نقدی بر نمایشگاه مسعود مومنها در گالری طراحان آزاد
سایت تندیس به قلم سحر افتخارزاده
زوایای پنهان حقیقت
مسعود مومنها در دومین نمایش انفرادی خود در گالری “طراحان آزاد”، مجموعه “آیرونی” را روی دیوار برده است. این هنرمند که در مجموعه قبلی خود با عنوان “شهرکهای برنجی” به معضل ویلاسازی در شالیزارهای شمال کشور و تاثیر انسان بر طبیعت پرداخته بود در مجموعه جدید آثارش بر فجایع جنگ و انتقال تاثیرات آن از گذر تصویر تمرکز کرده است.
عکسهای این مجموعه –غیر از دو تابلو با کادر مستطیل- در کادر مربع، به ابعاد ۱۷٫۵ در ۱۷٫۵ سانتی متر قاب بندی شدهاند. آنچه در وهله نخست برخورد با هر اثر به چشم میخورد، صفحهای نقرهای است که هیچ تصویری در آن دیده نمیشود. یک صفحه خالی، بی هیچ خبری. اما آنچه در پس این “رفلکتور طلقی” نهان شده با کمی جابجا کردن زاویه دید، آرام آرام برای مخاطب آشکار میشود. مخاطب ناچار است برای دیدن، مکان و زاویه دید خود را تغییر دهد و از حالت عادی همیشگی قرار گیری در مقابل اثر -و چه بسا گذشتن از مقابل آن بی هیچ کنجکاوی یا تغییر موقعیتی- خارج شود.
آنچه در پس این صفحه خالی، سرد و بی تفاوت نهان شده نه عکسهای خود هنرمند که عکسهایی خبری است از قربانیان فجایع جنگهای معاصر که عموما کودکان هستند.
تصاویری که به گفته استیتمنت، این روزها بسیار میبینیم و به نوعی به آنها عادت کردهایم، بی آنکه تاثیر واقعی خود را حفظ کرده باشند. تکرارِ دیدن این تصاویر، فاجعه را تبدیل به “تصویر”، حقیقت را تبدیل به “خبر” کرده است. حال این تابلوها به واسطه چند لایه رفلکتور که روی عکسها گذاشته شده بر آنند تا مخاطب را لختی در مقابل خود بیشتر نگه دارند و او را بر آن دارند تا از زاویهای دیگر دوباره به آنها بنگرد. این خلاقیت در به تعویق انداختن دسترسی به تصویر، کند کردن زمان اثرگذاری اثر، کنترل جاگیری مخاطب نسبت به اثر- در واقع جابجا کردن عنصر تعیین کننده در مواجهه با تصویر به این معنی که حال تصویر است که تصمیم میگیرد مخاطب را از محضرش رد کند یا نگه دارد، نه آنکه مخاطب با اشارهای تصویر را سُر دهد و از آن بگذرد- و در مجموع پوشیدگی حقیقت تصویر از چشم سهل انگار و عادی نگر مخاطب، نکته ظریفی است که هنرمند از آن بعنوان هسته مرکزی آثار خود بهره گرفته است.
اما وی نتوانسته از عهده بسط این ایده بخوبی برآید. جاگیری متفاوت مخاطب در برابر اثر، چالش پیدا کردن زاویه دید مناسب و راه بردن به تصویرِ فرّار پنهان شده در پس خالیِ نقرهای تابلوها شاید در دو یا سه تابلوی اول مخاطب را به خوبی درگیر کند اما تکرار این پروسه به یک شکل، بعلاوه تشابه رنگی، کنتراستی و مضمونی عکسها، همچنین کادر مربع که برای حساسیت بصری امروز ما بسیار آشنا و تکراری است، ارتفاع یکسان نصب آثار، تکرار زاویه دید مناسب برای همه تابلوها، همه دست به دست هم داده و باعث شده نمایش آثار به این شکل خود سبب بیتفاوتی نسبت به تصویر و مضمون آن شود. شاید در اینجا تکرار در سطح پیدای آثار کارکردی معنایی بیابد، اما در سطح پنهان بدلیل تشابه عناصر بصری تصاویر، این تکرار خود باعث خنثی شدن تصویر شده است. مخاطب با پیدا کردن زاویه دید مناسب در چند برخورد اول میتواند با عبوری آرام از مقابل تابلوها برای خود بازی جذابی از پیدا و پنهان شدن سریع تصاویر ترتیب دهد و با یک چرخ کامل دور سالن همه تابلوها را دیده تلقی کند. چراکه مفهوم آیرونی تنها در سطح آثار نمود یافته است، در حالی که اگر این مفهوم در انتخاب تصاویر نیز پیگیری میشد، مخاطب با گذشتن از لایه اول وارد لایه دیگری میشد که باز باید از آن عبور میکرد تا به معنای حقیقی تصویر دست یابد و همینجا بود که مخاطب درگیر کشف ابعاد پیدا و پنهان اتفاق میشد و اینچنین اثر توانسته بود مخاطب را نگه دارد و به تامل وا دارد.
در مجموع به نظر میرسد هنرمند بر خلاف آنچه در این مجموعه مدنظر داشته، نتوانسته مخاطب را پای تصویر نگه دارد و به دام یکنواختی و بی تفاوتی افتاده است. چرا که دچار همان نوعی از تکرار شده که خبرگزاریها بواسطه آن با عادی سازی خشونت آن را در میان عموم مشروع میسازند.
سحر افتخارزاده-مهر۹۵[/one_half_last]