مردم،شهرداری و هنرمند سه ضلع مثلث طلایی هنر شهری

بهروز_دارش_-_Behrouz_Darash«بهروز دارش» معتقد است، مجسمه‌های شهری به‌عنوان آثاری با مخاطب عام، آثاری درجه‌ یک نیستند و نمی‌توان خلاقیت را به‌طور کامل در آن‌ها پیاده کرد.

به گزارش تندیس و به نقل از خبرنگار بخش هنرهای تجسمی ایسنا، دارش – مجسمه‌ساز – توضیح داد: بصریت، استقلال لازم را در فرهنگ ما ندارد و ما با محدودیت‌هایی در این زمینه روبه‌رو هستیم. با این حال، همین مجسمه‌هایی که در کلان‌شهرها نصب می‌شوند، تأثیر زیادی روی مردم دارند، چون تأثیرشان غیرمستقیم است. مسوولان شهری باید متوجه تأثیرات بصری و دیداری مجسمه‌هایی که در شهرها نصب می‌شوند، باشند. این آثار روی عقلانیت بشر تأثیرگذارند.

او اظهار کرد: عام بودن مخاطبان مجسمه‌های شهری باعث می‌شود نتوانیم از این آثار انتظار بالایی داشته باشیم. یک اثر هنری نمی‌تواند عام باشد، وگرنه دیگر اثر هنری نیست. مثل رمان «بوف کور» که یکی از معروف‌ترین رمان‌های دوران مدرنیته‌ی ادبیات ایران است، اما مگر چند درصد مردم این کتاب را خوانده‌اند؟ مجسمه‌های شهری هم همین‌طور هستند و نمی‌توان آن‌ها را به‌عنوان یک اثر هنری خاص در نظر گرفت.

این هنرمند همچنین بیان کرد: برخی سازه‌ها، معماری‌ها و مجسمه‌ها به هویت شهر تبدیل شده‌اند؛ مثل میدان نقش جهان اصفهان یا برج ایفل پاریس. در ساخت مجسمه‌های شهری باید به هویت و فرهنگ آن منطقه و مردمی که در آنجا زندگی می‌کنند، توجه داشت. اگر مجسمه مطابق فرهنگ مردم نباشد، دوام نمی‌آورد و خرابش می‌کنند.

دارش ادامه داد: ساخت و نصب مجسمه در شهرها، پول زیادی می‌خواهد و عموما بخش‌های دولتی و نیمه‌دولتی آن را اداره می‌کنند. همین موضوع باعث می‌شود هنرمند نتواند به‌راحتی کار کند و مجبور است اعمال نظر مسوولان این بخش‌ها را هم بپذیرد. گاهی یک ایده در اثر همین اعمال نظرها به جایی می‌رسد که دیگر ایده‌ی هنرمند نیست و از شکل اصلی‌اش خارج می‌شود. اینجاست که خلاقیت و آزادی عمل هنرمند محدود می‌شود.

او در بخش دیگری از سخنانش اظهار کرد: سوال من این است که اگر شهرداری می‌خواهد کار هنری را با اعمال نظر دیگران پیش ببرد، دیگر چرا سراغ هنرمندان می‌آید؟ هنرمند به جای داشتن آزادی عمل و فرصت برای کار خلاقه، مدام باید جوابگوی کارفرمایی باشد که به او فشار می‌آورد. بنابراین آثار هنری شهری و عمومی، آثاری درجه یک نیستند، چون برای خلق آن‌ها محدودیت وجود دارد.

دارش که در نخستین نشست از سلسله‌ نشست‌های تخصصی هنر شهری در تهران با عنوان «مجسمه‌سازی شهری در تهران» سخن می‌گفت، اضافه کرد: مردم، شهرداری و هنرمند سه ضلع مثلث طلایی هنر شهری هستند. یک مسوول شهرداری نمی‌تواند به‌تنهایی این کار را پیش ببرد.

حمید شانس – مجسمه‌ساز – نیز در بخش دیگری از این نشست با بیان این‌که بهتر است مجسمه‌سازی شهری به‌عنوان یک رشته بینامتنی در نظر گرفته شود، گفت: مجسمه‌سازی شهری با تحولات منظر شهر در ارتباط است و به‌وسیله‌ی متخصصان و طراحان شهری که با این مقوله آشنا هستند، مدیریت می‌شود. این کار به‌تنهایی در چارچوب فعالیت هنرمند قرار ندارد و بدون تأثیر روی جامعه و درک قاعده‌مندی و شیوه‌های سازمان‌دهی شهری، قابل تصور نیست.

او ادامه داد: مجسمه‌های شهری و به‌طور کلی طراحی شهری فرآیندی برای ایجاد فضاها و مکان‌های عمومی با کیفیت بهتر برای مردم است. مجسمه‌ها از زمان شکل‌گیری شهرها و حتی از ابتدای شکل‌گیری معماری جزو لاینفک سازمان‌دهی شهرها محسوب می‌شدند. مثلا در شهرهای اولیه، مجسمه‌سازی هنری بود که برای نشان دادن شکوه مذهبی، به‌نمایش گذاشتن چهره‌های پیروز و بزرگداشت‌های آیینی از آن استفاده می‌شد. در شهرهای ثانویه (صنعتی) که مراکز رشدیافته محسوب می‌شوند و از بزرگ‌ترین مهاجرت‌ها تشکیل می‌شوند و از لحاظ بشری به‌شدت آلوده هستند، مجسمه‌سازی راه حلی برای آرام‌سازی بخشی از مشکلات شهری و ایجاد هویت برای آن است.

این هنرمند همچنین بیان کرد: مجسمه‌سازی برای شهر‌ها یک پیشنهادها برای سازمان‌دهی فضاهای شلوغ با استفاده از مجسمه‌های سبک انتزاعی، فضامحور و هندسی است. این شیوه، نوعی یافتن هویت بصری از طریق عناصر مجسمه‌سازی است. امروزه نمی‌توان از مجسمه‌سازی و به‌طور کلی هنر، انتظار زیبایی داشت. زیبایی، دیگر آرمان هنر نیست. در دنیایی که همه‌چیز را بازطراحی می‌کنند، این مقوله ثابت شده است.

شانس گفت: امروز هیچ مجسمه و اثر هنری نمی‌تواند خودش را در کنار ساختمان‌های عظیم 180 متری به‌عنوان یک اثر زیبا جا بزند. اغواگری شهرهای بزرگ دنیای امروز، این اجازه را به اثر هنری نمی‌دهد. ما به مجسمه نیاز داریم تا آن‌ها قابلیتی برای نمود معنا و هویت شهر باشند، به درک مکان کمک کنند و به منظر شهری جان ببخشند.

او در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به فیزیکال نبودن هنر شهری در عصر حاضر، اظهار کرد: وقتی یک مجسمه در یک گوشه‌ای از شهر نصب می‌شود، دیگر یک امر فیزیکال نیست، بلکه یک تصور فرهنگی است، یعنی به اندازه‌ی تعداد کسانی که آن را می‌بینند و از کنارش عبور می‌کنند، تصور وجود دارد و مردم آن را به‌صورت نمادین درک می‌کنند.

این هنرمند همچنین گفت: از دیگر ویژگی‌های شهرهای امروز، حاشیه‌ی وسیع آن‌هاست. ما با شهرهای خطی چند قطبی که ترکیبی از شهر و طبیعت هستند، مواجهیم و مهم‌ترین مسأله در این‌گونه شهرها معضل محیط زیست است. امروزه متأسفانه با انقراض سریع گونه‌های حیاتی مواجه هستیم. خود من هر وقت از کارگاه به سمت شهر می‌آیم، می‌بینم حیواناتی مانند روباه و شغال به حریم شهرها آمده‌اند و همین ترکیب شهر و طبیعت باعث انقراض تراژیک خیلی از گونه‌های حیاتی در سال‌های اخیر شده است.

شانس اظهار کرد: جریان مجسمه‌سازی معاصر می‌تواند طبیعت را به داخل شهر بیاورد. خیلی از هنرمندان دنیا روی این موضوع کار کرده‌اند. امروزه مهم‌ترین مسأله در شهرها و طراحی محیط‌ها، درک آن است. انسان در ارتباط با جغرافیای مکان به‌سر می‌برد. ما در شهرهایمان نه جایی برای حرکت طبیعت در شهر گذاشته‌ایم و نه می‌توانیم از زیبایی‌های آن لذت ببریم. من دوست دارم یک‌بار هم که شده در فضای خانه‌های قاجاری با آن حوض‌های وسط حیاط قرار بگیرم و رویای زندگی در این خانه‌ها را تجربه کنم. در این شرایط، هنرمند می‌تواند با ساخت اثر هنری به درک عاطفی فضاهای قدیمی کمک کند.

او به تأثیر مهاجرت، فقر، حاشیه‌نشینی، غربت و حضور اقوام در شهرهای بزرگ صنعتی بر مجسمه‌سازی شهری اشاره کرد و افزود: امروزه همه مجسمه‌هایی که در شهرهای بزرگ دنیا ساخته می‌شوند، «فان» نیستند و مباحث و جنبه‌های شادی‌آور را انتقال نمی‌دهند. مجسمه‌ساز باید بتواند از شهر ایده بگیرد. یادم هست وقتی برای یک سفارش مجسمه‌سازی به کرج رفته بودم، این شهر نتوانست ایده‌ای به من بدهد؛ ولی مجسمه‌ساز در جایی مانند کیش می‌تواند از آب و خاک و آسمان برای ساختن اثر هنری ایده بگیرد. ما نیازمند محیطی هستیم که بتوانیم این ایده‌های خلاقانه را به‌دست آوریم و براساس آن‌ها برای هویت شهرها قدمی برداریم.

به گزارش ایسنا، سلسله نشست‌های تخصصی «هنر شهری در تهران» با همکاری سازمان زیباسازی شهر تهران و پژوهشکده‌ی فرهنگ، هنر و معماری جهاد دانشگاهی برگزار می‌شود.

نویسنده