نقدی بر نمایشگاه تصویرسازی «کماریکان» اثر اسماعیل چشرخ در گالری آتبین
مریم روشنفکر
در جهان داستانها و اساطیر، زندگی رنگی رمزآلود و وهمانگیز دارد. و این رمز و راز و خیالانگیزی است که به دنیای پرتنش انسانها، رنگی جادویی میبخشد.
کماریکان در اساطیر ایرانی، نامی است که به شیطان اطلاق میشود. موجودی که در دل سیاهی و تاریکی خانه دارد و دستاندر کار فریفتن آدمیان است.
اسماعیل چشرخ در توضیحی بر نمایشگاه خود، از قصههایی میگوید که در شبهای ایل گرد آتش گفته میشد و در آن اهریمن موجودی هرچند نابه کار، اما ابله و دست بسته بود. موجودی که راهی برای پیروزی نمییافت.
نمایشگاه اسماعیل چشرخ، با تصویرسازیهایی با ابعاد بزرگ، پیرامون همین قصههای شبانه شکل گرفتهاند. قابهایی که نشان دهنده قدرت تکنیکی هنرمند و توان تسلط او بر اثرش را دارند.
کلیه آثار نمایشگاه در بستر فضای جنگلی شبانه خلق شدهاند. جایی در لابه لای انبوه درختان و در حفرههای تاریک میان آن، کماریکان با چثهای کوتاه و چهرهای ابله، با شاخهای کوچکش در پی شکار جغد است. جغد دانا که از بالا به او نگاه میکند. دیو کوچک، بیهوده تلاش دارد، دانایی و خرد او را برباید. اما به نظر میرسد این جغد است که با نخی نازک کماریکان را در چنبره خود گرفتار کرده است.
تصویرسازی اما به طور مستقل با بهره گیری از دامنه گستردهای از امکانات تصویری که مهمتر از همه نقاشی و گاها عکس و کولاژ، چیدمان یا هر چیز دیگری است، برای بیان آن ایماژ نقش بسته در ذهنِ شنوندهِ داستان به کار میآید. و میتواند جهانی را بیافریند که در عین بستگی به ادبیات و متن، دارای استقلال بصری نیز باشد.
آثار چشرخ دارای یک ویژگی متمایز کننده در مدیوم تصویرسازی است، اینکه نه به طور منسجم قصهای را روایت میکند و نه برای داستان یا متن خاصی آفریده شده است. ابن آثار محصولبازی تصویر ذهن هنرمند، پیرامون کلیتی به نام اساطیر ایرانی میگردند.
بهره وری از حیوانات و موجودات غریب، به عنوان سمبلی برای بیان احساس، رویکرد عمیقی است که از قرنها قبل در آثار ادبی و هنری متفاوتی بروز داشته است. نمونههایی چون کلیله و دمنه، رسائل اخوان الصفا، مرزباننامه و غیره. که نشان دهنده ابتکار بشر در یافتن راهی برای بیان مسائلی است که به صورت عادی قابل ارائه نمیباشند و برخاسته از قدرتی است که ناخودآگاه پیوند زننده خصائل انسانی و ریشههای آن در طبیعت است.
در آثار چشرخ نیز تاثیر این رابطه به خوبی قابل درک است، معجونی از تصاویر به جا مانده ذهنی، از خاطرات کودکی و قصههای شبانه در ایل، با تصاویر به جا مانده از مطالعه اساطیر ایران و همچنین تصاویر برخاسته از امیال و احساسات شخصی او.
اسماعیل چشرخ از قدرت تکنیکی بالایش در به هم پیوستن این عناصر استفاده میکند و جهانی را برای مخاطب به تصویر میکشد که با توجه به ابعاد آثار در اطراف او باز میشوند و او را برای ورود به دنیایشان ترغیب میکنند.
آثار این نمایشگاه را میتوان به سه دسته اصلی تقسیم بندی کرد، دسته اول که بیشتر جنبه تصویرسازانه دارند و به نظر میرسد روایت کننده یک داستان واحد هستند،که همان مجموعه کماریکان است. داستان دیو و جغد که در موقعیتهای دراماتیکی نسبت به هم قرار گرفتهاند و در کشمکشی توام با سکوت به دنبال هم در جنگل در حرکتند و در نهایت نیز توسط سواری بیسر از دل چاه بیرون آورده میشوند.
دسته دوم، مجموعه گاو و انسان است و گاهی نیز اسب و اسان، که باز در دل جنگل تیره، انگار در حال زاییده شدن هستند، گاو آنگونه که در آثار خوشرخ آمده، می تواند نماد همان تیشتر یا الهه باران و باروری باشد، که در چهارمین ماه از سال ایرانیان باستان، که ماه او بود، بر زمین میآمد و در دهه اول ماه در هیبت پسری نوجوان که مظهر انسان آرمانی است ظهور میکرد، در دهه دوم در هیبت یک گاو نر و در دهه سوم یک اسب. و مجموعه تابلوهای دسته دوم به نوبه خود اشاره به تجلیات مختلف تیشتر و رابطه او با زایش بشر دارند.
و دسته سوم، یک تابلو تنهاست که نهنگی را نشان میدهد که از میان درختان در بستر نیلگون جنگل-اقیانوس در حرکت است. او میتواند یکی از « ده کَر(Kar) » یا ماهیان بزرگی باشد که مامور هستند عوامل شرور را زیر نظر بگیرندف تا نتواند آسیبی به درخت هوم یا درخت جاودانگی بزند. و به همین خاطر است که او در جایی به تصویر درآمده که هم جنگل است و هم اقیانوس.
رابطه هنرمند با روایت و قصهگویی در مجموعه اول از همه پر رنگتر است. تصاویر داستانی را روایت میکنند که مشخصا دارای مکان: جنگل، زمان: شب و تاریک و شخصیت: دیو، جغد و سوار بیسر است. و به همین دلیل میتوان برای آن متن داستانی منسجم مانند یک قصه عامیانه درباره دیوی که قصد ربودن جغدی را دارد و نهاینتا خود غلام او میشود، در نظر گرفت.
اما درباره دسته دوم آثار، مجموعه انسان، گاو و اسب، نمی توان آن را به هیچ پیرنگ داستانی خاصی منتسب کرد. بلکه این مجموعه تصاویری هستند از اندوه زایش و آغاز زندگی در جهان، به مثابه جنگلی ناشناخته. انسان بیجنسیت، معلق در هوا یا چمباتمه زده در گوشهای، مانند جنینی است که لحظات پایانی حضور در بطن مادرش را میگذراند و عنقریب پا به جهانی دیگر خواهد گذاشت. اما اینکه این جنگل انبوه، با رمزآلودگی خاص خودش و تاریکی شبانگاهیاش، بطن مادر زمین است یا همان جایی که او در آن دیده به جهان خواهد گشود، معلوم نیست.
آثار اسماعیل چشرخ از این جهت که بیانگر ارتباط عمیق هنرمند و جهان اسطورهای و کهن الگوهای قومی اوست دارای ویژگی منحصر به فردی است که در بستر هنر در جریان معاصر جامعه ایران کمتر مشاهده شد است.