وقتی حیوان درونت را میبینی؟ چه چیزی را میبینی؟
نقدی بر نمایشگاه گروهی حیوان درون- نگارخانه شماره شش
سایت تندیس- به قلم: مریم روشنفکر
نمایشگاه حیوان درون، در گالری شماره شش رویکردی کلی نسبت به موضوعی روانشناسانه دارد، که منجر به تجلیات مختلفی از فلسفی تا پدیدارشناسانه گردیدهاست. هنرمندان شرکت کننده در این نمایشگاه عبارتند از، زروان روحبخشان، رضا شریفی، محسن شاهمردی، نامدار شیرازیان، علیرضا قاضی، بهنام صادقی و مریم نیازاده. این هنرمندان گردهمآمدهاند و هریک موضوع «حیوان درون» را از زاویه دید خود به تصویر کشیدهاند. در این نمایشگاه که به کوشش حافظ روحانی، سوگل کاشانی و ژوبین میراسکندری گردآوری شدهاست هنرمندان آثار عکس و فتوآرت ( تصویر عکس بنیان) خود را در ابعاد مختلف و اغلب نهچندان بزرگ به دیوارهای گالری شش آوردهاند.
نمایشگاه حیوان درون دارای بیانیهایست که میتوان آن را به طور خلاصه اینگونه جمعبندی کرد؛ بازگشت به این موضوع که هنر با درونیترین نیازهای ما دارای پیوند است و اصولن هنر قادر است راههای منتهی به اعماق ناخودآگاه درون را هموار کند. درونی که چیزی به نام ذات حیوانی در آن هرچند خفته اما زندهاست و نفس میکشد. این هیولا که «حیوان درون» نامیده شده، همیشه بودهاست و آنگاه که انسان آن را برای نخستینبار به تصویر میکشد باعث پدیدار شدن افقهای تازه در زندگی او میگردد.
این روند را میتوان اینگونه بیان نمود که ما با بخشی نادیدنی و پنهان در درون خود مواجهیم که گاهی ما را میآزارد و گاهی از کنترل ما خارج میگردد و بعضا میتواند تاثیرات ناخواسته و سنگینی را نیز بر زندگی ما برجای گذارد و آنچه در بیانیه این نمایشگاه برای مواجهه با آن پیشنهاد میشود، در مرحله اول باور و آگاهی پیدا کردن بر این نکته است که این موجود جایی در اعماق وجود دارد، و در مرحله بعد شناخت اوست که به ما یاری میرساند قدمی به آن نزدیک شویم. شناختی که به ما میگوید این حیوان چه شکلیست؟، جای او کجاست؟، کی و چگونه بیدار میشود؟ و چگونه به خواب میرود؟، ماده است یا نر؟ اینکه به ما میگوید، چیست و چگونه است. مرحلهای که بسیار سخت و مستلزم ظرفیت بالا و بینشی در پذیرش اوست همانگونه که هست، نه آنگونه که ما احتمالن دوست داریم که باشد، اما این مرحله نیز پایان کار نیست، اینجاست که عملکرد هنر به مثابه ابزاری برای ارتباط با درون اهمیت مییابد و چه هنر معاصر آنرا فراموش کند و چه نکند، این یکی از کارکردهای اولیه و مهم هنر است که علیالخصوص در این نمایشگاه دارای محوریت موضوعیست. اینجاست که همزمان که حیوان درون شناسایی شد به کمک ابزارهای هنری موجودیت بصری به خود میگیرد و از درون به بیرون میآید. در فلسفه هگل آغاز رسیدن به شناخت فلسفی، شناخت حسیست و از همین رو نیز هست که در هدف برگزاری این نمایشگاه موضوع به تصویر کشیدن و بخشیدن جسم به امری ذهنی یعنی «ذات» و «حیوان درون» ذکر شده آن هم به مثابه آنچه با قوای حسی قابل ادراک است و از این طریق میتوان مرحله شناخت آن را تثبیت کرد و بر آن فائق آمد.
تلاشی که هنرمندان این نمایشگاه برای به تصویر درآوردن حیوانات درون خود کردهاند البته نتایج متفاوتی را برای هریک از آنان به همراه داشتهاست. که به طور کلی میتوان نتایج حاصل از این کنکاش را رسیدن به سه سطح مختلف دانست. سطح اول جستجوست، آثاری که در این دسته قرار میگیرند در مرحله تلاش برای جستجو و ترسیم شمایل این هیولا هستند، آنان برای شناخت آن به کندوکاوی درونی در جهان ذهنی خود رفتهاند. نمونه آن آثار محسن شاهمردیست با عنوان جای امن که به صورت استعاری از حفرهها و گوشههای دنج جنگلی و طبیعی عکاسی شده که امکان حیات موجود مرموزی را در دل خود پنهان کردهاند. این امر جستجویی را برای یافتن آن مکان امن که هیولا در آن لانه میکند نشان میدهد که مخاطب و عکاس در جهان خیالی آن وارد میشوند.
سطح دوم انکار است و به آثاری مربوط میشود که سعی خود را داشتهاند تا حیوان درون را ناواضح، دور و انکار کنند. اما نتوانستهاند وجود داشتن آن را نفی کنند، این آثار مخاطب را با درگیری آنان برای پرده برداری از حیوان درون و پذیرفتن آن به عنوان موجودی که در درون آنان زندگی میکنند مواجه میکند، مانند آثار زروان روحبخشان و بهنام صادقی.
و سطح سوم شامل بیشتر باقی آثار نمایشگاه میگردد که در آن جستجو و پذیرش رخ داده و هر کس با توجه به دریافت شخصی خود صورتی به آن داده است، که در این میان از رویکردهای مستقیم و مادیتری شامل تصاویر بیماری جسمی یا بازسازی موجوداتی خیالی گرفته تا رویکردهایی فلسفی به ماهیت وجود داشتن و ناپیدا شدن مانند اثر نامدار شیرازیان و یا ارتباطات رمزگانی بین ماهیت درونی فرهنگ و انسان را میتوان مشاهده کرد. در این سطح هنرمندان جملگی دارای رویکردی ذهنی و فانتزی هستند، به این معنا که آنچه را که در واقع وجود ندارد، یا حداقل صورت مادی ندارد را به جهان ماده آوردهاند. این عمل همانطور که در بیانیه نمایشگاه نیز تلویحن به آن اشاره شده، موجد نوعی غلبه و سیطره بر حیوان درون است که از طریق هنر ممکن گشتهاست.
در مجموع میتوان گفت حیوان درون با ظاهر تیره و تارش که نشان بیرون آمدن آن از اعماقی ناشناخته و دور از دسترس است، بر پایههای خوبی استوار شدهاست و موضوع آن بستری عالی برای خلق اثر هنری فراهم میآورد، اما نمایشگاه اخیر برخوردی خُرد و نحیف است که در آثاری تک، تک و بدون پیوستار مانند تک مضرابهایی پراکنده است که ملودی از آن شنیده نمیشود و جای مجموعههایی منسجمتر در این میان خالیست. نظریات و رویکردهای زیادی در این تک آثار ظهور و بروز میکنند که همانند شرارههایی درخشان و زودگذرند البته ای بسا که این آثار گوشهای از مجموعه هر یک از شرکت کنندگان این نمایشگاه باشد که برای این نمایشگاه ارسال شدهاند و البته این امر به انسجام کلی نمایشگاه ضربه وارد کردهاست.
[/one_half_last]سایر نوشتههای این نویسنده را در لینک زیر بخوانید:
- هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
- مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
- نقدی بر نمایشگاه منظرهها به گردآوری فرشید آذرنگ