نقد نمایشگاه طاها بهبهانی

یک تغییر کوچک
سایت تندیس به قلم حافظ روحانی
در طول این سه دهه‌ی گذشته، طاها بهبهانی همواره هنرمندی پرکار بوده است؛ مدام نمایشگاه‌هایی از آثارش برپا کرده، در نمایشگاه‌های گروهی حضور داشته و کتاب آثارش را منتشر کرده است. از یک طرف این حضور مدام همیشگی و برگزاری نمایشگاه‌های متعدد نشان از فعالیت‌ همیشگی او ست. ولی در مواجهه با آثار طاها بهبهانی می‌توان این پرسش را مطرح کرد که این کار مدام آیا همراه با تنوع و تغییر سبک و شیوه‌ی کاری بوده است؟ به خصوص که تقریباً همه‌ی آثار هنرمند را می‌توان با توجه به موتیف‌ بصری یکسانی که همان پرنده است بازشناخت. همین تکرار همیشگی پرنده در آثارش از یک‌سو به شناسه‌ی کارهای این نقاش و مجسمه‌ساز تبدیل شده و از سوی دیگر بیننده را دچار تردید می‌کند که آیا این هنرمند دچار تکرار نشده است؟


از طرف دیگر اما طاها بهبهانی در تمام طول این سه دهه با نوع نام‌گذاری و اشارات متعددش به ادبیات، به خصوص ادبیات عرفانی بیننده را به نوعی برداشت و نگاه خاص سوق می‌دهد که به نظر می‌رسد، بیش‌تر تحت‌تأثیر شرایط فرهنگی ایران در نیمه‌ی اول دهه‌ی ۱۳۷۰ باشد. این کیفیت اما هنوز هم با آثار بهبهانی مانده و او هنوز هم در نام‌گذاری آثارش از ابیات عرفانی استفاده می‌کند و می‌کوشد تا نگاه ما را به سوی نوعی نگاه لاهوتی و آن‌جهانی سوق دهد. البته که این موضوع هم به یکی از خصایص آثار او تبدیل شده و در تمام طول این‌ سال‌ها به مانند یک شناسنامه برای کارهای او عمل می‌کند. با این‌حال این پرسش مطرح می‌شود که آیا آن‌چه او تصویر می‌کند، از تقاشی و مجسمه، اشاراتی مستقیم به عرفان دارند؟ آیا می‌توان پرندگان او را برآمده از نوعی نگاه عرفانی تفسیر کرد و توضیح داد؟ به دلایلی می‌توان به این نوع نگاه تردید کرد.

طاها بهبهانی
نمایشگاه کنونی آثار هنرمند در نگارخانه‌ی شماره‌ی یک فرهنگسرای نیاوران این فرصت را دست می‌دهد تا تعداد نسبتاً زیادی از آثار او را تماشا کنیم تا شاید پاسخ‌هایی برای دو پرسش اصلی پیدا کنیم. به خصوص که در این نمایشگاه، علاوه بر مجسمه‌های هنرمند، نقاشی‌های‌اش هم به نمایش درآمده‌اند تا تصویری عمومی‌تر از هنرمند به دست آید.

طاها بهبهانی
از جنبه‌ی فرم می‌توان چند رویکرد را در آثار بهبهانی تشخیص داد که پیوند او را با مجسمه‌سازی مدرن نشان می‌دهد؛ از علاقه‌مندی به جرم گرفته تا دل‌بستگی‌اش به فرم‌های مشخص منهنی و تکرار عناصر دایره‌ای شکل و البته تکرار موتیف پرنده در آثارش که به تحقیق در همه‌ی آثار به شکلی خود را نشان می‌دهد. دل‌بستگی به شکل‌های منهنی شکل و اصرار برای تکرار فرم دایره‌ای نقشی مهم در آثار او دارند و البته که باعث محبوبیت آثار او بین مجموعه‌داران و خریداران هم می‌شود و از طرفی احتمالاً قرار است مضمون عرفانی آثار او تقویت کند. با نگاهی به آثار نگارگری معاصر می‌توان رویکری یکسان را دید، این‌که چگونه یک نگارگر معاصر از خطوط صاف می‌کاهد و در عوض به سراغ خطوط منهنی می‌رود. این کیفیت به شدت بر ماهیت تزئینی آثار می‌افزاید و آن‌ها را چشم‌گیر و زیبا می‌کند. خطوط منهنی بی‌تردید همین کارکرد را در آثار بهبهانی هم دارد. همین کیفیت است که احتمالاً نوعی خصلت ایرانی بودن را به آثار او می‌دهد، چون که تکرار خطوط منهنی در نقوش تزئینی هنر ایرانی به کرات دیده شده است، به عنوان مثال می‌توانیم به تکرار فرم‌های اسلیمی یا نقوشی مانند شمسه اشاره کنیم. قالب پیچش‌های فرمی در آثار بهبهانی از همان ساختار و شکل تبعیت می‌کنند و یادآور همان اشکال هستند. این کیفیت را البته می‌توان در آثار مجسمه‌سازان قدیمی‌تر ایرانی هم پیگیری کرد. به عنوان مثال، مجسمه‌ساز برجسته‌ی جنبش سقاخانه هم چنین علاقه و دل‌بستگی‌ای را در آثارش داشت. این نکته از آن‌رو اهمیت دارد که در پاره‌ای از آثار بهبهانی هم می‌توان رویکرد مشابه هنرمندان سقاخانه‌ای را گه‌گاه مشاهده کرد. تا این‌جا به نظر می‌رسد که هنرمند دارد با هوشمندی و با استفاده از تداعی اشکال و فرم‌های آشنا بیننده را به خوبی هدایت می‌کند و آثارش واجد همان کیفیتی است که هنرمند در ذهن دارد.

طاها بهبهانی

طاها بهبهانی

با این‌حال علاقه‌مندی هنرمند به ماده‌ی کار و البته میل به آزمودن پاره‌ای مسائل فنی باعث می‌شود که این‌طور به نظر برسد که اصرار هنرمند به عرفان نگاه بیننده به آثارش را محدود می‌کند، به این معنی که نمی‌توان همه‌ی آثار او را ذیل نگاه عرفانی توصیف کرد و پرنده‌های او را به مثابه سی مرغ کتاب «منطق‌الطیر» عطار نیشابوری دید و توضیح داد.
این مسأله از یک نظر حاصل کار هنرمند با برنز است؛ فلزی که سنگینی خود را کاملاً در پرنده‌های هنرمند نشان می‌دهد. به این ترتیب با وجود اصرار و ابرام هنرمند بر تکرار خطوط منهنی، جرم سنگین فلز علیه او عمل می‌کند و خاصیتی صلب و محکم به پرنده‌های او می‌دهد که به نظر می‌رسد از مضمون مورد نظر او بسیار دور است. طاها بهبهانی
از طرف دیگر در بسیاری از آثار هنرمند، میل هنرمند معطوف به تغییر و تبدل اشکال و فرم‌ها ست. به این معنی که هنرمند با تغییر شکل یک فرم، آن را به قفل، ساز و یا چیزی شبیه به آن تبدیل می‌کند. هر چند که بهبهانی در توصیف این آثار نیز معمولاً به ادبیات عرفانی رجوع می‌کند و بیتی را به عنوان نام اثرش برمی‌گزیند، ولی با این‌حال در بیش‌تر این آثار اتفاقاً خود بازی فرمی است که بیننده را جلب می‌کند و نه نوع نام‌گذاری هنرمند و کوشش‌اش برای تعریف آن‌ها ذیل نگاه عرفانی. در این موارد به نظر می‌رسد که نگاه مورد نشر هنرمند اتفاقاً اثر هنری را محدود می‌کند و مانع از تخیل کردن بیننده و البته مهم‌تر از بیننده، خود هنرمند می‌شود. به واقع بهبهانی با اصرار برای حفظ این منظر تا حد زیادی دست و پای خود را می‌بندد و دامنه‌ی گسترده‌ی بازی‌های فرمی و شکلی را محدود می‌کند.طاها بهبهانی
اما به سؤال اول بازگردیم؛ آیا هنرمند دچار تکرار شده است و آثارش فاقد تنوع است؟ پاسخ به این سؤال تا حد زیادی به همان اصرار هنرمند برای تکرار الگوی ثابت برمی‌گردد. به واقع به نظر می‌رسد که دامنه‌ی کاری بهبهانی اتفاقاً گسترده‌تر از ساخته‌های هنری اوست. آن‌چه که بهبهانی به ما نشان می‌دهد نشان از تنوع و اتفاقاً تجربه‌گری است، ولی اصرار هنرمند برای محدود کردن آثارش در دایره‌ی مضمون باعث می‌شود که تجربه‌گری و تنوع‌های شکلی در آثارش در برابر مضمون سرکوب شده و تنوع در آثارش را محدود کند. شاید با تغییر نگاه بتوان گامی رو به جلو برداشت.

طاها بهبهانی

[/one_half_last]