خلاصه کتاب درباره عکاسی |آمریکای تیره و تار بخش دوم

تلخیص سایت تندیس نیلوفر تقی پور 

انتشارات حرفه نویسنده ترجمه نگین شیدوش

قسمت قبل را اینجا بخوانید:

آزاردهنگی عکس‌های آربوس به خاطر آگاهی فزاینده خود عکاس است و نگاه کاملا شخصی و داوطلبانه‌ی عکاس است که خطر مواجهه با دنیا را در ازای جمع آوری تصاویر دردآور به جان خریده بود.** به گفته ویلهام رایش روانپزشک اتریشی-آمریکایی، علاقه مازوخیست‌ها به درد از عشق نشات نمیگیرد، بلکه به این امید است که بتوانند به وسیله درد احساسی نیرومند را تجربه کنند.**

خلاصه کتاب

عکس‌های آربوس نمونه بارز نوعی هنر است که می خواهد داوطلبانه آستانه تحمل آدم ها را محک بزند و ثابت می‌کند که می‌شود با سختی‌های زندگی بدون حساسیت و شکنندگی رو به رو شد و مثال خوبی برای جهت گیری‌های هنر والا در جوامع سرمایه داری است یعنی سرکوب یا دست کم کاهش دغدغه‌ها و حساسیت های اخلاقی و حسی.

خلاصه کتاب
بخش اعظم هنر مدرن، وقف پایین آوردن آستانه احساس وحشت شده است. هنر ضوابط اخلاقی را از طریق عادت دادن ما به دیدن یا شنیدن چیزهایی که قبلا برای‌مان بسیار بهت آور، دردناک یا خجالت آور بودند، تغییر داده است. سرکوب تدریجی این حساسیت‌ها ما را به حقیقتی پذیرفته شده می‌رساند که توانایی ما را در هضم زشتی‌های روزافزون تصاویر و کتاب‌ها، و واکنش نشان دادن در زندگی واقعی کاهش می‌دهد که تاوان سنگینی دارد. عکس‌ها واکنش احساسی را بی معنی کرده‌اند و این نگاه عاری از شفقت نوعی وضعیت اخلاقی خاص مدرن است.

خلاصه کتاب
دوربین وسیله‌ای است برای تسخیر همه چیز، ترغیب سوژه‌ها به افشای رازهایشان که به تجربه وسعت می‌بخشد و وی معتقد بود که دوربین گذرنامه ایست که مرزهای اخلاقی و محدودیت‌های اجتماعی را در می نوردد و عکاس را از هرگونه تعهد در قبال مردمی که عکاسی می‌شوند، آزاد می کند. عکاس یک سوپرتوریست است، مصداق عمومی یک مردم‌شناس و همیشه دنبال به تصویر کشیدن سوژه ها‌ست تا از این طریق به جنگ ملال برود، چرا که ملال روی دیگر مجذوب شدگی است و هر دو نتیجه ی از بیرون نگاه کردن به اتفاقات است.
اوج فعالیت آربوس همزمان با دهه ۶۰ بود، دهه ای که در آن آدم‌ها با ظاهر عجیب و غریب در اجتماع دیده شدند و همه آنها را به عنوان موضوعاتی تایید شده در هنر پذیرفتند و نظام زیبایی شناسانه آن دهه، اصرار عجیبی برای رسیدن به اینکه کل زندگی یک نمایش وحشت است تا پادزهری برای ملال باشد، داشت.

خلاصه کتاب

اغلب عکس‌های آربوس در محدوده زیبایی شناسی وارهول جای دارد یعنی بین دو اصل ملال آور بودن و عجیب و غریب بودن تعریف میشود، اما سبک او با وارهول متفاوت است.آربوس نه خودشیفتگی و نبوغ وارهول برای شهرت رسیدن را داشت، و نه بی تفاوتی و خونسردی او را که از او در برابر چیزهای عجیب و غریب و احساساتی شدن محافظت می‌کرد.آربوس در مقایسه با وارهول آسیب پذیر و به طور قطع بسیار بدبین تر است.
آربوس به معنای واقعی آشنای مدرنیستی یک فرهیخته بود چون جای ظاهر خوش آب‌ورنگ و مصنوعی هنر والا و تجارت حرفه‌ای، به ناشی‌گری، بدوی بودن و سادگی رو آورده بود و در میان عکاسان خودش را شبیه ویجی می‌دانست، کسی که تصاویر خشن او از قتل ها و قربانیان تصادفات بر روی جلد روزنامه های زرد دهه ۴۰ منتشر میشد.خلاصه کتاب
عکس‌های ویجی واقعا دلهره آورند اما تنها وجه اشتراک کارهای او با آربوس در شهری بودن موضوعاتشان بود.انگیزه‌های او برای عکس گرفتن به هیچ وجه ژورنالیستی نبودند. چیزهایی به ظاهر ژورنالیستی و حتی تا اندازه ای جنجالی آثارش ، کارهای او را در سنت اصلی هنر سوریالیستی قرار می‌دهد.خلاصه کتاب
مناظر شهری و پرتره هنرمندانِ براسایی، بیمارستان روانی لوییس هاین، پرتره‌های خیابانی واکر اوانز از شیکاگو، و تعداد زیادی از عکس‌های رابرت فرانک همگی ماده خام کار آربوس‌اند. آربوس به محدودترین معنای کلمه یک مولف است مثل موراندی در تاریخ نقاشی که نیم قرن روی طبیعت بی‌جان‌هایی با بطری کار کرد.آربوس برخلاف بیشتر عکاسان جاه طلب هیچ وقت روی سوژه‌های مختلف کار نکرد.خلاصه کتاب
آدم‌های آربوس همگی اعضای یک خانواده‌اند که از قضا همان آمریکاست.تحقق آرزوی متعالی برای آمریکا، امروز به تجربه‌ای تلخ و نافرجام بدل شده است و واضح بود که رویای تردید آمیز تحقق آمریکایی به زودی به فراموشی سپرده شود آنچنان که آمریکای بعد از جنگ جهانی اول خودش را یکسره وقف تجارت جهانی و مصرف گرایی کرد.[/one_half_last]

 

نویسنده