نقد نمایشگاه «درخت‌ها و کلاغ‌ها»، آثار رضا امیریاراحمدی

ستایش زیبایی
سایت تندیس به قلم  حافظ روحانی
آثار رضا امیریاراحمدی در نگارخانه‌ی ماه را می‌توان به سادگی با صفت «زیبا» توصیف کرد. شاید هیچ چیز به اندازه‌ی زیبایی ما را از توضیح اضافه معاف نکند. با این‌حال اگر از کنار تعارض مابین ماده‌ی کار و شکل کاری هنرمند بگذریم، اگر به تعادل در آثارش بی‌دقت باشیم و اگر میزان حضور این دست‌ساخته‌ها در فضا را در نظر نگیریم، به نکات اصلی در کار یاراحمدی پی نبرده‌ایم. در نهایت دانستن علت زیبایی یک اثر می‌تواند به ما کمک کند تا ادراک خود از مفهوم هنر را عمیق‌تر یا لااقل خودآگاهانه‌تر کنیم.


یاراحمدی از سال‌ها پیش، انواع فرم‌های درخت‌گونه را ساخته بود و می‌سازد. آثار پیشین او شامل ورق‌های برنزی بودند که با برش‌های منحنی منظم شکل یک درخت سرو را نمایان می‌کردند. در بعضی نمونه‌ها، هنرمند مجسمه را از ارتفاع می‌آویخت، در این نمونه‌ها که حفظ تعادل مجسمه برای هنرمند آسان‌تر بود، تعداد برش‌ها بیش‌تر می‌شد و ترکیب خطوط و سطوح اریب و انحنای مابین آن‌ها جلوه‌ی چشم‌گیرتری به مجسمه‌ها می‌داد. رضا امیریاراحمدی
یکی از ایده‌های آن مجموعه و مجموعه‌ی گاوهای یاراحمدی، حفظ تعادل بود که به این مجموعه نیز منتقل شده است. هر کدام از مجسمه‌های شامل یک میله‌ی نازک می‌شوند که بر روی پایه‌ای فلزی محکم شده‌اند و تمامی تعادل مجسمه به مدد همان یک میله‌ی نازک حفظ می‌شود. علاوه بر این‌که این حالت مستقیماً از شکل درخت‌ها ملهم است، اما در عین‌حال در خوشایندی مجسمه‌ها نقشی کلیدی ایفا می‌کنند؛ به این معنی که بیننده شاهد است که تمامیت مجسمه بر روی یک میله‌ی نازک استوار است و خود تعادل در القای حس سبکی مجسمه‌ها نقش تعیین کننده‌ای دارد. این سبکی کمک می‌کند تا هر ساخته آرامشی دوچندان را به بیننده منتقل کند. مسأله‌ی تعادل در ضمن بیننده را جذب می‌کند تا گه‌گاه تعادل را بیازماید. با تکان دادن هر مجسمه و لرزش این میله‌ها یک لذت بازیگوشانه به بیننده منتقل می‌شود که علاوه بر حض بصری به ارتباط تماشاگر و اثر یاری می‌رساند. در یکی از مجسمه‌ها، میله‌ی اصلی که نقش تنه‌ی درخت را بازی می‌کند به شکل اریب بر روی پایه نصب شده که با افزودن سایر اجزا، میله‌ی اصلی خم برداشته و یک منحنی را شکل داده است. در این مجسمه مسأله‌ی تعادل اصولاً به مضمون اصلی هنرمند تبدیل می‌شود و بیننده نیز در همان نخستین نگاه اهمیت تعادل را درک می‌کند. رضا امیریاراحمدی
اما تعادل و شکل کار مجسمه‌ساز زمانی معنی پیدا می‌کند که با ماده‌ی کاری مجسمه هم‌زمان دیده شود. به واقع کار هنرمند که هر مجسمه را با میل گرد یا ورق‌های فلزی و تکنیک جوش آهن ساخته زمانی جالب می‌شود که محصول باید زیبا و لطیف از آب درمی‌آمده. در قیاس این شیوه‌ی کار می‌توان به نمایشگاه اخیر سعید شهلاپور اشاره کرد که مجسمه‌ها با تکنیک جوش‌کاری اجرا شده بودند. در آثار شهلاپور، تکنیک بر خلاف آثار یاراحمدی کارکردی کاملاً متضاد با آثار این نمایشگاه دارند. برای شهلاپور خال جوش‌ها بر روی یک پیکره یا بر روی سطح فلزی کار شده بودند و اتفاقاً کارکرد منزجر کننده داشتند و نمایشگر خشونت مورد نظر هنرمند بودند. به واقع در کار شهلاپور هر خال جوش با مخدوش کردن سطح صاف و صیقلی فلز و افزودن خلل و فرج خشن بر روی سطح جلا خورده‌ی فلزی بر خشونت مورد نظر او می‌افزودند. ولی در آثار یاراحمدی تکنیک به دلایلی کارکرد کاملاً متفاوتی دارد؛ اول از آن‌رو که در آثار یاراحمدی ما کم‌تر با سطوح مواجه‌ایم و آن‌چه بیش‌تر به چشم می‌آید، خطوط است. یاراحمدی در چند اثر مشخصاً با سطوح فلزی کار کرده است، ولی سطوح تقریباً دست نخورده‌اند و هنرمند تغییر چندانی در سطح صیقلی این فلزات نداده است. خود این سطوح صیقل خورده و صاف به چشم بیننده خوش‌آیند و زیبا می‌نماید.

رضا امیریاراحمدی اما در مورد سایر آثار که مهم‌ترین عنصر بصری خط است، هنرمند بیننده را با مجموعه‌ای از خطوط در هم رفته‌ی اریب گیج می‌کند. در این آثار خال جوش‌ها به مانند موتیف‌های بصری بسیار کوچک در چنبره‌ی خطوط گم و در واقع به بخشی از ساختار بصری هر مجسمه تبدیل می‌شوند. ارتفاع مجسمه‌ها در ضمن کمک می‌کند تا بیننده برای تماشای هر یک به ترجیح از آن‌ها فاصله بگیرد و همین فاصله باعث می‌شود تا بیننده به جای دقت به جزئیات متوجه کلیت مجسمه شود. هنگام تماشای کلیت مجسمه تماشاگر، خال جوش‌ها را به سادگی به عنوان بخشی از موتیف بصری مجسمه می‌پذیرد. این اتفاق در مورد خود ماده‌ی کار هم می‌افتد. یاراحمدی با رنگ‌آمیزی سطح فلز به رنگ مشکی در عین‌حال باعث می‌شود که ما چندان متوجه‌ی خشونت ماده‌ی کار (فلز) نشویم. به این ترتیب در حالی که هر مجسمه با مجموعه‌ای از قطعات خشن فلزی ساخته شده، آن‌چه بیننده می‌بیند، یک کلیت بصری است که به واسطه‌ی شباهت بارزش به درخت باعث لذت بصری بیننده می‌شود. رضا امیریاراحمدی
به نظر می‌رسد که در این نمایشگاه یاراحمدی علاوه بر کوشش برای دست یافتن به مجسمه‌هایی زیبا در پی دست یافتن به تعریفی جدیدتر از رابطه‌ی مجسمه و فضای اطراف است. آثار پیشین او همگی نشان‌گر رابطه‌ی بین سطوح و جرم کلی مجسمه بودند. در این‌جا و به خصوص در مجموعه‌ای که هنرمند خود را از بند سطوح رها کرده، رابطه‌ی بین مجسمه و فضای اطراف بلاواسطه‌تر شده است. به این معنی که در این‌جا یاراحمدی برای بیان رابطه‌ی فضایی بین مجسمه‌ با محیط اطراف نیازی به استفاده از سطوح مسطح ندارد. نکته‌ی مهم این است که در درخت‌ها، تعادل که از عناصر مهم و اصلی در کار یاراحمدی بوده و هست، جایگزین سطوح فلزی می‌شود. به این ترتیب بیننده بیش از پیش با تعادل به عنوان یک عنصر اصلی در مجسمه‌های جدید هنرمند روبه‌رو می‌شود. به بیان دیگر رابطه‌ی مابین مجسمه با فضای اطراف بیش‌تر بر مبنای تعادل شکل می‌گیرد تا بر مبنای جرم ماده‌ی مجسمه و یا بر اساس سطوح مشخص فلزی که فضا را اشغال کنند.
آثار رضا امیریاراحمدی بی‌تردید زیبا هستند. اما به مانند هر چیز زیبایی در زمانه‌ی معاصر به نظر کهنه می‌آیند! شاید چون هنر در زمانه‌ی ما دیگر قرار نیست زیبا باشد. به واسطه‌ی نظریات و نگاه‌های تازه به هنر، شاید کارکرد یک مجسمه بیش‌تر توصیف یک موقعیت یا بیان یک وضعیت بشری باشد و نه تصویر کردن امر زیبا. با این‌حال یاراحمدی در نمایشگاه اخیرش در نگارخانه‌ی ماه هم‌چنان تصویرگر امر زیباست. مجموعه‌ای که شاید از نظر مضمونی و نوع نگاه کهنه به نظر برسد، ولی بیان‌گر یک حقیقت قدیمی (و البته هنوز درست ) در باب هنر است و آن هم ستایش زیبایی است.رضا امیریاراحمدی

 

[/one_half_last]