مرا در عکسهایم جستجو کنید
نگاهی به عکاسی عباس کیارستمی
به قلم مریم روشن فکر
عباس کیارستمی را اغلب با فیلمهایش میشناسیم، اما او هنرمندیست که از نقاشی آغاز کرد و به عکاسی و سپس سینما رسید. درک غنی او از تصویر و تسلطش برآن به همین نقطه باز میگردد. نگاه تیزبین و حساسش نسبت به سادهترین جزئیات و تبدیل کردن آن به امر زیبایی شناسانه او را در هر حوزهای که در آن کار کردهاست برجسته میسازد.
کیارستمی با همین نگاه عکسهای خود را تولید میکند، او عکسهایش را با حس شاعرانهاش میآمیزد و در آنها گویی به سرایش منظره میپردازد.
عکسهای او هایکو هایی هستند که برای مناظر بزرگ سروده شدهاند. عباس کیارستمی، دیدی گسترده و وسیع دارد، او در کنار هم قرار دادن جزئیات و کلیات استادی ویژهای دارد. عکسهایش که بیشتر مناظری طبیعی را تشکیل میدهند، گوشهای از طبیعت بزرگ را به گونهای در قاب میگنجانند، که همواره در فراسوی قاب حضورش را میتوان احساس کرد.حاضر و غایب در کادر او معنای به خصوصی ندارند، جز اینکه حاضرین به سمت غایبین اشاره کردهاند و غایبین تضمین حضور آنها هستند. مانند تصویر سایه درختی که بر دیوار افتادهاست، در گوشه تصویر چند شمشاد خود را به دورن کادر کشیدهاند، خود درخت البته غایب است و رابطه پویای بین او و شمشاد کل تصویر را شکل دادهاست.
کیارستمی آخرین بار در سال ۹۴ نمایشگاهی از عکسهایش در گالری بوم تهران برگزار نمود. او سبک خاصی از نگاه شرقی به طبیعت را رواج داد، که در آثار هم نسلان او چون سهراب و فریده لاشایی نیز دیده میشود. نگاهی که اهمیت زیادی به فضای منفی در آن دیده میشود، انبوه درختان در کنار هم نظم پنهان در بی نظمی را به گونهای به تصویر در میآورند که در کل منظره حل میشود.نگاه او در درجه اول معطوف به انتقال روح منظرهایست که میبیند و و پس از آن به جزئیات میپردازد. او همچنین از این نوع نگاه به مینیمالیسم میرسد.نگاه شرقی او و تسلطش بر عرفان و فلسفه شرق دور راه ورود به آثارش ، در تمام مدیومهاست، فلسفهای که در آن همه چیز، ناب، ساده و آنگونه که هست، خالی از طمطراق و پیچیدگی توصیف میشود. عکسهای او به عمق فلسفه دائو اتصال دارند.
در عکسهای کیارستمی دلباختگی به آنچه او بخشی ازآن را در قاب آورده دیده میشود،گویی او به عکاسی نیاز دارد. خود او در جایی گفته است:« تنها اندیشیدن به آسمان ابری و ریشه های در هم درختان زیر نوری جادویی دشوار است. ناتوانی در کشف لذت دیدن یک چشم انداز دل انگیز با دیگری نوعی شکنجه است؛ به این دلیل است که من عکاسی را شروع کردم. می خواستم آن لحظه های احساس و رنج را جاودانه کنم. »
کیارستمی مجموعههای مختلفی از عکسهایش را تا کنون ارائه داده است، جادهها، باران، به سفیدی برف، دیوار و … عکسهایی که بخش اعظم آن در جریان فیلمسازی یا جستجو برای لوکیشن برداشته شدهاند. او عکس را جوهر خالص و ناب سینما میداند. او عکس را برای آزاد بودن از بند روایت و مطلق بودنش دوست دارد و عکسهایش را را آیینهای از روح خودش میداند.
«معتقدم اگر میخواهید عباس کیارستمی را بشناسید باید به عکسهایم رجوع کنید. من آنچه که میدانم و یا حس میکنم را خودم در عکسهایم پیدا میکنم، پس مرا در عکسهایم جستجو کنید.»
او اینک از میان ما رفته است، اما راهی را برایمان باز گذاشت تا همچنان او را جستجو کنیم.