرست است».
استدلال او را میتوان دوباره به این صورت عبارتبندی کرد: صِرفِ شمردن تعداد هنرمندان زن «بزرگ» و مقایسه آن با شمار هنرمندان مرد «بزرگ» به خودی خود چیزی را مشخص نمیکند و فضا را برای هر نوع فرضیه و پندار اشتباه باز میگذارد، مگر آنکه منبع اختلاف به قدر کافی شرح داده و تبیین شود.
با پیشبرد این موضوع به دوره جدید، پرسشِ عنوان شده به این شکل مطرح میشود که «چرا شمار هنرمندان زن موفق همچنان معدود است؟»۷ ناچلین چنین استدلال میکند که برای فهم این مسئله که چرا زنان در طول تاریخ هنر تا این حد نادیده گرفته شدهاند، باید دید خود را «به ورای مسائل سیاسی و ایدئولوژیکیِ خاصِ مرتبط با فرمانبرداری زنان معطوف داشت.» ما باید در فرض و مقدمه اصل پرسش به تعمق بپردازیم و حرفههای هنری را نه بهعنوان مظهر «عظمتِ» درونساخته، بلکه بهمثابه فراورده ساختارهای نهادی، طرحریزی و تدوین نماییم. تنها بعد از آنکه این موارد درک و دریافت شوند میتوان به این ارقام معنای درست و مناسب داد.
بر همین قیاس، امروزه وارسی دقیقتر و مبسوطترِ معنای واقعی «موفقیت» و نحوه دستیابی به آن، روشی مفید و موثر در این زمینه خواهد بود. انجام این مسئله، همانند مورد گذشته، کوششی است در جهت مطالعه دقیقترِ تصورات و عقایدمان، نه صرفا درباره هنرمندان زن، بلکه درباره روشی که نظام هنر معاصر به طور کلی در آن قالب عمل میکند (یا نمیکند).
چندی پیش، بعد از شروع دوباره اعتراضات فمینیستی علیه جانبداریهای شدتگرفته در نظام هنر، در یادداشتی با عنوان «دیوارهای سفید، سقف شیشهای»۸، نوشته بِن دِیویس۹، سعی شد تا به بعضی سوالات مربوط پاسخ داده شود. در آنجا چنین بحث و استدلال شده بود که «نمیتوان این پدیده را بدون پرداخت به مسائلی بزرگتر از صرفا هنر، تشریح نمود»، و در پی، دو مسیر ممکن که دنیای ظاهرا ترقیخواه هنر، از طریق آنها امکان بازتولید تبعیض جنسی را داشت مطرح گشته بود.
مورد نخست آنکه صنعت هنر تجاری در پی خدمترسانی به ذوق و ذائقه افراد توانگر برآمده است. با در نظر گرفتن مسئله توزیع نابرابر ثروت در جامعه، این واقعیت سرانجام به این معنا بود که شرایط، در حال خدمت به امیال و گرایشهای مردان است ــ اوضاع و شرایطی که برای ایجاد تبعیض و سوگیری، به یکدیگر پیوسته بودند.
و دوم آنکه وقتی بررسی میکردید چگونه هنرمندان، نمایش در گالریها را به دست میآوردند، این قضیه از طریق شبکههای شخصیِ نسبتا نامرئی صورت میگرفت. فهم این موضوع شاید نحوه همتاسازیِ خودآگاه یا ناخودآگاه ذهنیت و نگرش «انجمن پسران» را روشن میساخت.
اما امروزه عامل سومی هم در کار است که جای تاکید بیشتری دارد. یکی از مضامین اخیر و عمده مباحثه نظری و عملی، حول محور شأن و مرتبه هنرمند در جایگاه کارگر بوده است. ایده «هنرمند» در جایگاه هویتی حرفهای، افسانهای غریب و نوعی وهم باصره است که طبق آنچه ناچلین بهعنوان «زیرساخت رمانتیک، نخبهگرا، ستودنی و تکنگاشتِ» صنعت هنر توصیف میکند، به وجود میآید.
هرساله گروهی از هنرمندان بالقوه جدید و مشتاق وارد لاتاری میشوند، حتی اگر عدهای دیگر قصد رهاکردن آن را داشته باشند. مورین کانر۱۰، هنرمند معاصر، نتیجه مطالعات خود را در این زمینه چنین بیان میکند: «اگر بعضی مسیرهای شغلی و حرفهای، از این حیث که چه کسی در آنها به موفقیت دست مییابد و چه کسی دست نمییابد اختیاری یا یکسویه به نظر میآیند، من بر این عقیده هستم که این مسئله معمولا به حمایتهای حیاتیِ مالی، منحصر و محدود میگردد.»
ناچلین در گفتههایش، تشبیه کوه یخ شناور را به کار برده بود. اگر آمار مربوط به هنرمندان «موفق»، همان رأس یا قلهای باشد که میتوانیم آن را ببینیم، واقعیتهای موجود در اقتصاد غیرهنری، توده سردی است که این موارد روی آن جای میگیرند ــ تا حد زیادی مستتر در زیر سطح این گفتوگو.
اما این واقعیت ــ که هم مختص مردان و هم زنان است ــ به درک چه چیزی درباره شرایط خاص هنرمندان جنس زن یاری میرساند؟ شاید از موارد قابل ذکر در این خصوص این باشد که زنان هنرمندِ مشتاق و بلندپرواز، از فرصتهای کمتری بهره میبرند، زیرا در مورد ارتقای سطح کاری خود، ستیزهجویی کمتری بروز میدهند. از این رو شاید اگر این هنرمندان حقیقتا خود را وقف و همراه آن چیزی که در پیاش بودند میکردند، شرایط بهبود مییافت. در واقع معیارها و اصول کلیشهای، گاه زنان را به لحاظ اجتماعی به کمترخواهی وا داشته است.
بنا به آنچه ناچلین معتقد بود، دست آخر «مسئله برابری حقوق زنان ــ در هنر و هر قلمروی دیگری ــ نه بر اساس خیرخواهی یا خصومت نسبی مردان و نه اعتمادبهنفس یا خفت زنان ایجاد میگردد، بلکه این مسئله، در عوض، بر مبنای ماهیت و ذات ساختارهای نهادی ماست و البته دید و برداشت واقعیتی که این ساختارها بر انسانهایی که بخشی از آنها هستند تحمیل میکنند».
بنابراین، موضوع از دیدگاهی دیگری نیز مطمح نظر خواهد بود: شاید بنا به دلایلی که ورای حوزه هنر است، حتی جسورترین و قاطعترین هنرمندان زن هم عملا کار خود را با صرف زمان کمتری برای برخورد با دلالان، پروژههای سطح بالا و همچنین درخواست بازدید از کارگاههای هنری به اتمام میرسانند.
حقیقت شنیع آن است که امروزه تعداد فارغالتحصیلان زن در دانشکدهها هنوز حدود ۲۲ درصد کمتر از همتایان مرد خود است. بنابراین زنان به طور میانگین با کاهش ۲۲ درصدی منابعِ تهیه و خلق هنر مواجه خواهند بود و از طرفی نیز به طور میانگین باید ۲۲ درصد سختتر کار کنند تا بتوانند در سطحی یکسان، با فرصتهای کمی که در اختیار دارند به رقابت بپردازند. دست آخر هم ــ به نقل از مورین کانر ــ ۲۲ درصد، «حمایت مالی» کمتری خواهند داشت.
با این همه، با بررسی آمارهای اخیرِ مربوط به حقوق و پرداختها در مورد زنان آفریقایی ـ آمریکایی و آمریکای لاتین، شرایط حتی وخیمتر هم خواهد شد. یک زن آفریقایی ـ آمریکایی به طور کلی ۳۶ درصد کمتر از یک مرد سفیدپوست درآمد دارد. این مقدار بر اساس آمار موسسه «مشارکت ملی زنان و خانوادهها»۱۱، قابل تبدیل به ۲۱ ماه اجارهبهاست. و این «شکاف حقوقی» تنها یکی از موارد مشهودِ تبعیض جنسی است.
در اینجا شاید تشبیه کوه یخی که پیشتر آورده شد، برای تشریح شرایط فعلی خیلی ملایم باشد! اگر مشاغل هنری کمکهای مالی خود را اساسا از منابعی خارج از هنر دریافت میکنند، چنین واقعیتهایی بیشتر به سیاهچالهای در جهان هنر میمانند تا کوه یخ؛ سیاهچالهای که مستقیما قابل رؤیت نیست اما هر آنچه اطرافش جای دارد در هم میپیچد و تحت تاثیری اساسا منفی قرار میدهد.
پینوشت:
این نوشته برگرفته از مقالهای با عنوان «چرا شمار هنرمندان زن موفق همچنان معدود است؟» از بن دِیویس بوده که در سال ۲۰۱۵ نگاشته شده است.
۱٫Micol Hebron 2.Mira Schor 3.Maura Reilly 4.Taking the Measure of Sexism: Facts, Figures, and Fixes 5.Linda Nochlin 6.Why Have There Been No Great Women Artists? 7.Why Are There Still So Few Successful Women Artists? 8.White Walls, Glass Ceiling 9.Ben Davis 10.Maureen Connor 11.National Partnership for Women & Families
منبع:
www.news.artnet.com
فهرست تصاویر:
۱٫ در آمریکا، زنان فقط دو سوم مردان درآمد دارند و هنرمندان زن فقط یکسوم هنرمندان مرد. (دختران گوریل، مربوط به نمایشگاه «گستاخی دختران گوریل» (۹۰-۱۹۸۵)).
۲٫ جلد مجلهی «آرتنیوز»، ژانویه ۱۹۷۱٫
۳٫ گروه اکتیویست «برِیناِستورمِرز» در نمایشگاه «نیویورکِ بزرگتر» (۲۰۰۵)، واقع در مؤسسهی هنر معاصر MoMA PS1، عدم توازن جنسی را «یادآور میشوند».
۴٫ آیا برای شرکت در نمایشگاه، هیچ گونه حقالزحمه، پاداش یا بازپرداختی، از جمله پوشش بیمه، دریافت کردهاید؟ (از ۵۷۷ پاسخدهنده: %۶/۴۱ بله؛ %۴/۵۸ خیر).
۵٫ تصویری مربوط به کارنمای «پهن باند» دختران گوریل، دانشگاه بنیاد بروس.
۶٫ لیندا ناچلین، مورخ هنر
۷٫ لیندا ناچلین، مورخ هنر
۸٫ مورا رایلی، کیوریتور و نویسندهی حوزهی هنر معاصر
۹٫ میرا شور، هنرمند و منتقد آمریکایی
۱۰٫ گروه فمنیستی «دختران گوریل»
۱۱٫ گروه فمنیستی «دختران گوریل»