سایت تندیس به قلم جاوید رمضانی
مورخان از فرقهای تحت عنوان نقطویون نام بردهاند که توسط شاه عباس صفوی به دلایل سیاسی و یا اعتقادی منهدم و تارومار گردیدندهاند.
نقطویون یا پسیخانیان پیرو محمود پسیخانی گیلانی بودند که ظاهراً در سال ۸۰۰ ه ق، در زمان امیر تیمور گورکانی، مذهب نقطوی را بنیان گذاشت.
آنان خداوند را از راه کلمه و حروف میشناختند و غرض از این مطلب ذکر ارزش نقطه به لحاظ مفهوم و معنا در فرهنگ قدیمی ایرانی میباشد.
از منظر اصول علمی ، نقطه نشانهای است که در مبانی بصری جایگاه عنصر اولیه را به خود اختصاص داده است. پیوستگی حرکت به عناصر بصری دیگر باعث به وجود آمدن گشتالتی میگردد، آنچنان که حرکت نقطه باعث رؤیت خط شده و حرکت خط گویای حضور سطح.
در هنر غربیان، پس از انقلاب صنعتی و با ظهور سبک دریافتگران، توجه به نور و ادراک رنگ گسترش یافت آنچنان که در آثار ژرژ سورا و پل سینیاک شاهد ظهور سبک پسادریافتگری هستیم که این هنرمندان با کنار هم نهادن نقاطی از رنگهای اولیه به رنگهای ترکیبی دست یافتند.
از این سو، در هنر ایرانی طلایهداران نگارگری گونهای هاشورزنی و نقطهچین کاری را پدید آوردند که موجب تعالی آثار آنان گردید.
هنرمندان ایرانی از این شیوه برای بازنمایی سبزینهی طبیعت، درختان، پیکرهها و به ویژه نشان دادن سایهروشن صحنهها و صورتها بهره میجستند.
این هفته در گالری شیرین، شاهد حضور نقاشیهایی هستیم که نقطه به عنوان عنصر اصلی شکلگیری تصاویر به کار گرفته شدهاند.
دکتر محمد اعظمزاده نقاش و پژوهشگری است که رویکردی نظری و عملی به هنر دارد. اعظمزاده متولد ۱۳۴۷ و دانشیار هیئت علمی دانشگاه مازندران است.
او از سال ۱۳۶۷ تاکنون در نمایشگاههای متعددی شرکت نموده و فعالیتهای عملی هنری خود را در راستای حوزهی نظری و پژوهشی ادامه داده است.
آثار ارائه شده در این کارنما مشتمل بر ۲۲ تابلو رنگ روغن با مضمون طبیعت هستند.
طبیعت از منظر نقاش نقطهی عزیمتی ست برای کشف جهان مملو از نور، نورهایی که به لحاظ توپوگرافیک مکان نمای القای فضایی غیرمادی اما حقیقی هستند. مشخصاً اعظمزاده در پی نظریهی انوار اسپهبدی با رویکردی معاصر است، آنچنان که در بیانیهی نمایشگاه ذکر میکند سعی در القای یک اتمسفر و یا هاله را دارد. به گفتهی وی: «در نمایشگاه ذرات نور در طبیعت، مفهوم اتمسفر در قالب نقاط رنگینی است که در یک فضای فراحسی امری فرازمانی و فرامکانی را آشکار میکند.
نقاش نظریهپرداز، مبانی نظری خود را از فیلسوفی به نام گرنوت بومه وام گرفته که اتمسفر را ادراک بیواسطه و مستقیم فیزیکی از طریق احساس و درک عاطفی میداند. نظریهی بومه مشخصاً در مسیر فیلسوفانی چون موریس مرلوپونتی و مارتین هایدگر با تأکید بر دریافت پدیدارشناسانه نقاشان قدم برمیدارد.
اعظمزاده در پی گذشتن از زیباییشناسی جسمانی غرب و شکل دادن به زیباییشناسی فراتر از جهان ابژکتیو و سوبژکتیو است. بهگونهای که خود در بیانیهاش به حضور مفهوم اتمسفر در باغهای ایرانی، نگارگری و معابد هندی اشاره دارد.
فارغ از تناقضات فلسفی بیانیهی اعظمزاده، آثار خلق شده وی رفتاری استوار بر تقسیم سطوح روی پسزمینههایی تیره دارند. هویت فضا در عین هماهنگی بر تقسیمات متقاطع استوار گردیده که فاقد چرخشهای حلزونی ترکیببندیهای نقاشی ایرانی است. عدم جریان انرژی منحنی در تابلوهای هنرمند دال بر منطقی الگوریتمی و ریاضیگونه دارد که در آن جای بزرگترین چالش هنر شرقی در خلق آنِ شهودی خالی است. عمل هنرمند براساس امر متعین و پیشینی شکل میگیرد و بیشتر حاکی از فلسفیدن است تا هنرورزی.
در آثار اعظمزاده هویت انسان و بخش روایی با لحنی الکن نمود پیدا میکنند. در هنر ایرانی منظرهنگاری جایگاه گستردهای ندارد چرا که منظره و نظاره کردن به لحاظ حِکمی مکان انسان است، و تکوین مفهوم شاهد در تابلوهای نگارگری از این اصل پیروی میکند. چهرهای که اعظمزاده از طبیعت رسم میکند حاکی از رابطهی عمیق او با اقلیمی است که در آن رشد کرده است، گرچه در ذات نمودهای آن تنها پاسخگوی مخاطب نیست اما راز و رمزی نقاش ما را وا میدارد تا شاکلهی این منظرهها را بیشتر بررسی کنیم. بهرهای که از درختان همیشه حاضر دیده میشود چهرهای غالب را به نمایش میگذارد که در رنگ و در شکل دارای تنوع میباشند گویی این نمودها به طرز انکارناپذیری بر هنرمند پدیدار گردیدهاند و آنچه میبینیم فقط نشانی از مناظر هستند که در واقع بخشی از امکان خیالورزی ماست.