نگاهی به نمایشگاه(نقاشی-رسامی) علیرضا رشیدی

انباشتنِ ناممکنِ تهی
سایت تندیس به قلم سحر افتخارزاده

تزئین، گذشته از معناهای گره خورده با هر یک از اشکال انتزاعی مبتنی بر هندسه، دستاویزی است برای پر کردن تهی و نیز ایجاد فضای منفی در پُریِ ناگزیر اشیاء. نقوش تذهیب، گره سازی‌،‌ اسلیمی‌ها، ‌گل‌های قالی، در فرهنگ دیداری ما همواره در فضایی متافیزیکی تعریف یافته‌اند.


هندسه مقدس در معماری، مقدّم بر تولید معنا وجه کاربردی می‌یابد و در هنرهایی که با سطحِ منقوش سر و کار دارند وارد عالم خیال شده، تصویری تجریدی از هستی و نظم ریاضی‌گون آن می‌سازد. معرفت شناسی برسازنده این نقوش، مبتنی بر تعاملی است بین شناخت برهانی و شناخت شهودی که ترکیب مربع و دایره و تبدیل این دو به یکدیگر، نماینده آن است. این ترکیب بیش از هرجا در ماندالا خود را نشان می‌دهد که نمایشی از تمامیت و وحدت در کثرت است. ماندالا در سنت‌های شرقی نماینده ناپایداری نظام هستی نیز هست؛‌ چه در جزئیت آن، که نتیجه عمل انسانی است و چه در کلیت که ماندالای نقش شده توسط انسان، تجلی لحظه‌ای از آن است. ماندالا تصویری گذرا از لحظه است؛ خلق ماندالای شنی ساعت‌ها از زمان حضور راهب را می‌گیرد و در پایان، نتیجه این ریاضت در یک آن نابود می‌شود.

علیرضا رشیدی
بازگشت به نقوش تزئینی و توجه به سنت‌های تصویری بومی-پر از ریزه کاری‌ها و پیچیدگی‌های دیداری- پس از صلابت و سردی فرم‌های ساده شده و سرراستِ مُد، معماری و هنر مدرن، مفرّی بود برای تحمل بی‌تعارف بودن و سرراستی بار هستی و همچنین نشانی از چندپارگی تعریف انسان معاصر. گویی وحشت از تهی، انسان را به پر کردن دوباره جاهای خالی وا داشت. هرچند این تزئین کاری دیگر برخاسته از تجربه زیست صنعتگر و کاربر معماری یا ابزار نبود بلکه در کارکردی مفهومی و یا صرفا زینتی به کار گرفته شد.علیرضا رشیدی

علیرضا رشیدی مجموعه نقاشی-رسامی خود با عنوان “آگاهی” را بر شالوده‌ای مفهومی سوار کرده است. هر چند آثار این مجموعه قابلیت دکوراتیو بالایی دارند اما چنان که از استیتمنت کلی نمایشگاه و استیتمنت تک تک آثار بر می‌آید، مسئله این هنرمند در آثارش رسیدن انسان به نوعی حضور درون بنیاد از گذر تأمل در کثرت انکار ناپذیر هستی و تعامل با این کثرت است. آثار رشیدی سطوح وسیعی از فضای خالی هستند که هنرمند با ممارست و صبر، طی دو سال کار مداوم آن‌ها را پر کرده است. ماندالاهای رشیدی با ابزاری بسیار معاصر بر زمینه‌ای کلاسیک خلق شده‌اند؛ مارکِر بر روی بوم. در فرم نیز ترکیب معهود نقوش هندسی تزئینی مدنظر هنرمند نبوده و او نظم خود را تعریف کرده است. او با نگاهی معاصر، موتیف‌هایی تازه که بعضا بازنمایانه هستند، به این نوع تزئین کاری سنتی اضافه کرده و نیز به این هندسه قدسی، مثلث را افزوده. در این آثار نقوش تکرار شونده و ترکیب‌های متقارن در کلیتی نامتقارن و پویا تلفیق می‌شوند و آن کثرت در وحدت را وارد کثرت مضاعفی می‌کنند.

علیرضا رشیدی علیرضا رشیدی

عمل پر کردنِ تهی و ممارست نهفته در کنش هنرمند حامل معنا است، و درعین حال این پر کردن، شامل پر کردن فضایی خالی با تابلویی “زیبا” و خوش رنگ و لعاب نیز می‌شود. اما مسئله اصلی در اینجا حضور تهی است که به شکل‌های گوناگون یادآوری شده است، خواه با ایجاد فضای خالی به واسطه تغییر متریال و خواه بواسطه فرم. اگرچه خود هنرمند بر آن است که موتیفِ جمجمه در آثارش به انسانِ صرف و جدا از تعاریف قومی و جنسیتی اشاره می‌کند، اما نمی‌توان از دلالت روشن این نشانه بر “مرگ” چشم پوشید. یادآوری مرگ مضمون آشنایی است که بارها در تاریخ هنر تکرار شده است. جمجمه‌های رشیدی نیز به نوعی یادآور مرگ هستند. اما مرگی که نه در تقابل با زندگی بلکه درهم تنیده با آن است.علیرضا رشیدی

رشیدی این هر دو را در تعامل با هم می‌بیند. جمجمه خود متضمن فضای خالی است؛ پوسته است. سری بی مغز است که دریافت محسوس و شناخت برهانی را از دست داده. تنها امکانی است برای پُر شدن؛ پُر شدن از سیل توصیفات و تعاریفی که با آن، تهیِ تعریف ناپذیر مرگ را انباشته می‌کنیم تا اضطراب ایستادن بر “لبه سیاه” ژرف را از خود دور کنیم و این امری است محال. پس اضطراب با ما باقی می‌ماند. رشیدی این تهی پر ناشدنی و بلعنده را در تنها تابلوی دایره شکل مجموعه نمایانده است. تابلویی خالی از هر تکاپو، خالی از رنگ‌های درخشان و ترکیب رنگی‌های موفق، موتیف‌های خلاقانه و پر ظرافت هنرمند. دایره‌ای سیاه در میان دو دایره سفید و سیاه دیگر. این تاکید بر مهابت تهی و عدم، که در استیتمنت تابلو نیز تکرار شده، با رویکرد هنرمند در دیگر آثار که قائل به تعامل هستی و نیستی و امکان رسوخ یکی در دیگری است، تناقض دارد. این فضای تاریکِ بلعنده که همچون حفره‌ای تمام نقوش رنگارنگ این زندگی را در خود فرو می‌کشد،‌ این خورشیدِ تاریک، ناگهان از کلیت مجموعه جدا می‌شود و در افق معنایی و نیز افق تاریخ هنری دیگری جا می‌گیرد. علیرضا رشیدی
گویی هنرمند تمام آن تلاش و تکاپو برای پر کردن فضای خالی و گریز از اضطرابی که روزها او را بر آن داشته تا خلق کند و خطوط را به هم ببافد، همه را به یکباره در تاریکی فرو می‌برد. گویی تنها پوسته‌ای زیبا روی حفره‌ای عمیق کشیده بوده اما در پایان دوباره در ابتدای صِفری دیگر ایستاده است، با تمام اضطرابی که ذهن خلاق، تکنیک صبورانه و دقت مهندسی‌اش نتوانسته از آن بکاهد. ماندالا فرو می‌ریزد تا یادآور گذرا بودن لحظه باشد. اما حضور این حفره تاریک در کنار دیگر آثار، تنها نمایشی جذاب از این فرو ریختن است و نمی‌تواند به تنهایی در میان این همه انباشتگی، حقیقت خود را متجلی کند. شاید اگر این یک تابلو به نمایش در نمی‌آمد و در کارگاه هنرمند می‌ماند، و یا اگر به تنهایی به نمایش در می‌آمد، به حقیقت خود نزدیکتر می‌بود. اما اکنون تنها به کارِ گرمی بازار می‌آید.

[/one_half_last]