هنر بعد از ۱۹۶۰ (فصل چهارم)
پست مدرنیسم (بخش دوم)
سایت تندیس تلخیص سارا بافتی زاده
قسمت قبلی را اینجا بخوانید
هنر اسپانیا نیز از این زمان به بعد دیدی وسیع و بینالمللی پیداکرد. در این بین، مجسمهسازانی مانند سوزانا سولانو، خوان مونیوس و کریستینا ایگلسیاس و فدریکو گاشمن نقاش، شهرت بیشتری یافتند در شرایط اقتصادی جدید، حرفه مجموعه داری تاثیر قابل توجهی بر هنر گذاشت. درسال ۱۹۸۳ موزه هنرهای معاصر لسآنجلس با نمایش آثاری، کارخود را آغاز کرد. از کسانی که موزه، کاری را از آنها قرض گرفته بود، چارلز و دوریس ساتچی بودند که کلکسیونشان حاصل موفقیت آژانس تبلیغاتیای بود که توسط ساتچی و برادرش، موریس اداره می شد. مجموعه «ساتچی» شامل آثاری از جاد، وارهول، سرا، فلاوین، چمبرلین و آندره می شد.
گالری ساتچی در لندن در سال ۱۹۸۴ در محلی که قبلا کارخانه رنگ بود گشایش یافت و در همان سال هم کاتالوگ مجموعه با نام «هنر روزگارما» منتشر شد. نتایج افزایش خرید و فروش در هنر، مانند هر کالای دیگری قابل پیش بینی بود.علاقه مجدد به نقاشی، تاثیرات عمیقی بر رونق این بازار داشت. بنابراین به جای اینکه هنر تنها به عنوان کالا تجزیه و تحلیل شود، اکنون می توانست واقعا به عنوان یک کالا عمل کند. در سال ۱۹۸۴ به منظور ایجاد تبلیغات برای هنر، جایزه سالانهای توسط گالری تیت، با نام جایزه ترنر، شکل گرفت، »جایزه ترنر» که ابتدا توسط موسسه مالی نیویورک، درکسل برنهام لمبرت، حمایت می شد، بعد از ورشکستگی آن در تحولات اواخر دهه ۸۰، به حیات خود ادامه داد و هنوز هم آثار هنرمعاصر را همراه با استقبال گسترده عموم عرضه می کند. مالکوم مورلی ، هنرمند انگلیسی، اولین کسی بود که جایزه را دریافت نمود، بازنمای های دقیق و عکس گونه او از کشتی ها، دربین آثار مربوط به هایپر رئالیسم اواخر دهه ۶۰ شاخص بودند.
در بریتانیا، ازمیان هنرمندان نسل قبل، این افراد بیشترین نقش را داشتند: هاوارد هاجکین، فرانسیس بیکن، آر.بی.کیتای، مایکل اندروز و نقاشان «مکتب لندن » یعنی هنرمندانی که به گونه ای مرتبط با رویکرد بازنمایانه دیوید بومبرگ در نقاشی بودند، شامل فرانک اوئرباخ و لئون کسوف. در آثار این گروه هیچ اشتراک و سبک مشخصی دیده نمی شد.
با اینکه گرایش دوباره به نقاشی، هنرمندان جوان را به کارهای تازه، وارد میدان کرده اما توجه را به نسل قبل خود نیز جلب کرده است .
پابلیک آرت ( هنر عمومی ) ، دیوارنگاری شهری در آمریکا به سرعت به سوی صحنه پردازیهای رنگارنگ در ابعاد بزرگ پیش رفت و بعنوان یک فرم هنری مشخص شناخته شد. نقاشی روی سطوح متحرک مانند واگن های قطار و حتی سطح داخلی نمایشگاه ها که با اسپری در اختیار هنرمندان قرار می گرفت دغدغه تیم رولینز شد که با گروهی از جوانان محروم کار میکرد. تیم رولینز و گروه (کا. او. اس) از ادبیات بعنوان نقطه آغاز استفاده کردند، متنی را میخوانند و آن را با تصاویری که مناسب با متن بود توصیف میکردند. این برنامه به همان اندازه که هنری بود آموزشی هم بود و از دل این گروه گروهی بنام (هنرومعرفت) بیرون آمد. حضورمتن، ایجاد شبکهای از صفحات بعنوان زمینه برای نقاشیهایی که اغلب تک رنگ بودند و خلق آثار به صورت جمعی، در واقع گسترش همان پس زمینههای سیاسی او در مباحث کانسپچوالیستی نیویورک بودند.
گرافیتی، با اهدافی بیانی در آثار هنرمندانی مانند کنی شارف، کیت هارینگ و ژان میشل باسکتیت وارد شد و باسکیت با انتخاب عنوان سامو که بر روی دیوار بیرونی بهترین محل ها برگزاری هنر دیده می شد، توانست بخوبی خود را بشناساند، نقاشیهایش پر از عبارت و خط خوردگی بود، متون را اصلاح ویا چیزی را جایگزین کرده بود، که اینگونه ویرایش متن به هیچ وجه نشانه بیتفاوتی و یا عملی خالی از اندیشه نبود. نقاشیهای باسکیت انتقادی شدید به آمریکای معاصر و موقعیت سیاهان در آن دوره وارد کرد.
طراحی محیطی کیت هارینگ از حیوانات و انسان ها از اوایل دهه ۸۰ آغاز شد، ابتدا این طراحی ها با گچ بر روی کاغذ سیاه اجرای شد و روی پوستر های کهنه تابلوهای تبلیغاتی متروها و زیرگذرها چسبیده میشد. او می توانست آثارش را در گالریهای نیویورک هم ارائه دهد اما ظاهرِ همیشه ساده و عامه پسند فیگورهای کاریکاتور مانندش باعث شد که این طرح ها روی تیشرت، پوستر و آرم نیز بخوبی جواب دهد. او در زمینه تبلیغات و کمک رسانی به خصوص بیماری ایدز فعالیت می کرد و در سال ۱۹۹۰ خود نیز بر اثر همین بیماری از دنیا رفت.
ویروس اچ ای وی فضای هنری نیویورک را هم در امان نگداشت اکت آپ نام موسسهای متشکل از هنرمندانی بود که در راه مبارزه با ایدز فعالیت داشتند. گروه ( گری فیوری ) با پوسترهای تبلیغاتی آموزشی، نمایشگاهها، مقالات و مجلات تاثیرگذاری، هنرمند فرانک مور در اثر خود بنام “صحنه ” بی تفاوتی مقامات اداری را مورد حمله قرار داد که یک اثر رئالیستی و فیگورهای سرگردان در فضایی کابوس گونه از ضایعات صنعتی، آلودگی های شیمیایی، کمکهای پزشکی تصویر کرده است.
اشلی بیکرتون ،با سازهای شلوغ جعبه مانند و از بخشهای انتزاعی لگوها، نمادها و حروف استفاده میکرد. او آثارش را اینگونه توصیف میکرد “تنها کاری که می کنم این است که هیکل فربه هنر را که درحال مرگ است پس میزنم و به جای آن نوعی شعر ناهنجار میسرایم”
[/one_half_last]