گزارش تصویری از نمایشگاه آثار ۵+۵۰ هنرمند معاصر ایرانی به بهانهی «پنجاه سالگی» گالری سیحون
مراسم پنجاهمین سالگرد ۱۴ بهمن: موزهی هنرهای معاصر تهران
گشایش اول ۱۵ بهمن: گالرى سیحون
۱۶ بهمن : گالری سیحون ۲
گشایش دوم ۲۲ بهمن: گالرى سیحون – ۲۳ بهمن گالری سیحون ۲
نمایشگا تا ۲۷ بهمن ادامه دارد.
افتتاحیه گالریها و روز های جمعه از ساعت ۴ تا ۸ شب؛ باقی روزها از ۱۱ تا ۱۹
آدرس گالری سیحون: خ. وزرا، کوچه چهارم، شماره ی ١١ از ساعت ۴ تا ۸ شب
آدرس گالری سیحون ٢: خ. مقدس اردبیلى، خ. کیهان، کوچه ی سینایى، شماره ٢۴ از ساعت ۴ تا ۸ شب
بیانیه:
گالری سیحون در کوچهی چهارم خیابان وزراء بود. و هست: در کوچهای با شیب تند که درسالهای جوانی به همان راحتی در آن سرازیر میشدی که وقت بازگشتن از آن بالا میآمدی.
سمت راست و در وسطهای کوچه درِ چوبی ضخیمی با کوبههای فلزی به سالن کوچکی باز میشد با نقاشیهای آویخته بر دیوار، با ویترینی رو به کوچه، با کفی فرش شده از کاشیهای مستطیلی براق قهوهای رنگ، با میز شیشهای بزرگی با پایههای تراشیده شده از سر ستونهای سنگی و ظرفهای ظریف شیرینی خشک و خوشمزهی چیده شده بر آن.
در پشت این سالن اطاق کوچکی بود – اطاق نه، که تختگاه خانم معصومه ی سیحون – آراسته با خوش سلیقگی محض، و بی خودنمایی یا تفاخری، و یاد آور درون درخشان صاحبش. با نیمکتهایی برای نشستن و از هر دری سخن در میان آوردن؛ رو به میز و قفسهی چوبی ظریفی با صندلی چرخان مقابلش، با دسته گلی – و اغلب شاخهی ماگنولیای شکفته و هوش ربایی- در گلدان.
و خانم معصومهی سیحون – یا معصومه نوشین، یا منیر سیحون – ملکهای بود نشسته بر سریر برحقش؛ مانند پوراندخت و آذرمیدخت ساسانی، که هرازگاه با هرکسی به زبانی سخن میگفت و در هر لحظه متغیر: ازتلخِ تلخ تا شیرینِ شیرین … زبان و لحن و کلام و ستایش و نفرینی داشت که به همراهش رفت و بی جایگزین باقی ماند.
حالش که خوش بود دریغی از مهربانی نداشت و زائرانش را به لقبی و یا عنوانی مینواخت -و وقت هایی مرا هم! اما خشمش که مشتعل می شد بهتر بود دورتر میایستادی و ظاهراَ مشغول میشدی به تماشای نقاشیهای روی دیوار که اگر هم درست نمیدیدی شان، اما امن تر میماندی!
هنر معاصر ایران را چه خوب می شناخت – که مادر خواندهی آن بود و با هم و درهم زیسته بودند – و چه شمّ و شعور و سلیقه و انتخاب بیمانندی داشت. اتاق کوچکش میقات هنرمندان مطرح و مهم و مشهور عصر بود: از بهمن محصص و رضا مافی و محمد احصایی تا افجهای و سهراب سپهری – که سهراب بیشتر دوست داشت بر روی کاشی کف گالری بنشیند و ولو شود – و صدها تن دیگر، تا تقریبا هر کسی که کسی بود و یا قرار بود به یمن لطف او کسی شود.
گالری سیحون نبض تپندهی هنرهای تجسمی معاصر ایران بود و حضور معصومه خانم، دلگرمی و پشتوانهای مستدام. سخت کار کرد و کوشید و درخت تناوری کاشت و نشاند که هنوز و همچنان دارد ثمر میدهد و زیر سایهی گستردهاش اهل معنا آرام میگیرند. تاریخ هنر معاصر ایران را بیذکر جایگاه بلند و تعیین کنندهی او نمیشود نوشت و چنین است که هر کدام از ما به نوعی و در ایامی کوتاه یا بلند، وامدار او ماندهایم و سالهای مشخص و متمایزی از عمرمان با یاد و یا در حضور او گذشته است.
ما جوانان آن روزگارِ امروز به این ناهنجاری فرتوت شده، چه تنها و بی جر و جوش مانده ایم بی او، و چه تند و اما تا مغز استخوان حس شده، بوق و کرنای به ظاهر پرجوش و خروش اطرافمان را به حق به چیزی نمیگیریم، که چه آشکار و یکسره جعلی و پرت وخالی و جلف و پوک مینماید. و نمینماید …که هست.
آیدین آغداشلو
۲۸/۱۰/ ۱۳۹۵