یادداشتی بر نمایشگاه «شهر دل»، آثار محمدسعید نقاشان در نگارخانهی ساربان
طراح گرافیک گشتالتی خط معلی مینویسد
سایت تندیس به قلم حافظ روحانی
نگارخانهی ساربان بعد از سالها، مکان خود را عوض کرد و به ساختمانی بزرگتر نقل مکان کرد. ساختمان جدید بزرگتر و برای نمایش آثار هنری مناسبتر است و البته که مدیریت نگارخانه با نو کردن ساختار نورپردازی نگارخانه فضای بهتری را برای نمایش آثار هنری فراهم کردهاند.
اگر پیشتر اختلاف سطح بین دو بخش نگارخانه، نورپردازی غیرحرفهای به این نگارخانه آسیب میزد و از یکی از اتاقهای نگارخانهی سابق علاوه بر مکان نمایش آثار هنری برای بعضی نشستها و جلسات آموزشی و مشابه آن هم استفاده میشد، مکان کنونی منحصراً برای نمایش آثار هنری تدارک دیده شده و بخت با محمدسعید نقاشان یار بوده که آثارش را برای نخستین بار در این ساختمان جدید به نمایش بگذارد.
در نگاهی عمومی میتوان آثار او را با توجه به تکنیک به دو بخش تقسیم کرد؛ بخش اول با جوهر بر روی کاغذ و مقوا ساخته شدهاند و بخش دوم با آکریلیک یا رنگ و روغن بر روی بوم. با اینحال در همین تقسیمبندی کلی و تکنیکی هم میتوان به تقسیمبندیهای جزئیتری قائل شد. آثار جوهری خود به سه بخش مختلف تقسیم میشوند و آثار روی بوم را هم میتوان با توجه به رفتار هنرمند و یا نوع رنگگذاری تقسیمبندی کرد. بیشتر آثار مجموعهی جوهر بر روی کاغذ را میتوان کوشش هنرمند برای تلفیق کارش با کتابت توصیف کرد. یک مجموعه از آثار این مجموعه اما از جهت ماهوی بیشتر به آثار روی بوم شباهت دارد و میتوان آن را به مانند اتودها یا طرحهای اولیهای برای مجموعهی بزرگتر فرض کرد. از آنجا که نقاشان در نوشتهی نمایشگاه اشاره میکند که «اولین بارقهی این مجموعهی در سال ۱۳۸۲ در ذهن من پیدا شد و در طی سالهای گذشته تلاش بسیاری در جهت افزایش قوام و پختگی این آثار نمودم…» میتوانیم به روند منطقی بین آثار مختلف نمایشگاه فکر کنیم. به خصوص که دو اثر قدیمیتر هنرمند جدا از فضای اصلی نمایشگاه به تماشا گذاشته شدهاند تا روند منطقی فعالیت هنرمند را به ما نشان دهند.
اما آثار بزرگتر که روی بوم خلق شدهاند خود مشتمل بر چند شکل اجرایی متفاوتند؛ بیشتر آثار با رنگهای محدود بر پسزمینهای به رنگهای طلایی، نخودی و اُکر کار شدهاند. مجموعهای کوچکتر اما به شکل سیاه و سفید اجرا شدهاند که به نظر به پسزمینهی تحصیلی نقاشان که رشتهی گرافیک است مربوط یاشد. هنرمند یادداشت نمایشگاه را با معرفی کوتاه خود آغاز کرده: «دانشآموختهی رشتهی گرافیک و مکتب خط معلی هستم و افتخار شاگردی استاد ارجمند حمید عجمی را از سال ۱۳۷۶ تاکنون دارم». با دانستن همین چند خط میتوانیم تا حد زیادی به آثار نزدیک شویم، آثار هنرمندی که طراحی گرافیک خوانده و البته روی خط معلی کار میکند. این خصایص را میتوان به خوبی در دو مجموعهی جوهر روی کاغذ و مجموعهی سیاه و سفید هنرمند دید. در مجموعهی سیاه و سفید میتوان اجرای دقیق و تمیز هنرمند را دید.
تأکید بر تباین بین سیاه و سفید است و دِسن و خطوط کنارهنما اشکال را از پسزمینه و از یکدیگر جدا میکنند. کیفیاتی که معمولاً در طراحی گرافیک دیده میشوند. در مجموعهی کتابتها علاقهی هنرمند به گرافیک را میتوان از انتخابهایاش دید؛ بخشی از آثار این مجموعه بر روی اوراق چاپ سنگی کار شدهاند و میتوان تلاش هنرمند برای یافتن یک آشتی میان سبک شخصیاش در مقابل اصول کتابت را دید. چنانچه گاه هنرمند میکوشد خطوط خود را به شکلی در ترکیببندی کلی صفحهی چاپ سنگی جای دهد که هم سبک ویژهی او را نشان دهد و هم اینکه با صفحهی اصلی عجین شود.
با اینحال وقتی به سراغ آثار بزرگتر هنرمند که بر روی بوم اجرا شدهاند میرویم با کیفیتی جدید مواجه میشویم. نوشتهی نمایشگاه در اینجا دوباره به کار میآید چون نقاشان خود را پیروی مکتب روانشناسی گشتالت معرفی میکند: «آثار عرضه شده در نمایشگاه «شهر دل»، که با توجه به اصول فلسفهی گشتالت، به خصوص اصل مجاورت و چیدمان عناصر در کنار یکدیگر و دستیابی به یک کل طراحی ایجاد شده، نمونههایی از آثاری است که موفق به اجرایشان شدهام».
در ابتدا باید گفت گه نظریه روانشناسی گشتالت در اوائل سدهی بیستم در آلمان پا گرفت و بعدتر با کوششهای رودولف آرنهایم به نظریهای تأثیرگذار در مطالعهی هنر تبدیل شد. معمولاً این نظریه را در قالب یک جمله به نقل از کورک کوفکا یکی از مشهورترین نظریهپردازان آن خلاصه میکنند: «کل واجد چیزی بیشتر از مجموع اجزایش است». به بیان سادهتر ادراک یک مجموعه چیزی جدا از ادراک اجزای یک مجموعه است و به بیان سادهتر یک کلیت بصری واجد کیفیتی است که در تکتک اجزایاش نمیتوان یافت.
بر این اساس میتوان آثار سیاه و سفید هنرمند را موفقترین آثار نامید؛ خط در این مجموعه تغییر شکل کلی داده و ماهیتاش به طور کامل تغییر کرده است و صرفاً شباهتی گنگ به الفبای قابل خواندن دارد. در نتیجه بیننده تا حد زیادی درگیر کلیت اثر میشود و بعد از مدتی به فکر تجزیهی اجزاء و اکتشاف در جزئیات میافتد. ولی اگر هدف هنرمند را دست یافتن به چنین کیفیتی بدانیم، در آثار دیگر مجموعه نمیتوان هنرمند را موفق نامید. علت بیشتر در ماهیت خود خط است. به این معنی که در نهایت هنرمند در مقام یک خوشنویس از خط فارسی برای ساختن آثارش استفاده میکند. در این حالت آشنایی شکل حروف به چشم بیننده میآید. در واقع ما خواهی نخواهی حروف را میبینیم چون بر اساس دانش پیشینیمان میدانیم که اینها حروف فارسی هستند، پس ناخودآگاه چشممان این خطوط را مییاید و به دنبال پیوند زدنشان به همدیگر میرود. به این ترتیب اگر هدف هنرمند رسیدن به کلیتی مستقل و مجزا از اجزای مختلف تشکیل دهندهی تصویر بوده، در این مجموعه این اجزا هستند که در نهایت خود را بر هنرمند و آثارش تحمیل میکنند، بیآنکه هویتی و ماهیتی مستقل از اجزاء (خطوط الفبای فارسی) پیدا کنند.
این را میتوان ضعف نمایشگاه در نظر گرفت. در واقع اگر خواستهی هنرمند را در نظر بگیریم، آنچه در این آثار رخ میدهد با خواست هنرمند در تضاد است. به خصوص که آثار بزرگ روی بوم هم از جهت اندازه و هم به واسطهی کیفیت بصریشان چشمگیرترین آثار این نمایشگاه محسوب میشوند. بر این اساس آنچه هنرمند به عنوان گونهای برخورد دبگرگونه با پدیدهی نقاشیخط وصف کرده بیاثر میشود. هنرمند آنگاه موفق است که میتواند خط فارسی را به شکل اشکال ناپیدا و مبهم گرافیکی تبدیل و در مجموعهی سیاه و سفیدهایاش تصویر کند. ولی با اینحال آثار محمدسعید نقاشان از نظر بصری زیبا هستند و نشان از سلیقهای سیقل خورده و دقیق دارند که هر چند به هدف کلیاش دست نیافته ولی در عوض تبحر و تواناش را به رخ کشیده است.[/one_half_last]