قسمت اول
نویسنده مخاطب : محمد کریمی
این گفتگو با خانم دکتر مینو خانی، درباره تازهترین اثر ایشان رنگ جنگ ایران و عراق صورت گرفته است که سال گذشته در فرانسه و به زبان فرانسوی منتشر شد. پیش از این، از ایشان نوشتههای متعددی در نشریات و خبرگزاریهای مختلف خوانده بودیم. روانی قلم و انسجام متن از خصوصیات روشن کارهای این خبرنگار خبره سالهای گذشته و مدرس امروز دانشگاه است. محتوای این اثر، تجزیه و تحلیل بیش از ۱۲۰ اثر در خصوص جنگ/ دفاع مقدس فرصتی فراهم کرد تا با ایشان درباره چند و چون این نقاشی و نکات پیرامون آن به گفتوگو بنشینیم.
موافقید گفت وگو را با آغاز تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد شروع کنیم. آیا دوره کارشناسی ارشد شما را به حوزه نقاشی هدایت کرد؟
من در دوره کارشناسی ارشد روی گرافیک معاصر ایران کار کردم. یعنی روی بینالهای گرافیک ایران در بعد از انقلاب کار کردم. انقلاب، نقطه عطفی در همه چیز به وجود آورد و من دوست دارم معاصر باشم. دوست دارم جامعه امروزم را بشناسم. موضوع کارم زنده باشد. دکتر مصطفی گودرزی که استاد مشاور پایان-نامه ارشدم بودند، برای مقطع دکترا چند سوژه پیشنهاد دادند که یکی از آنها سوژه نقاشی های جنگ بود و قول دادند هر کاری از دستشان بربیاید، انجام دهند چون از نظر ایشان سوژه زمین مانده ای بود و باید انجام می شد.
من سابقه کار در نشریات هنری و با موضوع دفاع مقدس را داشتم تا جایی که خیلی وقتها به من میگفتند «خبرنگار دفاع مقدسی». موضوع جنگ به دلایلی برایم جذاب شده بود. باید اشاره کنم من در زمان جنگ اصلاً ارتباطی با آن نداشتم. نه کمکی کردم و نه حضوری داشتم. ولی وقتی وارد فضای روزنامهنگاری شدم، با جنگ آشنا شدم. آشنا شدن با آدمهایی که از کلامشان و اعمالشان صداقت دریافت میکردم، باعث شد که این تلنگر به من زده شود که چرا من این اتفاق را در دوران خودش نشناختم و چرا هیچ حضوری در آن نداشتم!
این گرایشها و زمینهها باعث شد من به موضوع جنگ –دست کم به هنر جنگ- علاقهمند شوم و وقتی دکتر گودرزی گفتند که این موضوع، موضوع زمین ماندهای است تمایل من به کار بر روی این سوژه بیشتر شد. برایم مهم بود که کار خوبی انجام دهم و استفاده بهینهای از آن بشود. استاد راهنمای کارشناسی ارشدم در دانشگاه لیل ۳ قول داده بود پروژه دکترایم را هم قبول کند. دلیلش این بود که ایشان درباره نقاشی نظامی فرانسه کار کرده بود و این جنس از نقاشی را میشناخت. ولی متاسفانه دانشگاه لیل به هنر شمال اروپا میپرداخت و ایران به لحاظ جغرافیایی در آن منطقه نبود پس نتوانست پروژه من رو قبول کند. سال تحصیلی شروع شده بود، من نمیتوانستم ثبتنام بکنم، با هیچ استاد دیگری هم وارد صحبت نشده بودم که این پروژه را قبول کند. در فرانسه اولین چیز برای ادامه تحصیل این است که استاد مناسب پروژه خود را پیدا کنید. از این رو مجبور شدم در رشته دیگری ثبتنام کنم. دوباره یک کارشناسی ارشد دیگر خواندم: «روابط فرهنگی کشورهای عرب و مسلمان خاورمیانه». سال بسیار سختی بود، ولی آن را هم گذراندم. همزمان ترجمه کتابی را شروع کردم به نام «بوش، ایران، بمب: تحقیقی درباره جنگی برنامهریزی شده علیه ایران» که هیچ وقت فرصت انتشار پیدا نکرد، نه راستها، نه چپها، نه خصوصی، نه دولتی، هیچ کس منتشرش نکرد. بالاخره سال بعد توانستم استاد راهنمایی برای پروژه نقاشی های جنگ در مقطع دکترا پیدا کنم.
مقطع دکترا را با همان گرایش کارشناسی ارشد ادامه دادید؟
کارشناسی ارشد را با گرایش «تاریخ هنر معاصر» گرفتم و بر بی ینالهای گرافیک ایران کار کردم. ولی برای دکترا باید دانشگاهی پیدا می کردم در خصوص هنر ایران یا هنر اسلام تخصص داشته باشد. در دانشگاه اینالکو این فرصت وجود داشت. چون از حدود ۴۰ سال پیش در این دانشگاه زبان فارسی تدریس میشود. دانشگاهی است که با سوربنها که در پاریس هستند، یک پل دانشگاهی را تشکیل میدهد. ویژگیاش این است که زبانهای خارجی در آن دانشکده آموزش داده میشود و به دنبالش در مقاطع تحصیلات تکمیلی دانشجویان میتوانند موضوعاتی را در ارتباط با آن کشور و آن زبان کار کنند. در واقع دانشگاهی است که تقریباً هیچ موضوعی درباره فرانسه در آن کار نمیشود. همه موضوعاتش، موضوعاتی هستند که خارج از فرانسه هستند.
فرانسویها آدمهای باهوشی هستند و آنهایی که در فضای آکادمیک هستند، میدانند بهترین کار برای اینکه درباره کشورهای دیگر اطلاعات خوبی پیدا کنند، دانشجویان همان کشورها هستند. این دانشجویان زبان خودشان را میشناسند، ارتباطات را میشناسند، بنابراین ارتباطات دست اول را برایشان میبرند و نسبت به یک دانشجوی فرانسوی کار بهتری در هر موضوعی انجام خواهد داد. این موضوعات یک درجه شناخت آنها را نسبت به آن کشور بالا میبرد. بنابراین وقتی دکتر کریستف بالایی در دپارتمان زبان فارسی آنجا حضور داشت، موضوع را سریع قبول کرد. دکتر بالایی فارسی را خیلی سلیس صحبت میکند و یکی از بهترین مترجمان زبان فارسی به فرانسه است. فقط مشکل این بود که در زمینه هنر تخصص زیادی نداشت که این مشکل با استاد راهنمای بینالمللی حل شد. استاد راهنمای بینالمللی باید حتماً استاد دانشگاه باشد و تخصص آن موضوع را داشته باشد. بهترین گزینه دکتر گودرزی بودند که خودشان از نقاشان دفاع مقدس و استاد دانشگاه بودند و ویژگی دیگرشان این بود که دکترای خود را در فرانسه گذرانده بودند. یعنی به شیوه تزنویسی در فرانسه کاملاً آشنا بودند. بنابراین پروژه شکل گرفت. آقای دکتر بالایی هم قبول کردند که دکتر گودرزی استاد راهنمای بینالمللی باشد. به هر حال کلید کار زده شد و من شروع کردم.
دکتر بالایی در حوزه ادبیات فارسی متخصص هستند؟
ادبیات معاصر ایران. یکی از بهترین منابع درباره ادبیات معاصر ایران، «پیدایش رمان فارسی» تز دکترای دکتر بالایی است که در ایران نوشتند. آقای بالایی ایران بعد از انقلاب را تا دو سال نخست جنگ میشناسد. اشغال خرمشهر را دیده بود و با ادبیات جنگ ایران خیلی خوب آشناست. حتی آثاری از ادبیات دفاع مقدس را ترجمه کرده است. دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری را خوب میشناسد. در سالهای دهه ۸۰، به همراه آقای کمری و آقای سرهنگی و به واسطه یکی از دانشجویانشان، اریک بوتل، که درباره شهادت در ایران کار میکرد، و با همکاری دفتر ادبیات و هنر مقاومت سمینار علمی بسیار خوبی درباره «خاطره و جنگ»، در دانشگاه تهران برگزار کرده بودند. شناخت ایشان با جنگ از این بابت خوب بود، فقط در زمینه هنر ضعف داشت.
با این شرایط، من از سال ۸۸ در مقطع دکترا ادامه تحصیل دادم. البته قبل از این، دو تا کتاب دیگر هم ترجمه کردم. یکی داستانی بود که این قدر از خواندنش لذت بردم که فکر کردم چرا ترجمه اش نکنم. کتابی به اسم «دوستش داشتم» از آنا گاوالدا که چهارمین نویسنده پرمخاطب فرانسوی است. کتابهایش قبلاً در ایران چاپ شده و یکی از معدود نویسندههای معاصر فرانسوی است که در ایران شناخته شده است. آن کتاب را ترجمه کردم و نشر عماد منتشر کرد. بعد از آن کتاب دیگری به اسم «روزنامهنگاری پس از اینترنت» را ترجمه کردم که یک رساله دکترا بود که در دانشگاه گرونوبل کار شده بود. این کتاب دو ویژگی خیلی مهم داشت. نخست، از آنجا که من مطبوعاتی بودم -اسمم را روزنامهنگار نمیگذارم- این موضوع برایم جذابیت داشت. دوم اینکه چون رساله دکترا بود فکر میکردم میتوانم در شیوه نوشتن یک رساله دکترا خیلی خوب عمیق شوم. این کار خیلی به من کمک کرد. این کار باعث شد با گوشت و پوست با یک رساله دانشگاهی آشنا شوم. وقتی رسالهای را همین جوری میخوانیم، از آنجا که زبانشان را نمیدانیم، نمیتوانیم در آن خیلی عمیق شویم و مجبور خواهیم شد مرتب ترجمه کنیم؛ ترجمههایی که به سرانجام هم نمیرسید. ولی با ترجمه این کتاب با توجه به اینکه برای روزنامه جام جم تعهد داشتم، خیلی چیزها یاد گرفتم.