«هر چیزی را که می بینیم، چیز دیگری را در پشت خود مخفی کردهاست و ما همواره دوست داریم آنچه مخفی شدهاست را ببینیم.»
رنه مگریت هنرمندی سورئالیستی است که ویژگی و سبک مخصوص به خود را دارد. او در پس نقاشیهای سورئالیستی خود چیستی جهان و پدیدهها را مورد سوال قرار میدهد. مگریت در ۲۱ نوامبر ۱۸۹۸ در بلژیک به دنیا آمد. مادر مگریت هنگامی که او سیزده ساله بود خودکشی کرد و این واقعه مگریت جوان را عمیقا تحت تاثیر قرار داد. او با تماشای تراژدی در فیلمها و رمانها و بیشتر از همه نقاشیها غم خود را تسکین میداد و همین موضوع در او نگاهی عمیق درباره چیستی زندگی انسان به وجود آورد.
« نباید از روشنایی روز ترسید، هرچند اغلب آنچه در روز دیده میشود، جهان محنتبار است.»
مگریت در ۱۹۱۶ خانه را به مقصد بروکسل ترک کرد تا در آنجا به تحصیل نقاشی بپردازد و به آکادمی سلطنتی هنر بروکسل رفت و به آموختن نقاشی پرداخت. اما ذائقه او چندان با مفاد درسی آکادمی جور در نمیآمد و بیشتر به کوبیسم، فوتوریسم و سبکهای هنری جدید علاقهمند بود و تاثیرات پیکاسو بر آثار او در دهه ۱۹۲۰ آشکار است.
« زندگی مرا وادار میکند کاری انجام دهم، پس من نقاشی میکنم.»
مگریت برای امرار معاش ابتدا در یک کارخانه کاغذ دیواری و سپس به عنوان طراح پوسترهای تبلیغاتی مشغول به کار شد. در همین زمان بود که با تابلو « آهنگ عشق» اثر نقاش سورئالیست، جرجو دکریکو آشنا شد و چنان تحت تاثیر او قرار گرفت که راهش در نقاشی کاملا تغییر یافت و به سمتی رفت که ما امروز او را با آن میشناسیم. نقاشیهایی با سطوح تخت و ساده و بار فلسفی.
« اگر رویا ترجمان بیداریست، پس بیداری نیز ترجمان رویاست.»
او به سرعت در بلژیک به عنوان نقاش شناخته شد و به زودی خود را در مرکز نقاشان سورئالیست یافت. اما زمانی که نخستین نمایشگاه انفرادیاش را در ۱۹۲۷ در بروکسل برپا کرد، با استقبالی سرد مواجه شد و همین باعث شد که او بلژیک را به قصد فرانسه ترک کند. در پاریس او با پدران مکتب مانند آندره برتون، سالوادور دالی، ماکس ارنست و خوان میرو آشنا شد و در این بازه زمانی بود که برخی از مشهورترین آثارش را خلق نمود. همچنین استفاده از متن را که به لحاظ فرمی از میراث دوران طراحی گرافیک بود، در آثارش به کار برد.
اما مشکلات مالی باعث شد او و همسرش مجددا به بروکسل بازگردند و در آنجا همراه با برادر کوچکترش یک آژانس تبلیغاتی به راه انداخت. هرچند اداره آژانس زمان اندکی برای کار روی نقاشیهایش در اختیارش میگذاشت اما به مرور توجه به آثار او جلب میشد و این توجه به حدی رسید که اینک مگریت میتوانست با فروش آثارش امرار معاش کند و کار تبلیغاتی را رها کرد. او در ۱۹۳۰ در لندن و نیویورک نمایشگاههایی برپا کرد و مورد استقبال واقع شد. اما آتش جنگ مجددا شعلهور شده بود.
« ذهن به ناشناخته علاقهمند است، او به تصاویری علاقهمند است که معنایشان نامعلوم باشد، زیرا معنای خود ذهن نیز نا شناخته است.»
با آغاز جنگ جهانی دوم مگریت تصمیم گرفت در بلژیک تحت اشغال نازی بماند،مشاهده این خشونت و قطع ارتباط با آندره برتون موجب شد آثارش روز به روز سیاهتر و تلختر شوند. پس از پایان جنگ او ارتباط خود با سورئالیسم برتون را به طور کامل قطع کرد و او و جمعی از هنرمندان بیاینهای با عنوان« سورئالیسم درمعرض آفتاب کامل» صادر کردند که دورانی سرشار از تجربه در آثار مگریت بودف پیش از اینکه به سبک آشنای خود بازگردد.
با فرا رسیدن ۱۹۵۰ مگریت با روند علاقه فزاینده جهانی به آثارش مواجه شد و در این دوره بود که مگریت « سیب» آیکونیک خود را به نقاشیهایش افزود، که پیشتر در ۱۹۶۴ در تابلو معروف « پسر انسان» به صورت شاخص درآمد. در ۱۹۶۳ با وجود ابتلا به سرطان اما مگریت توانست در افتتاحیه نمایشگاهش در موزه هنر مدرن نیویورک شرکت کند و در این سالها به تجربه در مدیاهای مختلف هنری مانند فیلم کوتاه و مجسمه نیز دست زد.
او سرانجام در ۱۵ آگوست ۱۹۶۷ و در سن ۶۸ سالگی درگذشت. آثار او تاثیر عمیقی بر جنبشهای پس از خود مانند پاپ آرت برجا گذاشت.
« تنها تفکر میتواند دوام یابد، او با تبدیل شدن به آنچه میبیند، میشنود و میداند حیات مییابد. تفکر آنچیزی میشود که جهان به او پیشنهاد میکند.»
https://www.saatchiart.com/art/Painting-Replica-De-Chirico-s-Song-Of-Love/22947/799989/view
خیلی تامل برنگیز و مفید بود