نقد نمایشگاه «توان‌درد»، آثار عیسا چولاندیم

به قدمت گل پخته
سایت تندیس به قلم حافظ روحانی
عیسی چولاندیم، در نمایشگاه آثارش در نگارخانه‌ی سهراب ۲ به سراغ یکی از قدیمی‌ترین مواد کار مجسمه‌سازی، گل پخته، رفته است. خود این عمل ما را به ریشه‌های این هنر کهن پیوند می‌زند و یادآوری می‌کند که علاقه‌مندی به ساختن آثار هنری و به واقع ور رفتن و بازی کردن با گل و خاک چقدر سابقه دارد و به عمق تاریخ برمی‌گردد. به خصوص که مجسمه‌سازان معاصر میل فراوانی برای کار کردن با مواد جدید و ناآشنا دارند که پیش‌تر کم‌تر به کار مجسمه‌سازان می‌آمده است.


اما اهمیت این علاقه‌ی عیسی چولاندیم صرفاً به نفس استفاده از گل محدود نمی‌شود، بلکه به ما کمک می‌کند تا وضعیت آثار او را در مجسمه‌سازی معاصر تخمین بزنیم. به این معنی که اگر به سراغ آموزه‌های مجسمه‌سازی معاصر برویم، باید آثار این مجسمه‌ساز را چگونه قضاوت کنیم؟ چون به نظر می‌رسد که این مجسمه‌ساز ۴۰ ساله‌ که اصالتاً اهل لرستان است کم و بیش بی‌توجه به جریانات مجسمه‌سازی معاصر و وضعیت عمومی نگارخانه‌ی تهران دست به ساختن این مجسمه‌ها زده است. اگر به شیوه‌ی ارائه‌ی آثارش توجه کنید، متوجه این گفته می‌شوید؛ مجسمه‌های گلی که بر روی پایه‌های مکعبی چوبی به نمایش درآمده‌اند. تمامی مجسمه‌ها ملهم از پیکر انسان هستند و هنرمند کوشیده تا صفت‌ها، مفاهیم و چیزهایی از این دست را از طریق مجسمه‌های‌اش نمایش دهد. به این ترتیب چولاندیم نه فقط در ماده‌ی کار که در شیوه‌ی ارائه و نوع مفهوم‌پردازی هم به دور از آموزه‌های مجسمه‌سازی معاصر، پیوند خود با سنت‌های قدیمی‌تر مجسمه‌سازی دوران مدرن و پیش از آن را حفظ می‌کند. شاید این تنها نام نمایشگاه باشد که این قاعده را بر هم می‌زند، «توان‌درد»، که واژه‌ای برساخته و جعلی است؛ این نوع واژه‌سازی یا بازی کردن و تغییر دادن الگوهای زبانی از نشانه‌ها و خصایص هنر معاصرِ است که به آثار عیسی چولاندیم راه یافته است.

عیسا چولاندیم

شاید همین نام نمایشگاه کمکی باشد برای نزدیک شدن به آثار هنرمند، هم‌چنان که ذکر شد این واژه برساخته است و به قاعده این موضوع توجه ما را بیش‌‌تر به معنی آن جلب می‌کند. اما معنی این واژه، توان‌درد، چیست؟ اگر به ترجمه‌ی انگلیسی این واژه رجوع کنیم، Painability، احتمالاً به این نتیجه می‌رسیم که این واژه دارد به آستانه‌ی درد یا چیزی شبیه به آن اشاره می‌کند؛ آستانه‌ی تحمل درد یا توانایی ما در تحمل درد، اما اشاره‌ی این واژه به چیست؟ به پیکره‌ها؟ یعنی آیا پیکره‌ها دارند آستانه‌ی تحمل درد را بازنمایی می‌کنند؟ یا به هنرمند؟ یعنی آیا مجسمه‌ساز دارد آستانه‌ی تحمل دردش را می‌آزماید و این مجسمه‌های حاصل تحمل رنج و درد و ناراحتی فراوان است؟ از آن‌جا که نمایشگاه نوشته‌ای ندارد، در نتیجه پاسخ به این سؤال بر حدس و گمان ما استوار خواهد بود.
اما اهمیت سؤال بالا در مواجهه با پیکره‌ها معنی پیدا می‌کند. تکلیف ما در مقابل هر پیکره چیست؟ آیا هنگام تماشای هر پیکره، یا مجموعه‌ی پیکره‌های به نمایش درآمده در این نمایشگاه شاهد نهایت درد و رنج هستیم؟ درد و رنجی که به حد نهایت و آستانه‌ی تحمل رسیده است؟ هر پیکره اسم دارد، به این ترتیب تماشای هر مجسمه با عنوان‌اش قرار است راهنمای ما باشد که هم با خود مجسمه راحت‌تر مواجه شویم و هم این‌که احتمالاً مفهوم کلی نمایشگاه را درک کنیم که به احتمال زیاد در عنوان نمایشگاه خلاصه شده است. چولاندیم در انتخاب عنوان برای چند پیکره به واژه‌ی درد اشاره کرده است؛ مثلاً نام یکی از آن‌ها «خوره‌ی درد» است؛ پیکره‌ای که از میان خم شده و تکه‌هایی از آن که بیان‌گر چهره و شکم هستند مخدوش شده.
با این‌حال مجسمه‌ی مذکور تنها یکی از مجسمه‌های نمایشگاه است. دیگر آثار ارائه شده رویکردهای گوناگونی را نمایش می‌دهند؛ از تیپ‌سازی گرفته، مثل «آدم بیهوده» یا «دندان‌پزشک» تا بیان مفاهیمی چون «آینده‌نگری» یا «خروش» تا حد شخصیت‌سازی که نمود آن را می‌توان در یکی از موفق‌ترین آثار نمایشگاه دید، «بن‌لادن». به این ترتیب این تنوع در مضامین و مفاهیم آثار نمایشگاه کم و بیش باعث گیجی بیش‌تر ما می‌شود که چگونه عنوان را با این مجموعه‌ی متناقض و متنوع از مضمون‌پردازی ترکیب کنیم و سؤال اصلی‌تر آیا اصولاً این کار ممکن یا لازم است؟

عیسا چولاندیم

عیسا چولاندیم

این سؤال از آن جهت به ذهن می‌آید که به نظر نمی‌رسد هنرمند در پی طراحی دقیق نمایشگاه‌اش بوده باشد و از سوی دیگر چگونه می‌توان با تماشای پیچ و تاب‌ها و انحناهای متعدد این آثار در پی واژه‌ی درد، رنج یا شبیه به آن‌ها گشت، چون به نظر نمی‌رسد که هیچ‌کدام از این مجسمه‌ها با آن خلل و فرج ظریف و به اندازه بتوانند مفهومی چون درد را بیان کنند، آن هم دردی که شدتش به آستانه‌ی تحمل رسیده است. به واقع واژه‌ی برساخته‌ی هنرمند با خلل و فرج و برخورد تکنیکی به سامان و کنترل شده‌ی هنرمند مطابقت ندارد.
در این‌جا و با نحوه‌ی نام‌گذاری است که مجسمه‌های عیسی چولاندیم محدودیت خود را به نشان می‌دهند؛ پیکره‌های او به احتمال زیاد در این روزگار به کهنه بودن متهم خواهند شد. این اتهام معمولاً به غلط درک می‌شود، چون هیچ شکل هنری‌ای، در هیچ دوره‌ای کهنه نمی‌شود، این تنها رویکردها و نگاه‌ها هستند که کهنه می‌شوند و به همین واسطه است که هنرمندان راه‌های آزموده را دوباره و بارها تکرار می‌کنند. پیکره‌های عیسی چولاندیم به این مشکل برمی‌خورند و به کهنه بودن متهم می‌شوند؛عیسا چولاندیم

نه فقط به این خاطر که از ماده‌ی کاری خاص، گل پخته، استفاده می‌کند بلکه زمانی که هنرمند می‌کوشد تا مضامین و مفاهیمی را از طریق پیکره‌های‌اش تصویر کند که پیش‌تر نیز بیان شده‌اند و هنرمند از منظر نوع نگاه و رویکرد به زیبایی‌شناسی و سلیقه‌ی دوره‌ی مدرن و پیش از آن وابسته است. با این‌حال مضامین هنری چندان متنوع نیستند و بارها و بارها و در ادوار و زمان‌های مختلف و به اشکال گوناگون مجدداً احضار شده و توسط هنرمندان دیگر بیان شده‌اند. مشکل آثار عیسی چولاندیم از جایی آغاز می‌شود که رویکرش به مفهوم، به مضمون، به ماده‌ی کار و به مجسمه‌سازی تازه نیست. در نتیجه بیننده در مواجهه با آثار او با مجموعه‌ای از عناصر بصری، شکلی و مضمونی مواجه می‌شود که پیش‌تر نیز، بارها و بارها دیده بوده است و از همین‌رو ست که آثار او به کهنگی یا عدم تبعیت از جریانات روز هنری متهم خواهند شد. به این ترتیب در حالی که آثار عیسی چولاندیم اشاره‌ و ارجاعی به تاریخ کهن مجسمه‌سازی دارند، ولی از جنبه‌ی زیبایی‌شناسی و نحوه‌ی برخورد با ماهیت مجسمه هم به دوران مدرن و زبان مجسمه‌سازی مدرن وابسته هستند. در زمانه‌ای که هنرمندان جدید زبان پیشین را گسترش داده و حتی جنبه‌هایی از آن را بی‌اعتبار کرده‌اند، آثار عیسی چولاندیم با وجود تکنیک جالب و البته کوشش ستایش‌برانگیزش در وفاداری به یکی از قدیمی‌‌ترین تکنیک‌های مجسمه‌سازی رنگ و بویی از تکرار به خود می‌گیرد که انکار‌ناپذیر است.

نقد های دیگر به همین قلم :

 

[/one_half_last]