من بیرون از تو هستم×
سایت تندیس به قلم سحر افتخارزاده
اصلاح موهای زائد صورت و بدن در طول تاریخ، دلایل آیینی، بهداشتی و ارزشی مختلفی داشته و در جامعه مدرن نیز همچنان یکی از مناسک روزانه است؛ تدارکی است برای پذیرفته شدن از سوی دیگری، همچون عضوی بهنجار از جامعه. در مجموعه اخیر نقاشیهای فرخ مهدوی با عنوان “اصلاح بزرگ” این عمل روزمره، دستمایه کار هنرمند قرار گرفته.
ایستادن در مقابل آینه و اصلاح هر روزه ریشهای سفید صورت، دغدغه اصلی پدید آمدن این نقاشیها طی دو سال گذشته بوده است. این نمایش شامل نُه تابلو است؛ سه تابلو از این تعداد، ابعاد مختلفی از مطالعه بر یک پرتره هستند. همه آثار چهرههایی را به نمایش میگذارند که گویی در مقابل آینه در حال اصلاح صورت خود هستند. در گوشهای از گالری، کارهای نیمه تمام هنرمند بر روی هم تلنبار شده و روی این چیدمان، دو تابلو، یکی بر دیوار و دیگری تکیه داده شده روی زمین قرار گرفته است. تکنیک اجرایی و پالت رنگی هنرمند یادآور آثار گذشته او است. گویی مهدوی بعد از “قلبها” دوباره به سراغ “آدموارهها” رفته و گذشته هنری خود را بازخوانی کرده است.
“آدموارهها” را با پرترهها و فیگورهای ابزورد و خلاصه شده صورتی رنگی میشناسیم که در عین سادگی و حذف زوائد، به دلیل تکنیک رنگگذاری حجیمِ هنرمند حامل تناقضی ژرف هستند. گویی وی زوائد را برای رسیدن به سادگی، صراحت و بیشائبه بودنِ مواجهه، حذف نکرده بلکه پنهان کرده است.
مهدوی پرترههای خود را زیر لایههای ضخیم رنگ و بافت پنهان کرده و همین مخفی بودن و نگریستن به مخاطب از پسِ ماسکی ضخیم، دلیل دلهره و هراسی است که سالها با دیدن پرترههایش مخاطب را مرعوب میکرده است. حال او با دست زدن به اصلاحی بزرگ، این نقاب را برداشته.
اصلاح، حذف خودخواسته بخشهایی از بدن است که میتواند باعث شرم در مقابل نگاه دیگری شود. در اینجا آینه نقش “دیگری” را بازی میکند. خودِ کاراکتر در آینه تبدیل به دیگریِ بیرون از خود میشود و تلاش میکند خود را به چیزی شبیه کند که دیگری می خواهد، چرا که بیرون از خود ایستاده است.
مخاطب نیز با قرارگیری در مقابل هر تابلو همان آینه است و نگاهش نگاه جستجوگر دیگری است. صورتهای مهدوی در مقابل این دیگریِ بیگانه از خود، خود را اصلاح و آماده نمایش میکنند.
آثار اخیر این هنرمند از آن تنانگی و گوشتمندی گذشته فاصله میگیرند. همزمان با تراشیده شدن حجم آنها از عمق معنایی و حسی آنها نیز کاسته میشود. گویی پرترههای مهدوی با اِعمال اصلاحاتی چند بر خود از آن وضعیت بیانگرانه گذشته فاصله میگیرند و کارکردی بازنمایانه مییابند. دیگر خبری از “خشونت” عریان و خون آلود “قلبها” نیست، چراکه دیگری تشخیص داده که برای پذیرفته شدن باید نقاب زننده و دلهره آور خشونت را کنار گذاشت و سوتزنان روی تل جنازههای نیمه جان نشست و بازیگوشانه مشغول پاک کردن شد. شاید اینگونه بنظر آید که وجه فانتزی این صورتهای کمابیش رئالیستی در عین آن که پذیرش عمومی را میپذیرد و مطابق میل آن رفتار میکند، نیز آن را ریشخند میکند، اما در واقع وجهی از این ریشخند به روی خود این صورتها در آینه مکرر میشود.
نحوه نمایش و آثار ارائه شده به نحوی کجدار و مریز، در بردارنده پیامی است مبتنی بر دور انداختن و پاک کردن نوعی طرز تلقی از نقاشی و روی آوردن به نوعی دیگر؛ انباشتن آثار نیمه تمام هنرمند بر دیوار و کف گوشهای از گالری میتواند اشارهای ضمنی به چنین تغییری باشد. اما این کار تنها بصورتی نمایشی انجام شده و بار معنایی خود را فدای چیدمانی دکوراتیو کرده است. کنش تخریبگر مشهود در آثار نیز همینگونه است، چرا که هنرمند به جای عمل تخریب، تنها به نمایش و بازسازی آن بسنده کرده و همینجاست که تراشیدن آن ساخت و ساز مجسمهوار و رسیدن به آستر، دیگر نمیتواند نمایانگر یک بازخوانی حقیقی و جستجویی برای ساختن زبانی نو باشد.
×عنوان یکی از تابلوهای به نمایش در آمده در این نمایشگاه
[/one_half_last]