یرواند آبراهامیان کتاب تاریخ ایران مدرن را با جملهای آغاز کرده است که انسان را شگفتزده میکند:
« ایرانیان با گاوآهن وارد قرن بیستم شدند و با بیشترین تلفات جادهای آن را به پایان رساندند.»
حضور ماشین و امکانات جادهای و ترابری، همگی گواه از مدرن شدن ایران میدهد اما این تلفات جادهای گواه چیست؟!
امروز با حیرت خبر مرگ دو بانوی جوان را شنیدم که هر دو در حادثه رانندگی جان باختند. «عفت نژادساکیان» خبرنگار حوزه موسیقی و «حمیده رضوی» فیلمساز و دستیار عباس کیارستمی. هر دو قربانی، زنانی فعال، پرانرژی و تاثیرگذار در فضای فرهنگ و اجتماع و خانواده خود بودند.
به سادگی میتوان دریافت که فضای مدرن در تقابل با آنچه مرگ اندیشی گویند، قرار میگیرد. جوامع شرقی با اصالت بخشی به هیروئیسم یا قهرمانگرایی، نوعی مرگاندیشی را پیش رو قرار میدهند.حتی فرهنگ هومری در یونان باستان نیز بر این اساس شکل میگیرد. مرگ زیبا شرطیاست که فضایل انسانی را حمایت میکند، شجاعت وجاودانگی، در پذیرش این مرگ امکان مییابد. و یا مصریان چنان جهان مرگ را رونق بخشیدند که موسسان صنعت مرگ خوانده شدند.
اما با حضور مدرنیته و قبلتر با آغاز رنسانس وضعیت متفاوت گشته و انسان بیش از مرگ به زندگی اندیشید. آنچنانکه اسپینوزا به این مفهوم دست یافت که «عقل هیچگاه به مرگ نمیاندیشد». تفکر مرگاندیش از زندگی میگریخت وآنرا تماما پوچ و بیهوده میدانست، در حالیکه اندیشه مدرن در پی کشف زیباییهای جهان خلقت و بهبود کیفیت این جهانی زیستن انسان بود.
سوال این است که چرا جهان ایرانی، با چنین رشد تکنولوژیک خود و به ادعای آقای آبراهامیان، ایران مدرن شده دارای بالاترین تلفات جادهای است و چگونه است که دغدغه زندگی، بارِ مرگ میدهد؟!
پاسخ را در کلمه فرهنگ باید جستجو کرد. فرهنگ است که انسان را در حضور عقلانی قرار میدهد و تلاش زیستن رادر مقدم خواندن کیفیت زیست انسان میداند.
دلایل بسیاری است که این حوادث را شکل میدهند. دلایلی بسیار ظریف و قابل اعتنا. فشارهای زندگی همراه با تحولات اقتصادی و اجتماعی بیشتر میگردند. تحولاتی که در کنار عدم درک افراد جامعه از نحوه زیستن باعث مخاطرات فراوانی میگردد. افراد جامعهای که ثروت اندوزی و فاصله طبقاتی هر روز در آن شدیدتر میشود و به لحاظ فرهنگی فقیرتر میگردد، بستر مناسبی جهت از دست دادن منابع انسانی ارزشمند خود تولید میکند.
بهواقع آنچه امروز رخ داده است، حضورمظاهر مدرنیته، بدون شکلگیری درک و تحلیل این پدیدههای مسئله آفرین است. کیفیت پزشکی و درمانی، خدمات و کیفیت جادهها، امنیت ماشینهای تولیدی و از همه مهمتر فرهنگ رانندگی، همگی مفاهیمی است که ذیل فشارهای تحول اقتصادی و اجتماعی دچار کم و کاستیهای بسیاری است و حاصل آن آمار تکاندهنده قربانیان تصادفات است. از دست دادن انسانهایی که سالها برای شکلگیری آنان هزینه شده و در موقعیت اجتماعی خود دارای اهمیت محوری هستند،ضایعهای است که پس از نبود آنان هزینههای بسیار دیگری بر جای خواهد گذاشت.
در سالهای ۸۴ یا ۸۵ بود که در دفترم با حمیده رضوی ملاقات کردم. او به دنبال گسترش تجربیات خود در عکاسی بود و چندی نگذشت که در نمایشگاهی گروهی که مدیر هنریآن بودم شرکت کرد و از آن روز شاهد ارائه فیلمهای مستند زیبایی توسط این هنرمند بودم. او که در صدد تولید اولین فیلم بلند خود بود، امروز دیگر در میان ما نیست.
درگذشت و فقدان «حمیده رضوی» و «عفت نژادساکیان» را به تمامی دوستانی که دغدغه فرهنگ و اعتلای خِرَد ایرانی را دارند، تسلیت میگویم.