خلاصه کتاب تاریخ هنر معاصر جهان | اوج و افول مدرنیسم | هنر در تلاطم امواج سیاسی | بخش دوم
علیرضا سمیع آذر | موسسه فرهنگی پژوهشی چاپ و نشر نظر
تلخیص سایت تندیس سارا حسینی
قسمتهای قبل را اینجا بخوانید:
مهیر شاپیرو، منتقد هنر مدرن و استاد تاریخ هنر دانشگاه کلمبیا با ابراز دلسردی نسبت به هنر رئالیستی که مورد حمایت حکومتهای تحت سلطهی هیتلر در آلمان، فرانکو در اسپانیا و استالین در شوروی، هنر انتزاعی را تنها راه رهایی میدانست. شاپیرو در بسط و آموزش هنر آبستره و لازمه آن برای جامعه آمریکا نقش تاریخی را ایفانمود.
در جمع هنرمندان نیویورکی، مارک روتکو و آدولف گوتلیب با توجه به اینکه به جریان تروتسکیسم پیوسته بودن، برخلاف”مانیفست هنر مستقل انقلابی” که هنر را ابزار مبارزه سیاسی میدانستند، آنان در پی چیز عمیق تر و شخصی تر بودن.
اندکی بعد، بارنت نیومن به آن دو ملحق شد بدین ترتیب مثلثی در برابر مثلث رادیکال ریورا، برتون، تروتسکی شکل گرفت و آنان در اولین بیانیهی خود در سال ۱۹۴۳ هدف هنر را “سیری ماجراجویانه در دنیای ناشناختهها “بازگو کردند. نتیجه این امر، پدیداری هنری پیشرووفرد گرا بود که به نوعی منادی لیبرالیسم آمریکایی محسوب میشد. هنرمندانی چون رابرت مادرول، فرانتز کلاین، جکسون پولاک، ویلم دکونینگ و دیوید اسمیت به آنها پیوستند وتحت حمایت موسسهها و موزههای قدرتمند آمریکایی و گالری های تازه تأسیسی چون بتی پارسونز، سیدنی جنیس، چارلز اگان و” هنر این قرن ” متعلق به پگی گوگنهایم، هنر آوانگارد آمریکایی را بنیان نهادند.
در سال ۱۹۴۸ کلمنت گرینبرگ منتقد برجسته هنر مدرن که خود یک تروتسکیست بود، طی مقالهای خواهان جدایی مطلق هنر از سیاست شد. او در این مقاله تصریح میکند که بزرگترین تهدید نسبت به هنرمندان، نه بی بند و باریهای آمریکای کاپیتالیستی، بلکه بازدارندگیهای شوروی کمونیستی است. در نتیجه هنرمندان باید قویاً ضد کمونیست باشند. در سالهای موسوم به جنگ سرد دولت ایالات متحده مبالغ هنگفتی را برای حمایت از فعالیتهای فرهنگی و هنری در اختیار سازمان سیا قرارداد تا با کمونیسم مبارزه کند.
شکل گیری کنگره آزادی فرهنگی در سال ۱۹۵۰ یکی از آن فعالیت ها بود که هنرمندان را با مضمون آزادی بیان به مبارزه علیه دیدگاههای هنر مارکسیستی سوق میداد و مهمترین جریان کنگره، اکسپرسیونیسم انتزاعی بود . به موازات سازمان سیا، دیگر نهادهای سرمایهداری آمریکا نیز توجه وافری به این هنر نشان دادند. از جمله نلسون راکفلر، ثروتمندترین آمریکایی بیش از ۲۵۰۰ تابلو آبستره اکسپرسیونیست را برای نصب در ساختمانهای اداری و شعبه های بانک معروف چیس منهتن خریداری کرد.
با گذشت زمان مخاطبین هنر را قشر سرمایه دار تشکیل دادند و هنرمندان نیز در صدد فروش آثارشان بودند. با این تغییر، انگیزههای سوسیالیستی آنان سست و کم رنگ شد.
اکسپرسیونیسم انتزاعی دارای دو خصیصه بود که مورد حمایت دولتآمریکا قرار گرفت. این هنر هم ازشور و سرمستی پیروزی آمریکا در جنگ حکایت داشت و هم از آزادی فردی که در راستای اهداف و تفکر لیبرالیسم بود و لذا از تمامی امکانات خود برای حمایت این جنبش هنری بهکار گرفت و آن را به جهان معرفی نمود و در این طرح موزه هنر مدرن نیویورک که تحت حمایت مالی نلسون راکفلر بود، نقش عمدهای داشت. با برگزاری نمایشگاه عظیم آثار هنرمندان اکسپرسیونیست انتزاعی، ابتدا در شهرهای مختلف آمریکا و سپس در پایتختهای اروپایی تا مشابه طرح مارشال، برتری فرهنگی آمریکا را بر اروپاییان تحمیل کرد.
تابلوهای نقاشی پولاک، روتکو، دکونینگ، هافمن، کلاین، مادرول، نیومن، جنکینز، گورکی، گوتلیب و دیگران عمیقاً محصولاتی آمریکایی به نظر میرسیدند. بومهای اکسپرسیونیست انتزاعی، علاوه بر ویژگیهای مذکور، گویی زور فیزیکی و هیبت آمریکایی را تداعی میکردند. آثار دارای سایزهای بزرگی بودند و به هنگام ارائهشان درموزههای اروپایی کارهای دیگر هنرمندان آبستره حقیر دیده میشدند.
در سال ۱۹۵۰ جنبش اکسپرسیونیسم انتزاعی با استقبال دو رویداد اصلی و رقیب هنری دراروپا، بیینال ونیز و نمایشگاه پنج سالانه ی داکومنتا در شهر کلن آلمان روبرو شد که برای آمریکا یک پیروزی محسوب میشد. نمایش پر هیجان آثار هنرمندان این جنبش و پیرامون اروپایی آنها حاکی از پدیداری پایگاه جدید هنری در آن سوی اقیانوس اطلس و افول سلطه پاریس بود اما سرنوشت هنرمندان این جنبش متضاد با اوج و موفقیتهای جهانیاش بود وقتی آنان به این امر واقف شدند که نقشی در پیشبرد تبلیغات امپریالیستی و ضد کمونیستی داشتند، احساس رضایتمندی در آنان فروکش شد و پس از آن واقعه بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی آنان را به خود فرو برد. در نتیجه، شیوه اکسپرسیونیسم انتزاعی به مرور زمان به عنوان واکنش درونی هنرمند نسبت به بیرحمی و پوچی قدرت و پیشرفت در دوران معاصر نیز قرائت میشد.
آرشیل گورکی، فرانتز کلاین و مارک روتکو هر سه خودکشی کردند، جکسون پولاک و دیوید اسمیت در وضعیتی مشکوک به خودکشی، در حادثهی رانندگی کشته شدند و دیگر هنرمندان این جنبش نیز زندگی خود را در شرایط روحی نامتعادلی به پایان بردند. این بود سرنوشت پرشورترین گروه هنری تاریخ معاصر که به اوج شهرت دست یافته بودند.[/one_half_last]