آن نوادگان باهوش ما، نقد نمایشگاه نقاشی خط در گالری سهراب
سایت تندیس به قلم حافظ روحانی
دربارهی «نمایشگاه گروهی خط نقاشی» در نگارخانهی سهراب
آن نوادگان باهوش ما
فروش مستدام آثار نقاشیخط در بازارهای مبادلهی آثار هنری و اقبال همیشگی خریداران به این جریان، بقا و تداوم نقاشیخط را تضمین کرده است. به این ترتیب نقاشیخط یا خط نقاشی با تکیه بر موفقیت تجاری همیشگی، همواره به حیات خود ادامه میدهد بیآنکه در مورد مسائل نظری مربوط به آن صحبتی به میان آید و دربارهی ماهیتش پرسشی مطرح شود.
غلامحسین نامی، از نقاشان مشهور نوگرای ایران، در چند گفتگو با اشاره به مجموعهای از آثارش که ملهم از خوشنویسی است، رفتار هنرمند را دلیل و خاستگاه نقاشیخط توصیف میکند. در این مجموعهی آثار نامی، خطوطی منحنی معمولاً در کنار سطوح هندسی تصویر میشوند که خاطره یا شباهتی گنگ به خط فارسی دارند. به واقع هنرمند با بهرهگیری از انحناهای خط فارسی به شکلی از قلمزنی میرسد که تا حد زیادی ما را به یاد خط نوشتاری زبان مادریمان میاندازد. بیآنکه بتوان این خطوط را مشخصاً خط نوشتاری نامید.
با اینحال آثار او به واقع پرسشی را دربارهی ماهیت نقاشیخط مطرح میکنند؛ پرسشی که هنرمند خود در گفتگوهایاش به آن پاسخ میدهد: نقاشیخط حاصل رفتار هنرمند است، رفتاری که از خوشنویسی ملهم شده.
طرح این مسأله در اینجا از آنروی اهمیت دارد که در «نمایشگاه گروهی خط نقاشی»، آثار به نحوی انتخاب شدهاند که پرسش اولیهی ماهیت نقاشیخط را دوباره مطرح میکنند. به واقع به جز آثار عینالله صادقزاده و زندهیاد فرامرز پیلآرام که در آنها خط نوشتاری فارسی حضوری مشخص دارد، در آثار باقی هنرمندان، حضور خود خط فارسی هم مسأله است. به واقع درحالی که مثلاً آثار صادقزاده ما شاهد یک بازیِ گنگ با مفهوم خط به عنوان ابزار انتقال معنی و یک فرم زیبای بصری هستیم، در آثار سایر هنرمندان حضور خود خط هم قطعی نیست. به این معنی که اگر ما با تماشای آثار صادقزاده و پیلآرام حروف فارسی را میخوانیم، در آثار سایر هنرمندان علناً با خطوط و اشکالی مواجهایم که مطلقاً نمیتوان از آنها به عنوان خط فارسی نام برد. با اینحال همهی این آثار ذیل «خط نقاشی» در این نمایشگاه گرد هم آمدهاند.
از یک طرف، این خاستگاه هنرمندان حاضر در نمایشگاه است که واژهی «خط نقاشی» را توضیح میدهد. همهی هنرمندان حاضر از چهرههای مشهور و شناختهی شدهی نقاشیخط محسوب شده و سابقهی خوشنویسی دارند. ولی با وجود این شهرت، آیا شباهتی آشکار بین خطوط و سطوح در آثار کوروش قاضیمراد، سیدمحمد احصایی و یا امیرصادق تهرانی با خط فارسی وجود دارد که بتوان به صراحت آثار آنها را به نقاشیخط ربط داد؟
از بین سه اثر امیرصادق تهرانی، تنها یک اثر را میتوان به صراحت و به واسطهی حضور چند حرف از حروف الفبای فارسی نقاشیخط نامید. در حالی که دو اثر دیگر او به درجات مختلفی از انتزاع میل کردهاند، بیآنکه رد و اثری از خط فارسی در هیچیک مانده باشد. در یکی از آثار او دیگر حتی تأثیر یا الهامی از خط فارسی یا هر خط نوشتاری دیگری به چشم نمیآید. این اثر که شامل چند خط منحنی بر روی پسزمینهای به رنگ سبز است را میتوان ملهم از طبیعت دانست و نه نقاشیخط.
در آثار کوروش قاضیمراد هم این مسأله به شکلی دیگر مطرح است؛ قاضیمراد در این آثار بیشتر به نقاشی آسیای شرقی نزدیک شده است تا به خوشنویسی ایرانی به مفهوم سنتیاش. این شباهت به واسطهی نوع کار هنرمند با فضاهای مثبت و منفی و ارتباط آنها ست که ریشه در نقاشی آیینی شرق آسیا دارد. یک اثر بزرگتر او در نمایشگاه بیننده را به یاد دورهای از آثار حسین زندهرودی میاندازد که او تحتتأثیر جنبش لتریسم قرار داشت. با اینحال در بیشتر آثار زندهرودی حروف فارسی معمولاً به چشم میآمدند. ولی در این اثر بزرگ از قاضیمراد، علناً نمیتوان نشانهای از حروف فارسی یافت، بلکه آنچه به چشم بیننده میآید، همان رابطهی بین فضاهای مثبت و منفی است و خطوط منحنی چشمنواز. در اثری کوچکتر، کم و بیش نشانی از خط فارسی به چشم نمیخورد و بیننده فقط شاهد رد خطهای مشکی بر زمینهی سفید رنگ مقوا ست.
این موضوع را میتوان مشخصاً در مورد چند اثر کوچک سیدمحمد احصایی در نمایشگاه هم مطرح کرد. سیدمحمد احصایی از موفقترین و مشهورترین هنرمندان نقاشیخط ایران محسوب میشود و آثارش به واسطهی ترکیببندیهای مستحکم همواره محبوب خریداران و مجموعهداران آثار هنری بوده و هست. او نمونههای متعددی از خوشنویسی را تحریر کرده است، با اینحال در هنگام مواجهه به این مجموعه از آثار باید دوباره به این پرسش رجوع کرد که ما داریم چه چیزی را میبینیم؟ آثار حاضر او در این نمایشگاه، آثاری انتزاعی هستند، بیانگر رابطهای میان فضای منفی پسزمینه و خطوطی که با الهام از خط فارسی تصویر شدهاند. با اینحال نمایش این آثار در کنار آثار قاضیمراد و تهرانی، این مسأله را مطرح میکنند که آیا آنچه ما نقاشیخط مینامیم فقط بر مبنای شباهت خطوط هنرمندان با حروف فارسی تعریف میشود؟ آیا خاستگاه هنرمندان باعث میشود ما آثارشان را نقاشیخط بنامیم؟ به واقع پرسش یا مسألهای قدیمی در باب نقاشیخط دوباره به میان میآید: آیا خط فارسی در آثار هنرمندان نقاشیخط باید خوانا باشد؟ آیا باید همانند نوشتهای به خط فارسی واجد و حامل معنایی مشخص باشد؟
از این منظر شاید فقط بتوان آثار عینالله صادقزاده را به طور مشخص نقاشیخط نامید. چون هنرمند کوشیده تا حدی به ماهیت خط به عنوان ابزار انتقال معنی وفادار بماند. از طرف دیگر آثار زندهیاد فرامرز پیلآرام از جهت الهامگیری از سنت سیاهمشق پیوند خود با خوشنویسی را حفظ میکنند. ولی در مورد آثار دو هنرمند دیگر حاضر در نمایشگاه، کوروش قاضیمراد و امیرصادق تهرانی صرفاً خاستگاه هنرمندان است که آنها را در کنار دیگر هنرمندان حاضر در نمایشگاه قرار میدهد.
پس آیا نقاشیخط نوعی رفتار هنرمندانه است؟ آیا هنرمندان نقاشیخط صرفاً رفتار خوشنویسان را تکرار و تقلید میکنند؟ و سپس آثاری را خلق میکنند که میتوانند مطلقاً دور و نامربوط به خط فارسی باشند؟ آنچنان که در آثار قاضیمراد و تهرانی در این نمایشگاه به چشم میآید.
در طول حیات ۶۰ سالهی جریان خط نقاشی هنرمندان زیادی به سراغ خط فارسی رفتهاند. بنا به یک تعریف قدیمی ما زمانی به نقاشیخط میرسیم که به معنای نوشته فکر نکنیم و صرفاً به کیفیتهای زیباییشناختی خط بیاندیشیم. بدی این تعریف این است که هیچ محدودیتی برای خط قائل نیست و در نتیجه هر خط منحنی را میتواند ملهم از خط فارسی بداند. حتی ذیل این تعریف نامحدود هم چگونه میتوان آثار کوروش قاضیمراد را نقاشیخط توصیف کرد؟ وقتی هنرمند بیش از آنکه در پی الهام گرفتن از خوشنویسی باشد دارد از رابطههای فضایی آثار هنرمندان شرق آسیا الهام میگیرد؟ یا چگونه میتوان خطوط انتزاعی تهرانی یا حتی احصایی را نقاشیخط نامید؟
آیا نقاشیخط راهی برای رسیدن به نوعی انتزاع با لهجهی خاورمیانهای است؟ یا صرفاً یک محصول پرخریدار برای آنهایی که دنبال نمونههای زیبای هنر خاورمیانه هستند؟ هنوز کسی پاسخی مشخص به این پرسش نداده است، شاید روزگاری دیرتر، آیندگانی که از ما باهوشترند پاسخهایی برای این پرسشها بیابند.