یادداشتی بر نمایشگاه مهرداد افسری

| تجربه شخصی وعکاسانه اندوه

|نقدی بر نمایشگاه عکس مهرداد افسری با عنوان« بعد از مادربزرگ» در گالری محسن

| مریم روشن‌فکر

اگر پیشتر‌ها لحظه‌ها و خاطره‌ها یا مکان‌ها و افراد باعث به وجود آمدن عکس‌ها بودند، امروزه اما، عکس‌ها هستند که موجد ارتقای لحظه‌های ساده و مکان‌ها و اشیاء پیش‌پا افتاده به خاطره هستند.

آن‌چه در عکس هست، می‌تواند هرچیزی یا هرجایی باشد، اما روابط فرمی درون قاب همراه با بستر محتوایی آن است که معنای عکس را تعریف می‌کند.

نمایشگاه مهرداد افسری در نظر اول مجموعه تصاویری در اندازه بزرگ است، از گل‌ها و ساقه‌های گیاهانی با رنگ‌های تند که در اثر تابیدن نور فلاش، سایه‌های خود را از دست داده‌ و تخت شده‌اند و به همین خاطر هم به پس‌زمینه سیاه خود متصل گردیده‌اند. زمینه‌های یکدست سیاهی که دارای کنتراست قابل توجهی با رنگ‌های فام گل‌ها و گیاهان پیش زمینه دارد.

عنوان مجموعه « بعداز مادربزرگ» نام دارد. عنوانی که به مسیر مشخصی برای تعبیر آثار اشاره می‌کند.

این مجموعه همان طور که خود هنرمند نیز اشاره می‌کند « نقطه عطفی» در آثار او محسوب می‌شود. مهرداد افسری هنرمندی است که که کارنامه طویلی در عکاسی و آموزش دارد. او از سال ۱۳۷۹ تا کنون نمایشگاه‌های انفرادی و گروهی متعددی را در ایران  و سایر کشورها برگزار نموده است و مجموعه‌های متعددی از آثار عکاسی خود را به نمایش درآورده است.

mehrdad-afsari1

افسری در تمام این مسیر همواره یک ویژگی خاص را با خود داشته است. او عکاسی تجربه‌گرا و پویاست و همواره دست‌اندرکار آزمودن روش‌های مختلفی در تکنیک و بیان، او همچنین دارای ذهنی پویا و در جریان است که در مسیر حرکتش از گذشته، تابه حال در یک مکان نایستاده است.

در این مجموعه نگاه ویژه او به تفکر و اندیشه شرقی است. به همراه تکیه بر ویژگی‌های فرمی آثار شرقی در استفاده از فضاهای منفی زیاد آثار خاور دور و رنگ‌های تخت و فام در نقاشی ایرانی رفته است که با مفهومی مانند از دست دادن مادربزرگ، به سمت ارجاعات نوستالژیک رفته است.

توصیف هنرمند از مادربزرگش به مثابه زلالی و پاکی این جهانی، در تصاویر گل‌های قرمز و سرخابی متجلی شده‌اند. مادربزرگ همچنین به عنوان تکیه‌گاه و بطنی که ریشه‌های او را در خود پروریده است؛ در ساقه‌های قیم و گیاهان لطیفی که بر آن تکیه کرده‌ و گرد آن پیچیده‌اند دیده می‌شود. اما فقدان او همان زمینه سیاهی است که همه این گیاهان بر آن نقش شده‌اند و همان نقشی را بازی می‌کنند که روبان‌های سیاه بر حاشیه قاب‌های از دست رفته‌گان. اما این بار جای عکس و روبان با یکدیگر عوض شده است و همان طور که روبان‌های سیاه یادآوری می‌کنند که این فرد در گذشته است، گل‌ها و ساقه‌های تصاویر افسری که از دو طرف برش خورده‌اند، یادآوری می‌کنند که خاطره مادربزرگ، علیرغم سیاهی و اندوه نبودن او، زنده و درخشان است.

مهرداد افسری در این مجموعه انگار به یکباره خود را از قید الزامات معنایی و فرمی عکاسی رها کرده است و خود را به دست احساس درونی خود سپرده است، تا واقعه تاثربار حس نوستالژیکش را به شکل قطعات جدا مانده از خاطره مادربزرگ و کودکی به تصویر در آورد و به همین خاطر است که تصاویر از دکوراتیو بودن سرباز می‌زنند.و به هیچ وجه نمی‌توان آن‌ها را به زیبایی صرف محدود نمود. خارها، نخ‌هایی که جابه‌جا گیاهان را به هم وصل کرده‌اند. تشدید رنگ‌ها با نور فلاش، شباهت فرمی گل‌های ریز و برگ‌ها، با چادرهای نماز و پارچه‌هایی که یادآور مادربزرگ هستند، اجازه نمی‌دهند ذهن مخاطب به تن‌آسایی حاصل از زیبایی طبیعت بیافتد. بلکه او را برای چنگ زدن به مفهومی خارج از تصویر وادار می‌کند.

mehrdad-afsari2

افسری در تمام دوران کاریش، همواره سوالاتی را درباره جهان مطرح کرده و سعی کرده است با عکس‌های در جستجوی پاسخ آن باشد.

در مجموعه بعد از مادر بزرگ، افسری جهانی را بازنموده، که در آن همه چیزها به شدت نزدیک هستند. آن‌قدر که نمی‌توان کلیتی از آن را یکجا دریافت کرد، بلکه بخش اعظم آن به تخیل بیننده واگذارده می‌شود.

تصاویر او از یک طرف فاقد آسمان به مثابه‌ افق و زمین به مثابه ریشه هستند و ازین جهت در میانه سیاهی معلق مانده‌اند. مفهوم گل وگیاه، یا به طور کلی طبیعت، پیوندی ناگسستنی با مفهوم ریشه و خاک از یکسو و آسمان از سوی دیگر دارد. اما افسری یا به عمد و یا به سهو هردو این‌ها را حذف کرده یا اصولا نخواسته است که به وجود داشتن آن اشاره کند. و این نقطه‌ای است که احساسات درونی حاصل از غم از دست دادن عزیز، نگاه او و جهان پیرامون دیدگان مخاطب را تنگ کرده است.

عناصر تصویری درون قاب به واسطه همین تمهیدات بصری، مثل تخت شدن، فلاش خوردن و سادگی پس زمینه، به شدت مینیمال گشته‌اند و از ارائه توضیحات بی‌مورد استنادی طفره می‌روند و به همین خاطر تصاویر میل شدیدی به سمت شمایلی شدن دارند، اما روابط استعاری بین گل، گیاه، مادربزرگ و غم به دلیل تسلط احساسات درونی عکاس در زمان خلق این مجموعه، درون دایره بسته‌ای محصور می‌مانند و توان جستجوی او را برای به جریان افتادن چرخ معنا و همچنین فرم محدود می‌سازند.

نبود اسمان و ریشه می‌تواند موید فقدان امید و امنیت باشد، یعنی فراتر از آن‌چه ظاهرا این مجموعه درگیر آن است، عکاس در بستر جهان‌بینی خود جایی برای آن‌ها در نظر نگرفته است.

هرچند کلیت فرمی و محتوایی این مجموعه به دلیل رهایی از الزام نمایش عناصر نوستالژیک، برای نمایش موفقیت آمیز نوستالژی نقطه اتکایی به نظر می‌رسد، اما نمی‌تواند موجد گشودگی راه جدید در جهان‌بینی مخاطب نسبت به موضوع گردد. بنابراین ما با عکاس همدردی می‌کنیم، اما اندوهگین نمی‌شویم.

mehrdad-afsari3