هنر بی‌فکر و هنر با‌فکر | اکسپرسیونیسم انتزاعی بخش دوم

پرونده هنر بی‌فکر و هنر با‌فکر  |قسمت چهارم
اکسپرسیونیسم انتزاعی در پیوند با زیباشناسی جان دیویی
بخش دوم

این مبحث در ۴ بخش ارائه می‌شود.

سایت تندیس به قلم آذر امامی
در ادامه‌ی مباحث پیشین ناظر به ردیابی ریشه‌های هنر آوانگارد آمریکایی در پیوند با زیباشناسی جان دیویی ـ فیلسوف پراگماتیست ـ و در امتداد نوشتارِ متأخر با عنوان اکسپرسیونیسم انتزاعی (بخش اول) مبتنی بر شرح آغاز و بالندگی جریان اکسپرسیونیسم انتزاعی در نسبت با زیباشناسی جان دیویی از دو مقاله‌ی محوری درباره‌ی میزان این تأثیرگذاری سخن به میان آمد که شرح و بسط محتوای این مقالات در نوشته‌ی پیش رو و نوشته‌های بعدی بیان خواهد شد.


به گفته‌ی موریس بریب [۱] دو مقاله‌ی محوری درباره‌ی اثربخشی فلسفه‌ی جان دیویی بر جریان اکسپرسیونیسم انتزاعی بحث کرده‌اند. اولی نوشته لئون یاکوبسن[۲] است که در نشریه “زیباشناسی و نقد هنر” می‌نویسد «حتی اگر اکثریت هنرمندان جریان اکسپرسیونیسم انتزاعی، کتاب هنر به منزله‌ی تجربه را خوانده باشند، سخت می‌توان ایده‌ی محوری این کتاب در باب هنر را در آفریده‌هایشان دید»[۳]. دومین دیدگاه و مخالف با نظر لئون یاکوبسن، مقاله‌ی استوارت باتنر در همان نشریه و متعلق به پانزده سال بعد است که اعلام می‌کند «چنان‌که حتی هیچ یک از این هنرمندان با دیویی در تماس مستقیم نبوده باشند، آنها با همان پیش‌فرض‌های ذهنی کار می‌کرده‌اند»[۴].هنر با‌فکر

دلایل یاکوبسن در این باره ناظر به قول دیویی مبتنی بر برتری بخشیدن به هنر بازنمایانه و قیاس این تعبیر با شواهدی از خصلت غیرعینی هنرهای تجسمی آمریکاست که حد فاصل سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۲ یعنی سالهای اولیه نطفه بستن اکسپرسیونیسم انتزاعی برقرار بوده است. وی در خوانش خود از کتاب جان دیویی چنین استنتاج می‌کند که هنر عینی در تناسب با آن‌چیزی است که در این کتاب بیان شده است. به باور او در اندیشه‌ی دیویی برتری با «اعیان و محسوسات جاری در تجربه معمول» است و این با انتزاع در تقابل است. برای همین نیز از نقاشان مد نظر دیویی که نسبتی با هنر بازنما دارند نام می‌برد؛ نقاشانی چون دگا، سزان، و رنوار. او با برجسته ساختن استفاده زیاد دیویی از کلمه “عینی” و با نشان دادن پاراگرافی محتوی هفت بار تکرار این واژه جان دیویی را به نحو نادرستی به عدم تمایل به انتزاع محکوم می‌کند. گرچه که به نظر بریب اشارات مکرر دیویی به هنر بازنما بواسطه نام بردن از نقاشان جریان‌های امپرسیونیسم و پست امپرسیونیسم خود مزید بر علت شده اما این دلیلی معتبر برای اثبات انکار انتزاع از جانب او نیست، چنان‌که در گفته‌های سزان و پیکاسو نیز چنین محدودیتی راه ندارد:
هر اثر هنری تا حدی انتزاعی از خصایص ویژه بیانگر اعیان است. به دیگر معنا، تنها شاید بواسطه تقلید دقیق، توهم حضور خود اشیاء خلق شود، … اینجاست که هیچ قاعده‌ی پیشینی برای اعمال انتزاع مترتب نیست.هنر با‌فکر

با این همه و به زعم بریب، تناقضی میان میزان تأثیرگذاری دیویی بر نقاش بومی چون توماس هارت بنتون از یک سو و نقاش اکسپرسیونیست انتزاعی چون رابرت مادرول از دیگر سو باقیست. چنان¬که دور از نظر نیز نمی-تواند باشد که نظریات دیویی هم بواسطه نقاشان بازنما و هم هنرمندان اکسپرسیونیست به کار آمده باشد.هنر با‌فکر

هنر با‌فکرآنطورکه استوارت باتنر در مقاله “جان دیویی و هنرهای تجسمی در آمریکا” [۵] در سال ۱۹۷۵، در موافقت با این نظر از فضای مشترکی میان نقاشان بازنما چون توماس هارت بنتون و نقاشان اکسپرسیونیسیتی چون جکسون پولاک و رابرت مادرول سخن می‌گوید؛ او در این مقاله بیان می‌کند «محور زیباشناسی دیویی بر مفصل‌بندی او از تجربه مبتنی است» و جکسون پولاک تجسم «تمامیت عاطفی دخیل در کنش نقاشی است که در باور دیویی به ارائه تصویر بهتری از هنرمند کاملاً ملزم به داشتن “یک تجربه” و متعهد به کنش نقاشی»[۶] می‌انجامد.هنر با‌فکر

همانطور که قبلاً نیز گفته شد این مقاله برای اولین بار پیوندی میان اندیشه‌های جان دیویی و اکسپرسیونیسم انتزاعی برقرار می‌کند و ضمن قائل شدن به تمایز سنت فلسفی آمریکا از سنت فلسفی قاره‌ای مایل به رهایی اکسپرسیونیسم انتزاعی از مکتب سورئالیستی است. گرچه به باور بریب این مقاله به لحاظ دارا بودن داده‌های مستدل تاریخی ضعیف بوده و با عدم اطمینان از مطالعه و به بحث گذاشته شدن اثر دیویی توسط هنرمندان اذعان کرده و از ایجاد ربط و نسبت مستقیم میان کتاب هنر به منزله تجربه و وقایع درگیر در ایجاد نقاشی و مجسمه‌سازی ایالات متحده طفره رفته است؛ اما از پولاک و شباهت میان کارهایش با ایده‌های موجود در هنر به منزله‌ی تجربه نام می‌برد. یا از توماس هارت بنتون در مقام نقاش بومی‌گرای آمریکایی که هیچگاه در حلقه‌ی نقاشان اکسپرسیونیست در نیامده و بواسطه یکی از شاگردانش یعنی جکسون پولاک به عنوان نقطه‌ی عطفی میان اندیشه‌های زیباشناسانه جان دیویی و جریان اکسپرسیونیسم انتزاعی قرار گرفته است.

هنر با‌فکرآنطورکه جکسون پولاک چهره‌ی نافذ این جریان در سال ۱۹۲۹ در کلاس‌های توماس هارت بنتون شرکت جسته و از سال ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۷ در مقام شاگرد و دوست بنتون باقی می‌ماند. پولاک در این دوران که بالندگی خود را طی می‌کند در کنار بنتون بسر می‌برد و در نظر باتنر همین شاید یکی از عوامل پیوند زیباشناسی دیویی بواسطه بنتون شده باشد. زیرا توماس هارت بنتون در زمره نخستین پیروان زیباشناسی جان دیویی بوده است. وی، در ۱۹۲۸ با جان دیویی آشنا شده و مهم‌ترین کتاب او در حیطه زیباشناسی یعنی هنر به منزله تجربه را می‌خواند. گرچه که بحث بر سر میزان تأثیرگذاری بنتون بر پولاک مورد مناقشه مورخان تاریخ هنر است اما آنچه که نمی‌توان نادیده انگاشت روح مشترکی است که به نظر باتنر هر دو در آن کار کرده‌اند. میزان تأثیرپذیری بنتون از جان دیویی و ربط و نسبتش با هنرمندان اکسپرسیونی چون جکسون پولاک به نوشتار بعدی موکول می‌شود.

[۱] Maurice R. Berube

[۲] Leon Jacobsen

[۳] Maurice R. Berube. »John Dewey and the Abstract Expressionists«. P213

[۴] Ibid. 213

[۵] John Dewey and the Visual Arts in America

[۶] Maurice R. Berube. P213[/one_half_last][divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]قسمت‌های قبلی را اینجا بخوانید: