خلاصه بخش پنجم کتاب درباره عکاسی انجیل های عکاسی | بخش دوم
نوشته سوزان سونتاگ
انتشارات حرفه نویسنده ترجمه نگین شیدوش
سایت تندیس تلخیص نیلوفر تقی پور
از زمانیکه عکاسی یکی از شاخههای هنرهای زیبا شد، عکاسها دیگر دنبال آن نیستند که دائما مفهوم هنر را به عمل عکاسانۀ خودشان نسبت دهند. عکاسانی که از دهه ۱۹۴۰ و بعد از آن به بلوغ رسیدند، آشکارا به هنر بیاعتنا بودند و آن را همتزار هنرنمایی میدانند چون مفهوم هنر دیگر چندان بحث برانگیز نیست. در واقعه بخش اعظمی از جایگاه عکاسی که عنوان هنر کسب کرده، به علت رابطۀ دوگانهاش با “هنر بودن” است؛ وقتی عکاسها اذعان دارند که آثار هنری خلق نمیکنند، به این دلیل است که فکر میکنند به کاری بهتر از هنر مشغولاند. چنین تکذیبهایی نشاندهندۀ وضعیت آشفته مفهوم هنر است و نه صرفا هنر بودن یا نبودن عکاسی.
در ادامه خلاصه کتاب درباره عکاسی انجیل های عکاسی:
هر نوع تلاشی برای محدودکردن عکاسی به سوژهها یا تکنیکهای معین، محکوم است که به چالش کشیده میشود یا از بین برود زیرا طبیعت عکاسی، همین دیدنِ بی قید و بند است که در دستان توانمند تبدیل به رسانهای مطمئن و بدون خطا برای آفرینش میشود. تاریخ عکاسی با مجموعهای از تناقضات دوگانه علامتگذاری شدهاست. چیزهایی مثل تقابل چاپ مستقیم و چاپ دستکاری شده، عکاسی تصویرگرا و عکاسی مستند که هر کدام از اینها شکل متفاوتی از بحث در مورد رابطۀ عکاسی با هنر است.
توجه روزافزون به عکسها به نوعی رهایی از تحمیلهای ذهنی برای درک هنر انتزاعیست که همه را خسته کرده و علاقهای به آن دیده نمیشود. عکاسی موفقترین وسیله انتقال ذائقه مدرنیستی به مردم و فرهنگ عامه است. با آن شور و شوق فراوانش برای بیاعتبارکردن فرهنگ والای گذشته، دلبستگیاش به کیچ، مهارتش در وفق دادن آرمانهای آوانگارد با فواید تجاریگری تلاش کرده و تسلط افراطیاش بر هنر به عنوان چیزی ارتجاعی، نخبه گرا، مصنوعی و بیارتباط با پهنه وسیع حقایق زندگی روزمره باعث شدهاست که تبدیل هنر به سند فرهنگی شود.
راهیابی عکاسی به موزهها و بالطبع پذیرش آن به عنوان هنر، پیروزی قاطع مبارزه مدرنیستیای بود که به نفع تعریف باز از هنر به راه افتاده بود. اینکه تمام اشکال مختلف عکاسی، سنتی واحد و به هم پیوسته را شکل میدهند، اوایل بسیار تعجبآور به نظر میرسید که امروز فرضی بسیار بدیهی است و شالوده ذائقه عکاسانه معاصر را تشکیل میدهد و به رواج بیش از حد این ذائقه کمک میکند. حضور عکاسی در موزهها نشانه وجود یک سبک خاص نیست، بلکه بیشتر عکاسی را به عنوان مجموعهای از سبکهای همزمان معرفی میکند که هرچند متفاوتند، هیچ تناقضی با هم ندارند.
گذاشتن عکسهای کاربردی مثل عکسهای تبلیغاتی یا حتی یادگاری در جریان اصلی دستاوردهای عکاسانه، عکاسی را در مقام یک هنر زیبا، پست و بی ارزش نمیکنند بلکه در تناقض با ماهیت اغلب عکسها قرار میدهد. کاربرد توصیفی عکس در استفاده از دوربین اهمیت زیادی دارد، اما زمانی که عکس در بستر جدیدی مثل موزه یا گالری دیده میشود، دیگر به شکل مستقیم دربارۀ سوژههایشان نیستند و به مطالعاتی در زمینۀ عکاسی تبدیل میشوند.عکاس در اغلب عکاسیهای جدی نقش پنهان دارد و عقب مینشیند و در تمام استفادههای روزمره از عکاسی هم عملا نقشی ندارد، تا زمانی که سوژۀ عکس برایمان اهمیت دارد، از عکاس انتظار داریم که همیشه به شکل نامحسوس در همه جا حضور داشته باشد.
در خیل عظیم عکسهای که گرفته میشود، هر نوع نشانی از نگاه شخصی کسی که پشت دوربین بوده، وجود دارد و این دلیلی برای فهمِ آن موضوع است: که چرا نقاشیها امضا دارند و عکسها نه. در عکاسی همیشه موضوعات هستند که رشته کار را در دست دارند و زمانی که سوژههای مختلف شکاف عمیقی بین دورههای کاری ایجاد میکند دیگر صحبت از امضا بی معنی به نظر میرسد.
نزاع بر سر تمایل به عینیت یا ذهنیت، استدلال منطقی یا فرض، پایان ناپذیر است. تا زمانی که اعتبار عکس به سوژهاش بستگی دارد، تمام ادعاهایی که به نفع عکاسی در مقام هنر مطرح میشود، باید بر ذهنی بودنِ دیدن تاکید کنند. در بطن تمام ارزیابیهای زیباییشناختیِ عکسها، دوگانگی وجود دارد که نشان از موضع تدافعی و بیثبات شدید ذائقه عکاسانه است.
گرچه تمام موضوعات بهانههای ارزشمندی برای تمرین عکاسانهدیدن هستند، اما بنظر میرسد که دیدنعکاسانه، خودش را به صراحت در برابر موضوعات عجیب غریب یا بیاهمیت نمایان میکند و در نتیجه به خوبی از توانایی دوربین برای دیدن را استفاده میکند. عکاسی برای اینکه بتواند مشروعیتی هنری داشته باشد، باید مفهوم عکاس در مقام مؤلف را رواج دهد، به شکلی که تمام عکسهای یک عکاس یک مجموعۀ واحد را تشکیل دهند.
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]قسمت های قبل را اینجا بخوانید:
- هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
- مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
- خلاصه کتاب درباره عکاسی | انجیل های عکاسی بخش اول
[/one_half_last]