پرونده پرتره| بررسی دوران قرون‌وسطی (قسمت اول)

چهره‌نگاری قرون‌وسطی ، بخش هفتم (قسمت اول)
گردآوری و تالیف: مهسا کریمی
بخش ششم بررسی دوران بیزانس را اینجا ببینید:

قرون‌وسطی، سده‌های‌میانه و عصر‌تاریکی به دوره‌ای هزارساله اطلاق می‌شود که از حدود اواخر سده‌ی چهارم تا اوایل سده‌ی پانزدهم در اروپای غربی ادامه داشته است. از رویارویی سنت هنر باستانی یونان و روم، با ذوق هنرمندان بومی، پدیداری نوین در اروپای غربی رشد کرد که به گفته‌ی گامبریج، اگر تاثیرگذاری آنها نمی‌بود، هنر غرب نیز در مسیری مشابه خط سیر هنر بیزانس پرورش می‌یافت. به طور کلی هنر دوران قرون‌وسطی را به سه دوره می‌توان تقسیم کرد؛ بخش ابتدایی که خود شامل دوره‌های تسلط کارولنژیان و دوره‌ی اوتونی است، و دو بخش دیگر که مربوط به سده‌های یازدهم تا چهاردهم است، رومانسک و گوتیک. در سه شماره‌ی پیش‌روی نوشتار، به بررسی چهره‌نگاری این ادوار خواهیم پرداخت.

قرون‌وسطی
در اروپای غربی مانند امپراطوری بیزانس (امپراطوری شرقی)، دین نقش مهمی در چگونگی هنر و به خصوص چهره‌نگاری داشته است. تفاوت مهم بین این دو بخش، یکدستی هنر بیزانس در مقابل چندگونگی بخش‌های غربی است. مهاجمانی که از قبایل مختلفی چون توتون‌ها، گوت‌ها، واندال‌ها، ساکسون‌ها، دانمارکی‌ها و وایکینگ‌ها بودند، تمامی اروپا را مورد حمله قرار دادند و هرچه سر راهشان بود به تاراج برده و غارت کردند. عقاید آنها در مورد هنر شبیه به عقاید قبایل ابتدایی بوده است. “آنها تمثال‌ها و شبیه‌سازی‌ها را وسیله‌ی افسونگری و افسون‌زدایی (دفع ارواح خبیثه) می‌دانستند.”[ گامبریج ] پیکره‌های تراشیده شده‌ی حیوانات در سورتمه‌ها و کشتی‌ها، به احتمال زیاد کاربردی جادویی داشته و برای رسیدن به پیروزی و هم‌چنین دفع موجودات شیطانی ساخته می‌شده است. تاثیر این اقوام در هر منطقه در کنار تاثیر هنر یونانی و هم‌چنین مسیحی، شکل دهنده‌ی هنر قرون‌وسطی در دوره‌های ابتدایی بوده است.
” اگر به شیوه‌ی بازنمایی پیکره‌های انسان در نسخه‌های خطی مصور بنگریم که به دست هنرمندان انگلیسی و ایرلندی صورت گرفته است، باز هم بیشتر دچار شگفتی خواهیم شد. آنها شباهت کامل به پیکر آدمی ندارند، بلکه به الگوهای عجیبی می‌مانند که از روی فرم اعضای بدن انسان ساخته شده‌اند. ” [ گامبریج] سادگی و شفافیت پیکرتراشی‌ها و نقاشی‌های دوره‌ی کارولنژیان، برای درک بهتر و راحت‌تر مضمون مذهبی برای عموم مردم صورت می‌گرفت و به نوعی فاصله گرفتن از پرداختن به جزئیات چهره و بدن انسان نتیجه‌ی این نوع تفکر در سه سده‌ی ابتدایی سده‌های میانه بوده است. چهره شبیه به یک نقاب شده؛ هنرمند از نقاشی‌های کتب مقدس قدیمی الهام گرفته، اما آن را بر اساس ذوق و مهم‌تر از آن تفکر حاکم تغییر داده و به صورتی خشک و بکر تبدیل کرده است.

مضمون و پیام مقدس، همراه با احساس هنرمند مهمترین ویژگی چهره‌نگاری این دوران است؛ آفریدن تصاویر زیبا و شبیه‌سازی از طبیعت، جایگاهی نداشته است. هنرمند اروپای غربی در قرون وسطی نمی‌توانسته بفهمد که چرا باید شیوه‌ی جدیدی از بازنمایی یک مضمون مقدس ارائه دهد؛ در حالی‌که شیوه‌های کهن به بهترین شکل مقصود را بیان می‌کرده‌اند. هنرمند سده‌های میانه برای انتخاب مدل، نه به طبیعت بلکه به یک الگو که به طور معمول شمایل، تندیس و یا چهره‌نگاری موجود در کتاب بود، رجوع می‌کرد. “سبک شمایل‌ها چه در پیکرتراشی و چه در نقاشی، نتیجه‌ی نسخه‌برداری از منابعی بود که دارای اعتبار مذهبی پنداشته می‌شدند، نه نتیجه‌ی تقلید از مدل‌های طبیعی. بدین ترتیب شخص، آنچه را که درست بود از منابع یا مقاماتی مانند کتاب‌های مقدس و آباء کلیسا یاد می‌گرفت؛ هنرمند نیز تندیس‌ها یا تصویرهای درست را از روی شمایل‌های معتبر می‌آفرید. مستقلا تردید کردن در اعتبار امور و مستقلا به تحقیق پرداختن درباره‌ی طبیعت به معنی تردید در حقانیت خداوند تلقی می‌شد. معنی این کار، کفر و بدعت بود.” [گاردنر] در چهره‌نگاری‌های موجود در تصویرسازی کتاب‌ها، گاه شاهد چهره‌نگاری‌هایی متفاوت از یک نقش‌مایه‌ی واحد باستانی هستیم؛ این تفاوت‌های کم بر اساس توانایی و ذوق هنرمند شکل گرفته است ، اما در کلیت تفاوتی ایجاد نکرده و اثر همیشه وام‌دار اثری در گذشته بوده است. این با نگرش امروز که هنرمند باید نوآور و منحصربه‌فرد باشد در تضاد کامل است.

قرون‌وسطی

 

توضیح تصاویر: در تابلوهایی از این‌گونه، ظهور سبک قرون‌وسطایی نوینی را می‌بینیم که امکان تازه‌ای را برای هنر به‌وجود آورد. یعنی هنر توانست کاری را انجام دهد که نه هنر باستانی شرق از عهده‌اش برآمده بود و نه هنر کلاسیک غرب: مصریان به‌طور عمد آنچه را می‌دانستند وجود دارد رسم می‌کردند؛ یونانیان آنچه را می‌دیدند ترسیم می‌کردند؛ ولی در قرون‌وسطی، هنرمند هم‌چنین آموخت که چگونه آنچه را که احساس می‌کند بیان کند.

 

قرون‌وسطی

 

 

پیکرتراشی کارولنژی، مانند پیکرتراشی بعد از باستان، به پیکره‌های کوچک عاجی و فلزی محدود بود؛ اما پیکرتراشی دوره‌ی اوتونی، پیش‌درامدی برای ظهور دوباره‌ی پیکره‌ها در مقیاس بزرگ در دوره‌ی رومانسک محسوب می‌شوند. در نقاشی دوره‌ی اوتونی، نشان دادن قدرت و عظمت خداوند مهم بوده است. چهره‌نگاری اوتونی ترکیبی از مکتب اوتونی و هنر بیزانس بود. با توجه به اینکه مخاطبین اصلی هنر اوتونی درباریان، امیران، اسقف‌ها و درکل اشراف بودند؛ این هنرمندان می‌توانستند از شکل‌های مستقل و پیچیده‌ی مضامین موروثی نیز بهره ببرند. “پیکره‌های اوتونی، رئالیسم قدیمی انجیل‌های تاج‌گذاری را که از روزگار باستان به ارث مانده بود از دست می‌دهند و با حرکتی ناگهانی و جهنده به حرکت درمی‌آیند که مطابق طبیعت نیست ولی از رسانندگی صریح و توصیف‌گرانه‌ای برخوردار است. این شیوه‌ی نو به هنرمندان پیکره‌ساز دوره‌ی رومانسک انتقال خواهد یافت.” [گاردنر]

قرون‌وسطی

توضیح تصویر: تصویر از کتاب انجیل اوتویlll
“در قرون‌وسطی به ظاهر در ارزشیابی یا بازسازی بدن انسان از تناسبات ریاضی بهره نمی‌بردند. شاید بتوان این بی‌علاقگی را تا حدی به بی‌ارزش شمردن زیبایی جسمانی در برابر گرایش به زیبایی روحانی دانست.” [ امبرتو اکو] هرچند که این گفته‌ی اکو بیشتر در مورد دوره‌ی ابتدایی قرون‌وسطی درست است. در قرون‌وسطی تا آغاز رنسانس، اندیشه‌ی حاکم بر فلسفه و الهیات، فلسفه‌ی فیثاغورث، افلاطون و نوافلاطونیان بود، که مطابقت زیادی با اندیشه‌ی مسیحی داشت؛ اما بخش‌هایی نیز براساس اندیشه‌ی عالمان دینی تغییر کرد. “پیروان فیثاغورث نخستین کسانی بودند که گفتند تمام طبیعت از جمله آثار هنری، ساختار ریاضی دارند. این باور در دوره‌ی قرون‌وسطی معنی خاصی پیدا کرد؛ به این دلیل که این امر با این نظرگاه مسیحی سازگاری داشت که خداوند، خالق جهان، فرزانه‌ترین خردمند و منشاء عقل است.” [هیو بردین] هرچند کار هنرمند قابل مقایسه با کار خداوند نبود. مسلم است هنرمند چهره‌نگار این دوران با قواعد چهره‌نگاری دوران پیش از خود آشنا بوده؛ اما تفکر حاکم و برتری اندیشه‌ی حاکم از طرف عالمان مذهبی وی را به این سمت سوق می‌داده است. از طرفی باید بدانیم بسیاری از چهره‌نگاران آن دوره در پی آموزش و اندیشه‌ی مذهبی بوده‌اند.

قرون‌وسطی
همان‌طور که در چهره‌نگاری دوره‌ی بیزانس دیدیم (رجوع کنید به دو شماره‌ی پیشین این نوشتار) پس‌زمینه‌های تهی از جزئیات و ساده، از ویژگی‌های چهره‌نگاری‌های این دوران بوده است. هم‌زمان در بخش غربی نیز استفاده از پس‌زمینه‌های تک‌رنگ و تخت، باب بوده است. این کار باعث توجه بیشتر مخاطب به خود چهره و در حقیقت مضمون نقاشی می‌شده. رنگ در هنر این دوره جایگاه ویژه‌ای داشته است. “هنر قرون‌وسطی، به جای ایجاد روشنایی، یا تراوش نور از ورای محدوده‌ی نقش، با رنگ‌های اصلی بازی می‌کرد، و با بخش‌های رنگی مشخص بدون طیف، و ترکیبی از ته‌رنگ‌هایی با هماهنگی فراگیر، روشنایی را پدید می‌آورد.” [اکو] شفافیت در تصویر انسان، از نکاتی بود که هنرمندان آن دوره بدان توجه داشتند. زیبایی‌شناسی دوران قرون‌وسطی در دوره‌ی رومانسک و گوتیک تغییر چشمگیری داشت؛ اما از خصلت‌هایی که از قبل‌تر آغاز شده بود، باید به تناسب و شفافیت اشاره کرد. “زیبایی پیکر انسان مبتنی بر اعضای متناسب بدن همراه با رنگ‌های شفاف است.” این زیبایی‌شناسی در سده‌ی سیزدهم توسط توماس آکویناس تبیین شد، که در شماره‌ی آینده بیشتر به آن می‌پردازیم.

 

قرون‌وسطی
منابع:
۱ تاریخ هنر. ارنست گامبریج. علی رامین. نشر نی. چاپ اول ۱۳۷۹
۲ هنر در گذر زمان. هلن گاردنر. محمد تقی فرامرزی. انتشارات مازیار. چاپ چهاردهم۱۳۹۴
۳ تاریخ زیبایی. اومبرتو اکو. هما بینا.انتشارت فرهنگستان هنر. چاپ سوم۱۳۹۲
۴ دایره‌المعارف هنر.رویین پاکباز.انتشارات علمی‌فرهنگی.چاپ اول۱۳۸۰
۵ فرهنگ‌نامه تاریخی زیبایی‌شناسی. دبنی تاونزند. فریبرز مجیدی. فرهنگستان هنر. چاپ اول۱۳۹۳
۶ نظریه‌ی هنر قرون‌وسطی. هیو بردین. ابراهیم لطفی. وب‌سایت ترجمانwww.tarjomman.com

[/one_half_last]