نقدی بر نمایشگاه سارا رحمانیان در گالری دلگشا
پنهان با شک
سایت تندیس به قلم مریم روشن فکر
در مباحثه داغ میان سطوح رنگی بزرگ و بیتعادلی درهم لکهها و خطوط، آثار سارا رحمانیان پا به عرصه وجود میگذارند. جایی که وضعیت نامتعادل زیستن به همان شدت در حال گذار است. سارا رحمانیان در کارنمای اخیر خود در گالری دلگشا روایت ساده زندگی خود را با نقاشی، طراحی، چیدمان و ویدئو برای مخاطب بازگو میکند، روایتی که پیرامون مصاحبهای با یک استاد هنر با نام استعاری حسن انتخاب شکل میگیرد که هنرمند خود در هر دو نقش مصاحبه کننده و مصاحبه شونده ظاهر میشود.
سارا رحمانیان هنرمندی جوان است، او متولد ۱۳۷۲ و دانشآموخته رشته نقاشی است و این نمایشگاه اولین نمایشگاه انفرادی او محسوب میشود، هرچند پیش از آن در چندین نمایشگاه گروهی در دوبی شرکت داشتهاست و با گالری ایزابل فون در آیدن همکاری دارد.
رحمانیان در آثارش جهان را با سادگی هرچه تمامتر ترسیم میکند، سطوح رنگی بزرگ، طراحیهای آزاد و بیتعهد به تناسبات، ترکیببندیهای بعضا نامتعادل و… مبنای آثار او را گاهی تصاویری برخاسته از آلبومهای خانوادگی شکل میدهند و گاهی تصاویری اینستاگرامی و گاهی نیز تصاویری که خودش از جهان واقعی میگیرد تا به جهان نقاشی تبدیل کند و این تصاویرمیتواند نشانهای از جهان زیسته، گذشته و فردیت او باشد. در این آثار او تصاویر را به گونهای ترسیم میکند که نمای گذرایی از خیال یا وهم به نظر میرسند و جزئیات در آن همانند رویا در جاهایی که فاقد اهمیت موضوعیست زیاد و در باقی قسمتها کم، مات و محو است و قصد دارد که پنهان شود تا مخاطب آن را پیدا کند. بازیای که او آن را « پنهان باشک» بر وزن « قایم باشک» مینامد و دارای همان لحن طنزآمیزی است که او در تمام نمایشگاه تکرار میکند.
آثار رحمانیان بیش از هرچیز دیگری نمایانگر لحنی بسیار معاصر و جوانپسندانه است که از زاویه جامعهشناسانه میتواند بسیار مورد توجه قرار بگیرد. بررسی اینکه چگونه نسلی از هنرمندان در حال به وجود آمدن هستند که جهان زیستهشان مجازی است، به این معنی که الگوها، تمایلات و منابع الهام خود را از دنیای مجازی دریافت میکنند و به همین خاطر نیز هست که لحن آثارشان عمدا یا سهوا مانند محتوای کممایه انواع شبکههای مجازیست. البته در مورد رحمانیان این تکیه کاملن عمدی است، اما عمدش از لحن انتقادی و موشکافانه تهی میباشد و به این رسته مشخص از محتوا با عملکرد سرگرمی صرف چیزی نیافزوده بلکه آن را گرتهبرداری کردهاست و حاصل نمایشگاهی رنگین و سرگرمکننده است که با تکیه بر نوعی شوخطبعی صادقانه برای مخاطب جذابیت ایجاد میکند.
رحمانیان در این کارنما، خود را در قالبهای مختلف فرمی میریزد و مانند مدلی در اتاق آینهها از زوایای مختلف خود را مینمایاند. اما تنها ظاهر خود را. باطن جایی در پس جزئیات بیاهمیت پنهان شدهاست. نمود تصویری این گریز از نشان دادن باطن، او را به سمت حذف مکرر چهرهها بردهاست که با خشونتی شوخطبعانه در پس لکههای رنگی بزرگ قرار گرفتهاند و یا به وسیله پرداخت زمخت و کلی مخدوش گشتهاند.
سارا رحمانیان را میتوان تحت عنوان کلیتر، «هنرمند تجسمی» دانست، که از مواد و مدیاهای گوناگون برای بیان استفاده میکند. او به واسطه ویدئو نگاه خود را به مفاهیم عمومی هنر تجسمی و با کمک بازی با کلمات عنوان میکند که البته آن را در پوششی از طنز و لودگی مخفی میکند، اما در نقاشیها ناگهان این تضادها و بیتوجهیهای عمدی بروز میکنند، به طوریکه لجبازی او در پرداختن به نقوش شلنگ آب دربرابر رها کردن و بیتوجهی به سگی که در وسط کادر در حال راه رفتن است بیشتر به رفتاری عکسالعملی نزدیک است، مانند بازی با حلقه وضوح لنز دوربین و انصراف عمدی از دیدن آنچه دوربین به سمت آن هدفگیری شدهاست. رحمانیان سعی دارد خودش باشد، اما بسیار به دیگران شبیه شدهاست و علت آن شاید همین لجبازی پنهان او باشد که نتوانسته از دایره تعاریف ثبت شده فراتر برود. او البته در حال تجربه است و مسیر برایش تازه آغاز شدهاست و انرژی و حساسیت بالا نسبت به محیط که در آثارش دیده میشود به او در این راه کمک خواهد کرد، اما به نظر میرسد ارتباط او با بیرون از خود اینک تحت تاثیر رسانه قرار دارد و از زندگی واقعی دور است، او در نمود جهان درونیاش پرجرات و طناز است، اما ارتباط این جهان با جهان بزرگتر که واقعیات زندگی او را دربرگرفته عمدا یا سهوا برقرار نگردیده است و افق آن در مرزهای دانستگی شخصیاش به انتها میرسد.
نقد قبلی را اینجا بخوانید:
- هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
- مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
- نقد نمایشگاه چهرههای معاصر آذربایجان | پاشا هادیان