پرونده پرتره| بررسی دوران بیزانس (قسمت دوم)

   بخش ششم چهره‌نگاری دوره‌ی بیزانس ، (قسمت دوم)
  • گردآوری و تالیف: مهسا کریمی
قسمت اول بررسی دوران بیزانس را اینجا ببینید:
چهره‌نگاری‌های دوره‌ی بیزانس همان‌طور که دیدیم تاثیر زیادی از هنر یونانی، رومی و مصری داشته‌اند، اما هدف از به کارگیری الگوها بسیار متفاوت بوده و در نتیجه نمی‌توان چهره‌های رسم شده در این دوران را با چهره‌نگاری‌های دوران باستان مقایسه کرده و ریشه‌های آن را نشان داد.

پس‌زمینه‌ی چهره‌نگاری‌های گروهی و بازنمایی‌های روایتی خالی است و فقط با رنگ طلایی تزئین شده؛ این در حالی است که در شیوه‌های یونانی_رومی و روایت‌گری‌های مصری جزئیات در پس‌زمینه و اطراف چهره‌ها اهمیت بسیاری داشته است. شاید این مساله تاکید و توجه تام و کمال هنرمند به خود چهره و در حقیقت فرد مقدس است، که به گونه‌ای بی‌نیاز به هر تزیین و یا حاشیه‌ای بر مخاطب تاثیر می‌گذارد. مسیحیان روم شرقی، شمایل را ابزاری شخصی، خودمانی و ضروری برای برقراری ارتباط معنوی با پیکره‌های مقدس تلقی می‌کردند. در بسیاری از شمایل‌نگاری‌ها، نقاش معنایی آسمانی به بازنمایی چهره اضافه می‌کند. در حقیقت در کنار نشان دادن چهره‌‌ی مسیح و قدیسان، می‌خواهد نماد و نشانه‌ی قدرت جاویدان مسیح در چهره‌اش برای همیشه ثبت شود. در دوره‌ی بیزانس ( به غیر از دوره‌ی صد ساله‌ی شمایل‌شکنی ) کلیسا تاکید زیادی بر وضوح در چهره‌نگاری داشته است.

شمایل شکنی

“بسیاری از مسیحیان از همان آغاز، به تصویر کشیدن عنصر الهی و آسمانی را چه به صورت الواح چوبی قابل حمل، چه بر دیوارهای کلیساها، چه به ویژه در قالب تندیس‌ها که مشاهده‌ی بت‌های باستانی را به ذهن‌شان تداعی می‌کرد، کاری به شدت تردید آفرین و نادرست می‌پنداشتند. “[ گاردنر] نقش عقاید و اعتقادات و همچنین جادو و خرافه در هنر و به ویژه چهره‌نگاری از ابتدا وجود داشته است. حامیان هنر، همان‌طور که در شماره‌های پیشین اشاره شد بیشتر امپراطوران بودند که با توجه به مذهب و عقاید خود درباره‌ی چهره‌نگاری و حتی امکان و اجازه‌ی آن نظر می‌دادند. این حمایت‌ها و اظهار نظرها باعث تغییرات بسیاری در روند چهره‌نگاری به خصوص در دوره‌ی بیزانس و قرون وسطی شده است. در نیمه‌ی ابتدایی سده‌ی هشتم میلادی لئوی سوم امپراطور بیزانس فرمانی صادر کرد که به موجب آن شمایل نگاری و مقدس شمردن شمایل ممنوع اعلام شد. به اعتقاد تاریخ‌نویسان، جنگ‌های سنگین با ایرانیان و اعراب و از دست دادن بخشی از امپراطوری باعث صدور این حکم شد. امپراطور باور داشت که خداوند امپراطوری بیزانس را تنبیه کرده است و در نتیجه شمایل‌نگاری باید متوقف شود. ” ضربه‌ی ناشی از این رویدادها، به احتمال قوی، امپراطور لئوی سوم را متقاعد ساخت که خداوند، امپراطوری روم مسیحی را به علت ستایش بت‌پرستانه‌ی شمایل‌ها با گسیل داشتن ارتش‌های بی‌دینان به سوی آنها تنبیه کرده است.دشمنی که نه فقط از بازنمایی خداوند بلکه از بازنمایی هرگونه موجود زنده در مکان‌های مقدس پرهیز کرده است. “[ گاردنر ]  صدور فرمانی که چهره‌نگاری و شمایل‌سازی از مسیح و قدسیان و در کل عناصر الهی را ممنوع می‌کند، اثبات برتری دولت بر کلیسا هم بود و در نتیجه‌ی آن هنرمندان به اجبار به جای شمایل‌های مقدس، مجبور به استفاده از شکل‌هایی نمادین از هنر مسیحیت آغازین شدند.

بیزانس

 

امپراطوری بیزانس در این دوره مخالف هرگونه بازنمایی و تصویرگری در قلمرو دین بود. آنها، که شمایل‌شکن یا تصویرستیز نامیده می‌شدند، در سال ۷۵۴م قدرت مافوق را به دست آوردند و هرگونه هنر دینی در کلیسای‌شرقی ممنوع گردید. در مقابل، مخالفان آنها بسیار فراتر می‌رفتند. در نگرش آنها تصاویر نه‌تنها مفید بودند، بلکه تقدس هم داشتند. ” براهینی که طرفداران شمایل‌نگاری برای توجیه نظرگاه خود می‌آوردند به همان دقت و ظرافت براهین شمایل‌شکنان بود. احتجاج می‌کردند که: ((اگر خداوند از سر لطف و مرحمت خویش اراده کرده باشد که خویشتن را در برابر چشمان بندگان فانی، در کالبد انسانی مسیح ظاهر کند، چرا نخواهد که خود را در تصاویر و تمثال‌ها متجلی سازد؟ مشرکان ذات تمثال‌ها را می‌پرستیدند، ما آنها را نمی‌پرستیم. ما خدای بزرگ و قدیسان را از طریق تمثال‌هایشان پرستش می‌کنیم.)) ” [گامبریج]  جنبش شمایل‌شکنی جهت تازه‌ای به هنر این دوره داد. با محدود شدن کار نقاشان به نماد و تزیینات به نوعی بازگشت به سبک هلنی رخ داد، که در آثار دوره‌ی بیزانس میانی که پس از شمایل‌شکنی است، قابل مشاهده است. چهره‌ها خشونت سابق را از دست داده، جنبش بیشتری یافته و از یکنواختی دید از روبرو کاسته شده است.

پس از منازعات بین شمایل‌شکنان و شمایل‌پرستان؛ بیشتر مسیحیان بدین نظر گرایش پیدا کردند که تعظیم و اکرام به شمایل مسیح، نه فقط جایز و مشروع است، بلکه حتی گواهی واضح بر رسمی‌ترین اندیشه‌ی مسیحی یعنی حلول کلمه* و تجسم الوهیت خداوند در وجود عیسی مسیح است. [مددپور]ظهور نهضت شمایل‌شکنی، متاثر از کلمات تورات و جنبش بت‌پرستی اسلام، در هنر مسیحی ، جریانی در مقابل عقاید مسیحیان در باب شمایل‌های مقدس محسوب می‌شود. مشهورترین نحله‌ی بت‌شکنی و ضدیت با بت‌پرستی، و مخالفت با رسم تصاویر و ساختن مجسمه، مکتب یهود است، و عین این دستور در احکام موسی دیده می‌شود: ” آنچه در آسمان بالای سر تو، و یا در زمین زیر پای تو، و یا در آب زیرزمین است، نباید رسم و بر چیزی حفر کنی.”[مددپور] اما در مقابل “در مسیحیت ، صورت انسانی مسیح تصویر الهی تمام‌عیار است. بنابراین از اینجاست که هنر مسیحی صرفا یک غایت دارد: استحاله‌ی انسان و استحاله‌ی عالمی که وابسته به انسان است از راه اقتدای آن به مسیح. بهره‌مندی صورت انسانی مسیح از ذات الوهی‌اش گوئی صورت نوعی سمبولیسم است؛ که تجسد پیوند هستی‌شناختی‌ای را از پیش فرض می‌گیرد که هر صورتی را با مثل اعلایش متحد می‌سازد و در عین حال از این پیوند محافظت می‌کند. تنها چیزی که باقی می‌ماند این بود که این آموزه با ماهیت شمایل و تمثال مقدس مرتبط شود و این کار را مدافعان برجسته‌ی شمایل، انجام دادند. یوحنای دمشقی بر شورای موسوم به شورای نیقیه تاثیر نهاد و سرانجام غلبه بر شمایل‌شکنان قطعی شد.”[مبانی هنر مسیحی]

بیزانس

بیزانس

بیزانس میانه

هنگامی که طرفداران شمایل‌نگاری، بعد از یک قرن عقب‌نشینی، دوباره به قدرت رسیدند، نقاشی‌های داخل کلیساها دیگر تصاویری نبودندکه فقط برای بیسوادان قابل استفاده باشند تا آنها بتوانند مسیح، آموزه‌هایش و مصائبش را بشناسند؛ بلکه نشانه‌های رمزآمیز جهان فوق‌طبیعی بودند. “تفکر مسیحی، با تاکیدش بر فرد عیسی مسیح، به هنری فیگوراتیو نیازمند بود، بنابراین مسیحیت نمی‌توانست میراث هنری باستان را کنار نهد؛ اما مسیحیت در اقتباس از آن میراث بذرهای طبیعت‌گرایی به معنای ضدمعنوی کلمه را پذیرفت.”[هنر مقدس]

با به روی کار آمدن سلسله‌ی مقدونی و حمایت ایشان، شمایل‌نگاری در قرن هشتم و نهم میلادی دوباره رواج یافت. در این دوره که بیزانس میانه نام‌گذاری شده، سبک هلنیستی دوره‌ی باستانی پسین با اسلوب انتزاعی و شکل‌گرایانه‌ی بیزانسی تلفیق شد. هنرمند بیزانسی سادگی، وقار و شکوه کلاسیسیم را در قالب ترکیبی کامل با اصول دینداری و بارقه‌ی تاثیر بیزانسی جذب کرده است. پیکره‌ها، ساختار طبیعی‌نمایانه‌ی کلاسیک را دوباره تا درجه‌ای حیرت‌انگیز باز یافته‌اند؛ به ویژه در مقایسه با پیکره‌های به دست آمده از دوره‌ی بیزانس آغازین، سبک کار به اقتباسی استادانه از چهره‌نگاری‌های کلاسیک و به‌کارگیری آنها در شیوه‌ی خطی بیزانس تغییر یافته است.

در دوره‌ی بیزانس میانه نیز مانند بیزانس آغازین شمایل‌ها و تک‌چهره‌هایی از امپراطور و درباریان که حامی هنرمندان بودند، تصویر می‌شده؛ که تعداد این چهره‌نگاری‌ها در دوره‌ی میانه به نسبت کمتر شده است؛ اما همچنان در تزیین کلیساها کاربرد داشته است. امپراطور و ملکه در کنار مسیح و یا مریم عذرا ترسیم شده‌اند و دور سر آنان نیز هاله‌ای دیده می‌شود. در این دوره هنرمندان، به احتمال زیاد به دلیل اعمال نظر حامیان، دیگر میلی به جداسازی عنصر انسانی از عنصر آسمانی نداشته‌اند و این یکی دیگر از تفاوت‌های چهره‌نگاری در دوره‌های میانه و آغازین بیزانس است. درشمایل‌های این دوران به طور معمول، نام قدیسان و افراد را با خطی قرمز رنگ در کنار تصویر آنها می‌نوشتند تا بیننده بتواند هویتشان را شناسایی کند. از ویژگی‌های بارز شمایل‌نگاری این دوره‌ی بیزانس، حالات رسمی و بی‌احساس چهره‌ها و شیوه‌ی ترسیمی خشک آنها بوده است.

در این دوره زیارتگاه‌های خصوصی سه‌لته‌ای عاجی ساخته می‌شد که در آنها شمایل‌هایی کنده‌کاری می‌کردند. این چهره‌نگاری‌های روایتی برعکس کارهای دیگر این دوره، به شکل تمام‌رخ ثبت نشده‌اند و حالت‌های نه چندان خشک کلاسیک را یادآوری می‌کنند. ” حالت‌ خشک و رسمیتی که غالبا در هنر بیزانس موج می‌زند، اینجا در برابر یک اسلوب نرم‌تر و سیال‌تر تسلیم شده است. پیکره‌ها ممکن است فاقد آن ایستایی نا‌متقارن باشند ولی حالت‌های آزادتر و شل‌تر (بیشترشان روی پایه ایستاده‌اند، مانند پیکره‌های مستقل) و نماهای سه‌چهارم بسیاری از سرها، از خشکی سخت و انعطاف ناپذیرانه‌ی حالت تمام‌رخ متداول می‌کاهند. این روحیه‌ی طبیعی و کلاسیک‌تر، یک جریان سبک‌شناختی دیگر بود که اهمیت‌اش همپای دوره‌ی بیزانس میانه است. این جریان در دیوارنگاره‌سازی و مصورسازی کتاب نیز خودنمایی می‌کند. “[گاردنر]

مسیح مصلوب در کاشی‌کاری‌های دیوار کلیساهای این دوره با شکمی برآمده و چهره‌ای غمگین و ریشدار تصویر شده؛ اما بیشتر از خود مسیح، درد و ناراحتی در چهره‌ی مریم عذرا و قدیسان که معمولا در کنار مسیح مصلوب نقش شده‌اند، دیده می‌شود. اما همان‌طور که در شماره‌های پیشین دیدیم، در آغاز مسیحیت نشان دادن  هرگونه درد و رنجی در چهره‌ی مسیح و قدیسان رایج نبوده است. اگر چه پیکره  های ترسیم شده در این دوران، همان خاصیت والامنشی پیکره سازی عصر کلاسیک را نشان می دهند،  مهم ترین میراثی که از شیوه کلاسیک به آنها رسیده، حالت عاطفی، یعنی همان بارقه رنجی است که از وضع اندام و علایم چهره‌ی ایشان به بیننده القا می گردد؛ رنجی درونی که با والامنشی و بردباری تحمل شده است. بیان این حالت رقت و همدردی شدید در هنر دینی، بزرگ ترین کامیابی دومین عصر طلایی هنر بیزانسی بوده است.

” مریم عذرای ولادیمیر ” از معروف‌ترین شمایل‌های به دست آمده از دوره‌ی بیزانس میانه است که در روسیه تصویر شده است. در این دوره به دلیل ازدواج‌هایی بین خانواده‌های سلطنتی، مسیحیت در روسیه رواج یافت. این مساله یک نماد تاریخی از ماموریت مذهبی و فرهنگی بیزانس در قبال گسترش مسیحیت ارتدوکس در جهان بود. هنر چهره‌نگاری بیزانس بیش از پیش در روسیه رواج یافته و تا حدود سده‌ی پانزدهم میلادی نیز ادامه می‌یابد. در شمایل مریم ولادیمیر، که در سده‌ی یازدهم تصویر شده؛ بینی دراز و صاف، دهان کوچک مریم، شعاع‌های طلایی نور در جامه‌ی کودک، گردش و حرکت تزیینی خط کناره‌نمای پیوسته‌ای که هر دو پیکره را در خود محصور می‌کند و تصویر سایه‌نمای تخت بر زمینه‌ی طلایی، همگی خصوصیات آشکار چهره‌نگاری بیزانس این دوره را نشان می‌دهند.

در دوره‌ی بیزانس نقش مذهب در چهره‌نگاری بسیار پررنگ است. جدال‌های مذهبی بین بزرگان مسیحیت و از طرفی اهمیت مساله‌ی چهره‌نگاری، باعث به وجود آمدن شکل‌ها و سبک‌های متفاوتی شده است. “بیزانس نه تنها به عنوان یک پیوند و رابط بین تمدن کلاسیک و فرهنگ بعدی اروپای غربی اهمیت دارد، بلکه خود نیز یک شیوه‌ی مستقل بزرگ هنری ارائه می‌دهد که در آن کار و فضای آن به واسطه‌ی نوعی عشق نیمه شرقی به رنگ و یک نوع حس آرایشی و به وسیله‌ی نوعی تمایل محض به آوردن سمبولیسم به جای رئالیسم گسسته می‌شود. “[ تاریخ تحلیلی هنر جهان]

به دلیل اهمیت چهره‌نگاری بیزانس و مدت زمان طولانی این دوره در شماره‌ی آینده نیز به ادامه‌ی این مبحث خواهیم پرداخت.

*در مسیحیت، کلمه فقط گفتار سرمدی و در عین حال دنیوی خداوند نیست، بلکه به تعریف پولس قدیس، در مقام تصویر نیز هست، مسیح صورت و مظهر خدای نادیده است و از همه‌ی مخلوقات برتر؛ از اینجا کلمه، خداوند را در همه‌ی مراتب علم عین و شهادت متجلی می‌سازد. بدین‌گونه تصویر مقدس مسیح، آخرین بازتاب نزول کلمه‌ی الهی بر زمین است.

 

 

[divider style=”normal” top=”20″ bottom=”20″] منابع :

  1. تاریخ هنر جهان. هورست جنسن و انتونی ف جنسن. محمد تقی فرامرزی. انتشارات مازیار چاپ دوم۱۳۹۴
  2. هنر در گذر زمان. هلن گاردنر. محمد تقی فرامرزی. انتشارات مازیار چاپ چهاردهم۱۳۹۴
  3. تاریخ تحلیلی هنر.آپچان/وینگرت/مالر.محمد هوشمند‌ویژه.انتشارات بهجت.چاپ اول۱۳۹۰
  4. آشنایی با آرای متفکران درباره‌ی هنر.دکتر محمد مددپور.جلد ۳و۴٫انتشارات سوره‌ی مهر.چاپ اول۱۳۸۳
  5. مبانی هنر مسیحی.تیتوس بورکهات.امیر نصیری.انتشارات حکمت.چاپ اول۱۳۹۰
  6. هنر مقدس.تیتوس بورکهات. جلال ستاری. انتشارات روش.چاپ چهارم ۱۳۸۹
  7. تاریخ هنر جهان. هورست جنسن و انتونی ف جنسن. محمد تقی فرامرزی. انتشارات مازیار .چاپ دوم۱۳۹۴
  8. دایره‌المعارف هنر.رویین پاکباز.انتشارات علمی‌فرهنگی.چاپ اول۱۳۸۰

 

[/one_half_last]