چیزی در اعماق
نگاهی به چیدمان “انبساط جمعی”؛ پروژه ای از آریا فرج نژاد و سروش قره باغی
گالری شیرین
به قلم سحر افتخارزاده
“انبساط جمعی” عنوان رویدادی است که بیست و ششم شهریور ماه به مدت چهار ساعت در طبقه زیرین گالری شیرین به معرض مواجهه مخاطب قرار گرفت. مخاطب در این رویداد در شدنِ ماشینی انتزاعی مشارکت میکند که بر مبنای نظریه ساختار ریزومی، دلوز و گتاری بنا شده است. “مخاطب میتواند در دو موقعیت در این چیدمان شرکت کند. با حضور در گالری یا به راحتی از هر کجا با دسترسی به اینترنت. انبساط جمعی از کلماتی تغذیه میکند که هر کسی باب میل خود انتخاب خواهد کرد.
” کلمه ای که هر فرد به دلخواه، با کیبورد موجود در چیدمان تایپ میکند، توسط نرم افزارِ طراحی شده، تبدیل به شاخهای از شاخههای شکل دهنده یک حجم دیجیتال غول آسا میشود که به صورت یک دیاگرام پیچیده بر پرده به نمایش در میآید. حجمی که به بیان استیتمنت، تبدیل به مجسمهای هولوگرافیک خواهد شد.
ریزوم، نام علمی شکلی از ریشه زیرزمینی گیاهان است که در شبکهای پنهان در زیر خاک گسترده می شوند و در هر جا که شرایط مساعد باشد ساقهای بر آن می روید. ساختار ریزومی از منظر دلوز و گتاری، امری منتشر، پراکنده، شاخه شاخه و مرکز گریز است که به طور موضعی و در شرایطی ویژه در قالب رخدادهایی منحصر به فرد و خاص بروز مییابد و همواره نیز خصلتی موقت و تعمیم ناپذیر دارد. چیدمانِ بازنمایاننده رویداد “انبساط جمعی”، با جایگیری موقت در طبقه زیرین گالری، در محیطی تاریک و با نحوه ارائه در قالب تصویری وارونه از تصویر اصلی دو مونیتور که هر یک در باکسی تعبیه شدهاند، روند شکل گیری چنین ساختاری را هم در شکل و هم در کارکرد، در مقیاسی کوچک و در محیطی آزمایشگاهی به اشتراک میگذارد. استیتمنت سرراست و دقیق این چیدمان در تکمیل ارتباط آن با مخاطب بسیار موثر بوده و کاستیهای ارائه پروژه را جبران کرده است.
تکیه بر نظریات پست مدرن در تولید آثار هنری، امروزه در نمایشگاههای بسیاری به چشم میخورد. جا به جا با آثاری مواجه میشویم که مدعی خلق روایت های کلان و غیر خطی، استفاده از زبان در جهت تولید ضد معنا، ایجاد بستر تاویل های بی پایان، مرکزگریزی، فرارفتن از قواعد و اصول اجرایی مدرنیستی و… هستند. اما در تمامی آنها تکیه بر مدیومهای آزموده هنر به ویژه نقاشی و طراحی به وضوح مشهود است و میتوان به راحتی در شیئیت آنها کنش به غایت مدرنیستی هنرمند را دنبال کرد و ادعای معاصر بودن اثر را به کل زیر سوال برد.
اما در “انبساط جمعی” طراحانِ این سیستم، خود را در جایگاه هنرمند با تعریف مدرن آن قرار ندادهاند، بلکه تنها با ایجاد امکانی برای خلق، شدنِ اثر را به جمعیت، تکثیر و زمان سپردهاند. این سپردن وقائل بودن به تکثر و حضور چندگانگی در کنش طراح مشهود است و به واقع در بردارنده شدنی است که منجر به شیئیت نخواهد شد. در اینجا چیزی پدید آمده و در حال شدن است که چیزی نیست مگر آنچه که هست و میشود. و به این معنا، بسط استعاری آن به پدیدههای دیگر برای مثال در عبارت “رهاسازی نیروهای مچاله شده” یا تعابیری از این دست در پایان بندی استیتمنت، خود به نوعی تحویل گرایانه خواهد بود و به دنبال بیرون کشیدن معنایی از میان پدیدهای که معناگریز و نامتعین است. گرافی که در اینجا شکل میگیرد چیزی نیست مگر نتیجه منطقی تبدیل کنشی انسانی به کدی قراردادی که به صورتی گرافیکی نمایش داده میشود. تعمیم استعاری این ساختار با لایههای محدود آن به ساختارهای زیستی و اجتماعی، انحرافی تحویل گرایانه و خارج از تعاریف نظریه مذکور خواهد بود.
“انبساط جمعی” در ادامه آن حرکتهای مفهومی قرار میگیرد که به پرسش کشیدن ماهیت هنر، پیوند زبان و هنر، یا حذف شیئیت را مدنظر قرار داده و به تبع اینها تعاریف هنر را بسط دادند. اما در اینجا با وجود آنکه زبان در ظاهر نقش کلیدی ایفا میکند، در واقع تنها وسیلهای است برای اعلام و ثبت یک حضور؛ حضور عاملیت. هنر، علم و فلسفه چنان که در مدیوم نوین هنرِدیاگرامی به هم پیوند میخورند، در اینجا فضای حالتی را فراهم میکنند که هم کنش کنشگر را تحقق میبخشد و هم از آن در جهتِ شدن، بهره میگیرد و نه از درون، بلکه از بیرون در حال رشد یا همان قلمروزایی است.
موقتی بودن این رویداد و ارائه آن دور از هیاهوی افتتاحیههای مختلف در زیرزمین گالری شیرین که لحنی متفاوت با رویکرد این پروژه دارد، همگی از شکل گرفتن چیزی در اعماق خبر میدهد که همچون شاخهای از یک ساختار ریزومی در حال رخنه به لایه های تازه است.[/one_half_last]