نقدی بر نمایشگاه سینا یعقوبی در گالری صا
قرینهزدایی از یک اِمکان
سایت تندیس به قلم جاویدرمضانی
در عرفان و هنر اسلامی ما به موازات جهان ماده، یک جهان معنا داریم. جهان ادراک محسوسات، عالم مثال و عقول مجرده. این عوالم مختلف در آثار مکتوب ابن عربی عارف نظری قرن ششم هجری به تفصیل شرح داده شده است.
از دیدگاهی میتوان گفت هیچ نسبتی بین این دو عالم مشاهده نمیشود چرا که تفاوتی ماهوی میان عقل و حس وجود دارد و از منظر دیگری میتوان جهان محسوس را آینهی جهان معقول و بالعکس دانست.
به تفسیری دیگر هم میتوان جهان محسوس را استخراج شده از جهان معقول دانست که در سیر نزولی از معقول به محسوس تغییراتی در آن رخ میدهد. اساس این تغییراتِ هندسهی مقدس، استوار بر پایداری ذات حقیقت جهان معقول است که در عالم ماده تغییر نمیکند ولی میتواند در جهان صورت متفاوتی داشته باشد؛ بهعبارتی دارای قدر و اندازههایی متعالی و قدر و اندازههایی مادی هستیم .
آنچه ذکر کردم در اهمیت گرهسازی و استفاده از هندسه در متصورات آثار اسلامی و ایرانی است.
فیلسوف مسلمان قرن چهارم، ابوالحسن عامری، هندسه را واسطهای برای کمک به عقلانیت انسان برای ادراک حقیقت دانسته است.
این هفته گالری صا پذیرای آثاری از سینا یعقوبی است، که در نگاه اول منشأ گرفته از هندسه و گرهسازی هنر اسلامی و ایرانی است.
یعقوبی هنرمند صاحب ذوقی است که سعی در ایجاد فضای تصویری متفاوتی با ماده خام اشکال سنتی است. در بدو ورود به نمایشگاه مخاطب با بیانیهی هنرمند مواجه میگردد که در آن به وضوح دغدغهی نقاش را جهت قرینهزدایی و رعایت عدم تقارن فرمال در آثار و نقوش گره چینی ایرانی بیان میکند. یعقوبی بر آن است تا با الهام از ایدههای شعر سپید نیمایی طرحهایی آسیمتریک با تکرارهای نامساوی و رنگمایههای جدید بیافریند، الگوهایی که با فضای مدرن امروزی هماهنگ باشند.
آثار هنرمند با وسواس زاهدانه و تکنیک معرق از مقوای رنگ شده با اکریلیک شکل گرفتهاند که واجد القای حس کاشیکاری میباشند. پیوستگی تکنیکی در عین رعایت وجه مبانی بصری رنگ در تلاشند تا خوانشی مدرن از صورت هنر اسلامی را در معرض نمایش بگذارند. خوانشی که فاقد درک عینی از بستر نظری هندسی قدماست.
از عناصر فنی اصلی نقاشی ایرانی باید به خلاقیت هوشربای آن اشاره کرد که گذشته از ایجاد تمرکز و دقت فراوان، نوعی ریاضت و اخلاص خاصی را در خود حمل میکند که حس و معنای شگفتانگیزی را چه به هنرمند و چه به نظارهگر سرمست از شرق و اعجابش انتقال میدهد.
از سویی دیگر، هنر گرهسازی بهعنوان کار مادهی اصلی نقاش بهکار گرفته شده است. در هنر گره چینی، هر گره دارای اصول ترسیمی مشخصی است که با تکرار آن گره، نقش شکل میگیرد، اما در آثار یعقوبی این اصل ترسیمی عامدانه نقض گردیده است.
جهانِ نشانهای یعقوبی گویای تقدیر نامتقارن و پیشبینیناپذیر است. نقوش گره چینی در هنر ایرانی بعد از اسلام به هر بهانهای روی فرش، سفال و معماری تا کاشیکاری، حکاکی و نقاشی صفحات کتابها ترسیم گردیدهاند تا اصول تغییرناپذیر هستی را یادآوری نمایند. حضور این نقوش اشارهای است به جهانهای موازی و عوالمی که در فروریزی خود بهسمت جهان مادی در انتزاعیترین شکل خود پدیدار گردیدهاند. خاستگاه فکری و تأملات ذهنی یعقوبی در رویکردی خلاقانه سعی در ایجاد جهانی تصویری با تکیه به میراث گذشتگان دارد، اما دریافت مفاهیم اصلی هنر سنتی چنان دور از دسترس عقلگرایی معاصر قرار گرفتهاند که ویژگی رمزآلود و کلنگرانهی آن به دست فراموشی سپرده شده است.
تفاوت مفهوم هنر و هنرمند و تعاریف نظریهپردازان هنر معاصر رهیافت عمیق و استواری برای تداوم و اعتلای مفهوم هویت و امر نو را مسدود نموده است.
نکته متمایز دیگر آثار این کارنما، مسئلهی رنگ است. سطوح تخت و رنگهای درخشان که در پس مفهوم نور درونی جهان محسوس در هنر سنتی مشاهده میشوند در آثار یعقوبی رویکردی متفاوت یافته و اگرچه رنگها بهصورت تخت و فاقد هرگونه نورپردازی ارائه شدهاند، اما روابط رنگی برمبنای تقابل مکملهای اصلی شکل گرفتهاند و ما شاهد هارمونی همسان بسیاری در این آثار هستیم.
نمایشگاه قرینهزدایی از یک اِمکان، با سطحی نگریستن این امکان هنر ایرانیِ خود، در شاکلهی کاربردی و تزئینی بودن صرف تعریف میگردد.