شبنم زند | گالری مریم

شبنم زند در گالری مریم

نمایشگاه انفرادی
مدیا : فرتور نگاری فَرتور نگاری (Illustography) = Illustography )عکا سی) Illustration + Potography (تصویرسازی( در مواجهه با این نوْ واژه، واژه “Photograph” را عکس (فَرتور) و واژه “Illustration” را تصویرسازی (نگارگری) بیان می کنم و نوْ واژه فَرتورنگاری پدید می آید؛ روندی که در شکل گیری سیمْ شاخه ها و بعد از آن __ شاخه ها، نقشی اساسی دارد. در واقع این تصاویر با یک مدول (پیمون) ساخته شده اند. در این جا پیمون، همان عکس است؛ عکس از عناصری که ماهیت حقیقی دارند. تکرار و چرخش باعث گسترشِ پیمون می شود و به ترکیبی واحد در یک تصویر می رسیم. مانند معماری سنتی و جریانی که در یک سیستم مدولار جاریست و هر بار یک نوْ فضا ساخته می شود. اگر عکس را برداشت و ثبت عینی تصویری از یک عنصر حقیقی و تصویر سازی را اثری خلاقانه‌ از تصویری که القاکننده‌ی تجسمیِ یک مفهوم یا روایت با فرم بصری است، تعریف کنیم، آن گاه سیمْ شاخه ها به طور مطلق نه عکاسی است و نه تصویر سازی؛ بلکه تلفیقی از این دو فنِ همیشه آشناست.

عنوان:شاخه ها
گشایش:۱۲ شهریور ۱۳۹۵
ساعت: ۱۷ تا ۲۰
پایان:۲۱ شهریور

ساعت بازدید: ۱۱ تا ۱۹

آدرس گالری: کریمخان زند، نبش خ نجات اللهی شمالی، بوستان حضرت مریم

تلفن:۸۸۹۲۲۱۲۰

شبنم زند

بیانیه:

باز هم درخت و شاخه ها… خالیِ میان خطوطِ شاخه ها و برگ ها و آسمانی بینابینشان که سرشار از مفهوم آزادی است. آسمان از پسِ پشتِ این تنیدگیِ پیله وارِ شاخه ها، مملو از رهایی و سرشار از زیبایی است. وقتی از پشتِ بند و پیله و زندان، می نگری آزادی و رهایی بسیار زیباتر خودنمایی می کند تا زمانی که آزادی را در آزادی می جویی…
از آسمان ِ پشت این شاخه ها که بگذریم شاخه هایی را می بینیم که خود دارای معانی و پیام هایی بس عمیقند. نماد حرکت و زایشند، نماد روی کردن و قد کشیدنند، آن هم به سوی نور، به سوی امید…آن جا که شاملو جان می گوید: ” شب با گلوی خونین / خوانده است دیرگاه / دریا نشسته سرد / ” یک شاخه “ در سیاهیِ جنگل به سوی نور، فریاد می کشد… “، از حرکت و امید و نوزایی می گوید. شاخه ای که از تنه، استواری می گیرد و از ریشه جان و ازین گونه قسمتی از ارتباط آسمان و زمین در یک کلیت وحدت دار، به نام درخت است و از دیدگاه فلسفی پیوند دهنده ی جهان سفلی به جهان اعلاست. تلاقی مخلوق و خالق است و جایگاه وحدت، وحدت اصیل…
وقتی شاخه ها را در قابی از تصویر در کنار آسمان ببینیم، مسیری صعودی را یادآور می شوند از انسانی که ریشه را به اوج، از معبری مرئی به نامرئی درمی نوردد، سِیر و سلوکی محمّدوار به اوج، معراج و عروج…
شاخه ها گاه مامن پارچه های سرخِ دخیل اند و امید،… و گاه هیمه ای می شوند در مَجْمَر که گرما بِبخشند… با تغییر دائمی خود نمادِ زندگانی اند و با شکل عروجی شان به طرف آسمان، مظهر قائمیتند. برگ هایشان نشانه و استعاره ی مرگ و باززایی ابدیِ تناسخ گونه ای که بارها برهنه از برگ می شوند و دوباره پوشیده از آن، همان گونه که نصرت رحمانی عزیز می گفت:
” هر برگ که از شاخه جدا گشته به فکر است / تا روی زمین بوسه زند بر لب برگی / هر برگ که در روی زمین است به فکر است / تا باز، کند ناز و دَود گوشه ی دنجی / آن گاه بپیچند لب را به لب هم / آن گاه بسایند تن را به تن هم / آن گاه بمیرند / تا باز پس از مرگ، آرام نگیرند / جاوید بمانند / سر، باز، برون از بغلِ باغچه آرند / آواز بخوانند / پاییز چه زیباست…“

حال پس از سیمْ شاخه ها، با شاخه هایی از تَکْ درختانِ شبنمْ زند رو به رو ایم. همان تَکْ درختانی که در گوشه و کنار شهر باقی مانده اند، که دیده نمی شوند و هر روز یکی شان گرفتار تبری گشنه و سرد می شود. تَکْ درختانی که هر کدام شعری دارند؛ مختصّ ِخود. هر کدام داستانی و تاریخی به دوش دارند؛ هر کدام موسیقی و رقصی خاص دارند، آن هنگام که بوسه ی باد و باران را پذیرا می شوند. تَکْ درختانی که هنرشان آشیان بودن است، سایه دادن، جان دادن، روح دادن و امید دادن که رَختِ ایستادگی اند و شولای سبزِ جوانه در سرخیِ افق…
ما، در ” __ شاخه ها ” به کمک فَرتور نگاره ها، مشاهده گرِ پارالاکس های گوناگون از این نماد ها، مِتافور ها و استعاره ها هستیم و از حظّ ِ بَصَر به حضّ ِ روان سوق داده می شویم؛ از منظر به نظاره، به ناظر می آییم، از بیرون به درون فرستاده می شویم و تفکرات و حقایقی از آن گونه که نقل گردید به ذهنمان متبادر می گردد و تمامی این ها با محرک و موتیوی چون این آثار انجام می گیرد.
شبنمْ زند ما را از شاخه هایش به شاخه هایمان می رساند. این شاخه ها ما را به …هایِمان می فرستند. به عشق ها – محبت ها – خاطره ها – بودن ها و نبودن ها – غم ها و درد ها – …ها – …ها و …ها…
__ شاخه ها سرشار از ناگفته هایند؛ کافیست سری بالا کنیم و ببینیمشان…، بشنویمشان… که __ شاخه ها سرشارند از …ها.

فرهاد جلالیان راد
اَمرداد یک هزار و سیصد و نود و پنج

شبنم زند

نویسنده