یادداشتی بر نمایشگاه علی سلطانی

یادداشتی بر نمایشگاه  “دیگری”
آثار علی سلطانی تهرانی در گالری ثالث
نقد مخاطب به قلم فرشید رحیمی
گالری ثالث میزبان آثار علی سلطانی تهرانی است. نمایشگاه عکسی متفاوت با محوریت گفتگو و تاریخ.
عکسها هرکدام نوشته کوتاهی به همراه دارند، متنی کوتاه و گویا از پرسوناژ عکاسی شده که نشان و ذکری از یک شخصیت تاریخی است، نامی از تاریخ معاصر، که “دیگری”  است، مطلوب است و چشم انداز ، برای پرسوناژ عکس.


“دیگری ” روایتی است از انسان و چشم اندازهایش، شرح شیفتگی هر یک از ماست به دیگری، دیگری همان است که صورتش نشسته بر پیکره آرزومندان، اینجا ساحت تولد “دیگری”است در ماوا و مسکنی دیگر و در جبر مکان و زمانی دیگر. لحظه ایی و آرزویی است تا ابد تحقق یافته و اسیر در قاب هنرمند.

تولد دوباره این صورتها و ماسکها مولود شیفتگی و گزینش ذهنی مردمان است. و منطق این گزینش بی­ شک ریشه در گزیننده است و احوال و اوضاع او، و در نسبتی قابل تامل با ساختهای بیرونی و درونی یک انسان و جامعه او همان که هنرمند ثبتش کرد در تصویر معدنکار، با ماسکی از صدام حسین.

او از اقتدار صدام گفته بود.  گویی آنجا تنها اقتدار به کار آدم می­آید برای رهایی از عمق تاریک و خفه زحمت، در سیاه کوره های دل زمین و قتی چنگ بر  جگر زمین میاندازند که نان برکنند. اگر قیلوله زمین آشفته نشود و در عمق تاریکی زیر آوار نمانند.

علی سلطانی

این تصویر مارا به دقیقه ایی تاریخی هم تذکر میدهد.  به آخرین منزل و اطراق سلطان قادسیه در عمق حفره ایی.

اقتدار برای چه؟ برای عدالت؟ برای رفاه؟ …اینکه خود صدام اقتدارش را ازکجا آورد و در کجا  بکارش بست ، و آن  صدها  هزار نفر که از روی کره خاک ناپدید کرد ثمره کدام بخش آن  اقتدار بود، حکایتی دیگر است.

گاهی روایتی از بدار آویختن بازرگانی محتکر بر درگاه انبارش و یا انداختن شاطری کم فروش در تنور کافیست تا دژخیمی به رغم مستندات و احکام محاکم بین الملل و فریادگوش خراش انقلابهای بزرگ، چنان در دل عامه رنجدیده بنشیند که هنوز درعمق تاریک زمین نیز از او یاد کنند. گاهی بشر خشتهای غرور فروریخته­ اش را با ملات نام دیکتاتوری خونخوار باز میسازد. تصویر معدنکار دستاورد بزرگی برای عکاسی امروز است، گشایشی است بر گفتگویی رو در رو میان تاریخ و بشر امروز معاصر ایرانی ، و حکایت از استحاله ایی دارد و منطقی برای گزینش ” دیگری” .

دو کارگر آذربایجانی گفته بودند ستارخان و باقرخان

علی سلطانی

تصویری هوشمندانه در محوطه کارخانه اسید سازی، با پس زمینه ایی از ردیف درختان تناور، اجزاء همیشگی عکسهای تاریخی.

ستارخان و باقر خان شاید از پر آوازه ترین نامهای تاریخ مشروطه اند و نمادی از جفای پایتخت هیجان­زده صدر مشروطه و داغ گلوله یاران قدیم بر تن سردار و سالار ملی. همان سرداری که هفت دولت را در زیر بیرق ایران میخواست، قربانی مصوبه­ای در مجلس شد و مجروح جنگی خانگی، نه در سرحدات ایران و روس، بلکه در قلب تهران و پارک اتابک.

شاید گویاترین نمونه تاریخی جفای نظم نوین پایتخت در حق دلاوران سرحد نشین، مورد ستارخان و باقر خان است. ذکر مدام نام این سرداران و گزینش آنها در مقام ” دیگری” شاید همان واکنش ذهنی-تاریخی مردمی است که ناخودآگاه به یاد غرور صدمه دیده خویش  قهرمانان تاریخی خود را پیش مینهند.

رضا شاه هم هست، او در چه نسبتی با امروز است؟

علی سلطانی عجب نیست که  تخم کاشته شده در ذهن دانشجوی سرکش دیروز، اکنون در پنجمین دهه عمر، رضاشاه را ثمرداده. رضا شاه نماد یکدست کردن هرچیز است. از درو کردن ملوک الطوایفی به نفع خویش تا تعطیلی جراید و تغییر کاربری مجلس آنزمان به محل نگهداری احشام . آن نظم آهنین اما شکننده، دستاورد افسری تندخو بود که از یک سو دهان شاعران میدوخت و از آن طرف دانشگاه برای تهران میساخت. اقتدار رضا شاه هر اندازه که بود بر سر خلایق و نخبگان داخله فرو آمد و تیغش در خارجه نمیبرید، تا آنجا رسید که یک شبه پیرمرد را جایی فرستادند که عرب هم نی نینداخته بود. اقتدار او بیشتر مشتمل بر نعره­هایی خانگی بود تا تاثیری منطقه ایی و جهانی. غالب آنها که سودای او در سر دارند، نسخه ایی واحد را برای مجموعه ایی از بیماریهای صعب العلاج فرض میگیرند، همان نسخه تاریخی قوه زور . هوشمندی عکاس در خلق تصویری ناب بود که زنی میان سال، از دانشجویان سرکش دیروز تکیه داده بر ستونی با ماسک رضا شاه را در کنار دربهای آهنین کوچک با قفلهایی استوار نشاند.

سالوادر دالی، مرلین مونرو و لورل و هاردی هم اینگونه اند. نیازاند و آفرینشگر جهان ذهنی مردم،  اما در همان نسبتهای عمیق با واقعیت جاری زندگی پرسوناژها.  دنیای سالوادور دالی در برابر لبه های خشک، تیز و سخت واقعیت روزمره، رشک بهشت است.

 

 

علی سلطانی

 

اگر دستت بر دهان برسد و تشویش حیات و ممات زن و زندگی و دلهره سرپناه امانت دهد، دغدغه “واقعیت کل” است  .  مجال اندیشه به کلیت واقعیت زندگی همان فرصتی است که “دیگری” اینبار نه از خیل خونخواران، بل از نام آوران هنر و اندیشه و تفریح گزینش خواهد شد.

سالوادور دالی و دنیایش، جهان واقعیت برتر است.  همان واقعیتی است که مختاری همه اجزا و الزامات درونی و برونی­اش را خود بسازی، و این همانقدر که ناممکن است  زیبا و خواستنی است .

تصویر سالوادور دالی تحقق درخشان یک خواسته است و دستاورد بزرگ تصویری عکاس.

مرلین مونرو نیز در ابتدای فصلی بود که امروز همه ارکان نظم فکری بشر را درنوردیده است. همان نعمت شهرت، همانجا که کمیت دیداری و معروفیت شخص، اجل بر افعال و افکارش است.  وضعی است مقبول، آنگاه که منجنیق رسانه به آنسوی برابری و گمنامی  پرتابت کند و همه حیرانت باشند. گرچه تجربه نشان داده، شهرت  شکنجه ایی است مدام برای پرتاب شوندگان، اما گاهی این رنج با کیفیت و کمیت تکنولوژیک روز را،  مردم مشتاق ترند تا مشقت حیات در ارتفاع پست گمنامی و فروتنی.

تصویر مرلین مونرو تسلیم و نیاز را فریاد میزد، برای همان پرتاب.

علی سلطانی

 

روزگاری افسانه ها، قصه ها و منظومه های ملی منبع و ماخذ “دیگری” بودند و خیال اصلی ترین راه دستیابی به تصویر او.

اما کنون در میان صفحات روزنامه و تلویزیون و یا در میان شبکه های اجتماعی “دیگری” در رقابتی سخت برای یارگیری است.

“دیگری” مجموعه ایی تواناست که صرف نظر از اهمیت موضوع و نوع پردازش ایده اصلی، دستاوردهای قابل توجه بصری نیز آفریده است. تصاویر دارای روابط نشانه ایی مستحکم ساختاری و برخوردار از المانهای یک تصویر پخته و پرداخته است. فضای تصویری یکایک عکسها در ارتباط نشانه شناختی مستقیم  با محتوا و ایده محوری است و گویای دانش عمیق هنرمند از رسانه عکاسی، و دستیابی به سویه های اساسی ایده محوری نمایشگاه است.

“دیگری” به زعم نگارنده دعوتی است برای تماشای خویشتن ، در مقام یک قیاس تاریخی-اجتماعی و در بحبحه و  جنب و جوش درونی یک آرزوی فردی.

 

“دیگری” مشروح گفتگویی است با مردم در باره تاریخ. گزینش مردم هرچه هست،  واقعی است و ریشه در عمیق ترین لایه های ذهن و روحشان دارد. اینکه صورتکها تقلیل دهنده ارزش استنادی عکس است را،  در پناه ایده ناب و پردازش توانمند هنرمند میتوان تبیین کرد، چراکه اینجا استناد در رابطه ایی دوسویه و در گفتمانی فردی برای هر کدام از تصویرها، بر اساس گفتگوی هنرمند با تک تک پرسوناژها موضوعیت دارد و ماسکی کاغذی با تمهید هنرمند اینجا دریچه روشنی است برای اندیشیدن در باره تاریخ، انسانها و گزینشهای ذهنی مردم. سندی است مهم از حیات نامهای تاریخ در ذهن ما، مایی که همان انسان معاصر ایرانی نامش گذارده ایم.

جستجوی نسبتها و دستیابی به  منطق گزینش “دیگری” در هریک از عکسها، به نحوی مطالعه نسبتهای ذهنی میان مردم و پرسوناژهای تاریخی و سیاسی است و چه حیرت انگیز است این گزینش و این تکثر.

آیا فاصله دنیاهای هر یک از ما با یکدیگر به اندازه دامنه گوناگونی “دیگریهایی” است که برگزیده ایم؟

افقهایی گوناگون با دامنه صدام تا سالوادور دالی در کجا به هم خواهند رسید؟

تعارضات اجتماعی تا جه اندازه ریشه در گزینشهای ذهنی مردم دارند؟

تکثر ذهنی بشر امروز را از گزینشها و شیفتگی او میتوان دریافت و این نابترین بخش ایده نمایشگاه علی سلطانی تهرانی است.

این جادوی تاریخ است که ورای سیر خطی و زمانمند خویش  در ذهن و زبان مردم همچون لکه هایی منفصل اما پویا در حال بازتولید مفاهیم است .

جوانی در کسوت نجات غریق، از هیتلر میگفت. نسبت این یک را شما بیابید.

علی سلطانی

[/one_half_last]