ترانه صادقیان نقاشی که تعامل فرهنگی را هدف قرار داده است

ترانه صادقیان نقاشی که تعامل فرهنگی را هدف قرار داده است
گفت‌وگوی ترانه صادقیان با مریم روشن فکر

سایت تندیس مصاحبه کننده مریم روشن فکر

تنظیم کننده: دینا صنیعی

اگر می‌خواهیم نقاش ایرانی باشیم باید روی بخشی از خاکمان بایستیم و با آدم‌ها و مناظرش ارتباط برقرار کنیم. اولین سفر من پارسال آغاز شد و متوجه شدم چقدر لازم بوده است؛ چون به غیر از تهران در بقیه شهرها معمولاً این اتفاقات نمی‌افتد و از نظر فرهنگی محروم هستند، به خصوص شهرهای کوچک و روستاها.


ترانه صادقیان مریم روشن فکر: کمی از خودتان بگویید.
ترانه صادقیان: من ترانه صادقیان هستم؛ نقاش، داستان نویس و جدیداً چند سالی است که رویدادهایی را برگزار می‌کنم که در آنها از مدیاهای مختلف به غیر از نقاشی استفاده می‌کنم.ترانه صادقیان مریم روشن فکر: خوب ایده این رویداد از کجا شروع شد و چه اتفاقی افتاد که آن را شروع کردید؟
ترانه صادقیان: اولین کارم در تهران بود، رویدادی به نام چنارها و تکراری هم داشت در گالری افرند، با یک چیدمان و اجرا؛ بعد دیدیم که در شهرستان‌ها نیاز بیشتری به این کار احساس می‌شود و چون همیشه به سفر علاقه داشتم، و نقاشی و کار کردن در جاهای مختلف و آشنا شدن با آدم‌های متفاوت برای من جذاب بود. فکر می‌کردم بیشتر وقتمان در تهران می‌گذرد و بعد ادعا می کنیم نقاش ایرانی هستیم.ترانه صادقیان اگر می‌خواهیم نقاش ایرانی باشیم باید روی بخشی از خاکمان بایستیم و با آدم‌ها و مناظرش ارتباط برقرار کنیم. اولین سفر من پارسال آغاز شد و متوجه شدم چقدر لازم بوده است؛ چون به غیر از تهران در بقیه شهرها معمولاً این اتفاقات نمی‌افتد و از نظر فرهنگی محروم هستند، به خصوص شهرهای کوچک و روستاها. این در حالی است که آنها به واسطه اینترنت و تلگرام به طور مجازی با هنر ارتباط دارند، و زمانی که به‌طور واقعی یک هنرمند به آنجا می‌رود آنها تشنه همین هستند. این در من لذت بسیاری بوجود آورد و به من، شاگردهام و دوستانم کمک کرد. تصمیم گرفتم که بخش عمده‌ای از کارم را صرف این موضوع کنم.ترانه صادقیان مریم روشن فکر: یعنی شما الان غیر از کارهای خودتان، نقاشی و تدریس و غیره، این کار را هم به صورت جدی دنبال می‌کنید؟
ترانه صادقیان: بله.ترانه صادقیان مریم روشن فکر: اسمش هم رویدادهای گردون است. خوب، چطور شروع می‌شوند و چطور تمام می‌شوند؟
ترانه صادقیان: خوب این رویدادها در واقع با یک مقدمه شروع می‌شوند و یک سفر مقدماتی.
مریم روشن فکر: در ابتدا چطور انتخاب می‌کنید؟
ترانه صادقیان: پیش از هر چیزی ما باید مرکز هنری یا اشخاصی که دعوتمان می‌کنند را بشناسیم. مناطقی هست که برای هنرمند جذاب است؛ مثل جاهای ناشناخته یا مکان‌هایی که محروم تر است؛ و اتفاقات مهم و توجه برانگیزی آنجا افتاده. مجموعه اینها باعث می‌شود تا ما جایی را انتخاب کنیم. وقتی جایی را انتخاب می‌کنیم با یک گروه سه نفره به آنجا سفر می‌کنیم، آنجا را شناسایی می‌کنیم و این به طراحی یک رویداد منجر می‌شود. ما می‌آییم و به گروهی که در گردون هستند و علاقمندند اطلاعات را مبادله می‌کنیم تا از نظر جمع استفاده کنیم؛ برای شکل دهی به آن اتفاق یا آن رویداد هنری.
ترانه صادقیانمریم روشن فکر: فقط جمع خودتان است یا از نظر میزبان‌ها هم استفاده می‌کنید؟

ترانه صادقیان: بله، اصلاً یکی از دلایل سفر اولیه ما این هست که ما وقتی سفر می‌کنیم با آدم‌های فرهنگی به خصوص هنرمندان و کسانی که علاقمند هستند یا جوان‌هایی که دغدغه آن منطقه را دارند وصل می‌شویم، سپس با هم تعامل می‌کنیم و چه بسا ما رویداد را براساس پیشنهاد آنها طراحی کنیم. حتی می‌پرسیم که چه انتظاری از یک هنرمند، نقاش، موسیقی‌دان یا مثلاً یک آدم فرهنگی دارید و به طور جدی این توقعات را بررسی می‌کنیم و از این طریق از ابتدا با هنرمند ارتباط می‌گیریم.
مریم روشن فکر: این توقع خیلی جالب است؛ به خاطر اینکه شما برای خودتان یک نقش اجتماعی قائلید که این نقش اجتماعی در جامعه ما آن طور که باید و شاید شکل نگرفته و ما خود را در تهران محصور کرده‌ایم و به خودمان می‌گوییم نقاش ایرانی، ولی در واقع نقاش تهرانی هستیم. در این جامعه توقعات مشخص است ولی برای اینکه نقاش ایرانی بشویم نمی‌دانیم که خارج از شهر ما چه تعریفی برای یک هنرمند قائل هستند، در واقع این توقع خیلی جالب است.

ترانه صادقیان ترانه صادقیان: بله، در واقع همین طور است. تمام چیزهایی که می‌گویم برای من درونی و نهادینه هستند. فکر نمی‌کنم هیچ کار دیگری غیر از نقاشی و کار هنری انجام بدهم. ولی در واقع اینطور هست که وقتی پیش از اینکه به عنوان یک هنرمند به عنوان یک انسان تحت تاثیرقرار بگیریم و بعدش همان چیزهایی پیش می‌آید که شما می‌گویید چون ما واقعاً نمی‌دانیم و مخاطب‌مان را نمی‌شناسیم و ادعا هم نمی‌کنیم که می‌شناسیم، بعد از این رویدادها شناخت بوجود می‌آید، ولی به هر حال این یک شروع است؛ یعنی ما براساس دانسته‌هایی که در عرض چند ماه یا چند روز رفت و آمد به دست می‌آوریم، اگر تحت تاثیر قرار بگیریم چیزی خلق می‌کنیم و مجموعه‌اش می‌شود یک رویداد. حالا این می‌تواند به شکل‌های مختلفی باشد. خیلی ساده می‌توانیم یک کلاس برگزار کنیم و یا برای مثال در یکی از شهرهای کویری که گفتند مدرسه‌ای را نقاشی کنید و خیلی هم مصر بودند، ما این کار را انجام دادیم.
مریم روشن فکر: یعنی می‌دانست اگر روزی با یک نقاش برخورد کند چه می‌خواهد.
ترانه صادقیان: بله، این را می‌خواستند و به آن نیاز داشتند. ما این را در تهران کمتر می‌بینیم که کسی بگوید من از نقاش این توقع را دارم، فوقش این هست که دوست داشته باشد پرتره‌اش کشیده شود یا یک تابلویی که قیمت داشته باشد، ولی در آنجا از ما یک چیز فرهنگی می‌خواهند. برای مثال تصور ما این است که در روستا مردم فکرمی‌کنند هنرمند یک موجود عجیب وغریب است؛ اما خیلی اوقات این‌طور نیست. بعضی اوقات یک چیز گمشده است؛ یک چیز غائب، مثلاً در اصفهک دوتا از جوان‌ها که کارشان مرمت است از ما خواستند که در این روستا یک رویداد برگزار کنیم که همه مردم روستا آنجا جمع شوند. ما کار ویژه‌ای نکردیم. ایستادیم آنجا و از مناظر لذت بردیم و مزارع را نقاشی کردیم همین، ولی چون خودشان پیشنهاد داده بودند و لازم بود، همه مردم روستا آمدند و همگی صبح منتظر بودند، یا مثلاً جشن چیزی است که همه جا از ما آن را می‌خواهند.ترانه صادقیان مریم روشن فکر: انگار مفهوم هنر و شادی به هم نزدیک است. من فکر می‌کنم این رویدادها یک شروع هستند که مردم از پوسته‌شان در بیایند. شاید انتظار دارند شادی و لذت را از هنر دریافت کنند.
ترانه صادقیان:یک چیزی که بدون استثنا از ما انتظار می‌رود این است که وقتی آمدی رهایشان نکنی و همین یک‌بار نباشد، مثلاً در شهسوار یا تنکابن ما یک سری کاهای ادامه دار انجام دادیم که مرتب با آنها سرو کار داشتیم، و این تعامل آنجا همچنان ادامه دارد. پرتقال‌هایی با پاپیه ماشه ساختیم که پیام زیست محیطی داشتتند. آن را در جایی که میزبان ما بودند برای فروش گذاشتیم وهزینه آن صرف خرید سطل آشغال شد و از این طریق رابطه ما با آنها حفظ شد؛ و یا سطلی ساختیم با بطری‌های پلاستیکی و آن را در یکی از رستوران‌های ساحلی قرار دادیم و نوارهایی به آنها دادیم که هر مشتری می‌توانست روی آن مطلبی بنویسد و روی سطل گره بزند.
مریم روشن فکر: تا به‌حال چند رویداد برای گردون برگزار کرده‌اید؟
ترانه صادقیان: پنج رویداد.
ترانه صادقیان مریم روشن فکر: خوب این پنج رویداد را چگونه ساماندهی و چطور این ارتباط را حفظ می‌کنید؟
ترانه صادقیان: ببینید، این مشابه کاری است که اولین بار بویز انجام داد و من از او یاد گرفتم. یک پروژه درختکاری راه انداخت که هنوز هم ادامه دارد. جوزف بویز مرده ولی پروژه درختکاری ادامه دارد، یعنی احتیاجی به حضور ما در آنجا نیست، ما سعی می‌کنیم چنین کاری انجام دهیم.
مریم روشن فکر: جوزف بویز دقیقاً چه‌کار کرد؟
ترانه صادقیان: با کمک یک سری داوطلب سنگ‌هایی را در جایی گذاشته و در آنجا یک درخت کاشته که هنوز این کار ادامه دارد. یا اینکه مثلا در مورد همین نقاشی که چطور ادامه دار می‌شود ما در یک مهد کودک موضوع نقاشی دیواری را منطق الطیر انتخاب کردیم و از چند مربی خواستیم که داستان را برای بچه ها بخوانند چون بچه ها دوست دارند داستان را و یک بازی مار پله روی زمین کشیدیم و پرنده ها را روی دیوار و بچه ها نقاشی کردند ما هم نقاشی بچه ها را عینا تکرار کردیم لابه لای کارهایمان این شد تبدیل منطق الطیر به یک ایونت شاد و این واقعه ای است که تمام نمی‌شود و در نهایت مربی های ما نمیدانند که ادبیات ما چقدر جای کار دارد و یا در یک مغازه صنایع دستی در یک لوگویی طراحی کردیم که تبدیل به مارک آن مکان شد.ترانه صادقیان

مریم روشن فکر: یعنی در واقع آنجا را ساماندهی کردید که آنها بتوانند هنر خفته خود را بیدار کنند.
ترانه صادقیان: بعضی مواقع اتفاق افتاده که من بخشی از پروژه هنری خود را آنجا ادامه دادم پروژه لند آرت خودم در مورد قنات ها بالاخره من باید سفر می‌کردم

مریم روشن فکر: پس در واقع شما با مردم منطقه ارتباط برقرار می‌کنید و آنها به شما می‌گویند چه توقعی دارند و شما سعی می‌کنید این تعاریف را جمع کنید.

ترانه صادقیان: بله همینطور است البته نظرات منفی و تعاریف نابجا هم وجود دارد اینطور نیست که بشود هر تقاضایی را پاسخ گفت مثل هر جای دیگری هنر و ابتذال با هم درگیرند و تشخیص، کار مشکلی است.

ترانه صادقیانمریم روشن فکر: ما در جامعه ای زندگی می کنیم که خیلی پستی بلندی داشته دردهای زیادی تحمل کرده ولی در عین حال روی منبعی از فرهنگ و هنر نشسته به همین دلیل از ناخودآگاه جمعی این ملت خارج نشده با تمام جنگ‌ها و خونریزی‌ها، ولی حالا این گشت و گذار دوطرفه است و این ارتباطات باعث می‌شود این لایه‌های بسته شده مقداری نازک شود تا این ارتباط بوجود آید و بتوانیم قدمی به جلو بگذاریم به طوری که همه بتوانند از هنر لذت ببرند.

ترانه صادقیان: ما به علت شرایط تاریخی‌مان چاره‌ای به جز داشتن عمق نداریم یعنی نمی‌توانیم بریم بگیم این کار را انجام بده خوب است باید برویم ببینیم چه نیازهایی است و آیا می‌شود کاری انجام داد و در بعضی مواقع می‌بینیم در توان من نیست باید کسی را بیاورم انجام دهد.

مریم روشن فکر: به هر حال وقتی شما کاری را راه اندازی کنید دیگران به کمک می‌آیند.

ترانه صادقیان: منم به همین امیدوارم باید نظرمان به کسانی باشد که می‌آیند و کمک می‌کنند. من گفتم ابتذال ولی وقتی که فاصله درست با آدم‌های آنجا حفظ کنید واقعا احترام می‌گذارند تفاوت جایگاه هنر را با دیگر مقوله ها می‌دانند.

ترانه صادقیانمریم روشن فکر: این کلیت در مورد گردون بود حالا به جزییات می‌پردازیم از کی شروع شد؟

ترانه صادقیان: از سال ۹۵ شروع شد و ما رفتیم شهسوار و در پاییز نزدیک طبس اصفهک و زمستان را به دزفول و شوشتر رفتیم و بهار هم کرج ورکشاپ نقاشی، که هنوز هم ادامه دارد.

مریم روشن فکر: در هر کدام اینها اتفاقات مخصوص می‌افتد کمی توضیح می‌دهید؟

ترانه صادقیان: در تنکابن که گفته شد محیط زیست اهمیت داشت در دزفول اسم رویداد رود بود در مورد مشکلات رودهای دز کرخه کارون کار شد از زمان باستان رود مرکز اتفاقات بوده آسیاب‌های باستانی تونل‌های زیرزمینی به زبان بختیاری رود یعنی عزیز دلبند و خیلی برایشان اهمیت دارد و دلیل نامگذاری و تمام کارهای ما بر محور رود بود و پل‌ها، آسیاب‌ها، رود را نقاشی کردیم و یک نمایشگاه گذاشتیم و در مدرسه‌ای سیمرغ را کشیدیم که زال را در پناه خودش می‌گیرد و یا تهمورث در انتقام پدربزرگش با دیوها می‌جنگد و همدیگر را به بند می‌کشد سر دسته دیوها میاد و اظهار پشیمانی می‌کند و در ازای آزادیشان به تهمورث نوشتن یاد می‌دهد که تهمورث حتی قبول می‌کند از دیو علم یاد بگیرد و از بچه‌ها برای نقاشی استفاده کردیم داستان‌های شاهنامه بسیار عجیب است و جای کار دارد.

ترانه صادقیانمریم روشن فکر: چه اتفاقاتی مشترکا همه جا می‌افتد؟

ترانه صادقیان: ما نقاشیم نه توریم و نه خیریه‌ایم و همه جا نقاشی می‌کنیم و این وسیله شناخت ما از اون خاک است. نقاشی وسیله ارتباطمان است مهارت و ثروتمان است. ما هتلی رفتیم توی شوشتر که تقریبا رایگان از ما گرفت و ما برای هر اتاق یک تابلو طراحی کردیم. در ایران باستان نوازنده استخدام می‌کردند که اینها در کوی و برزن بایستند و مردم را شاد کنند این‌ها انتقال دهنده هنری‌اند به مردم به واسطه موسیقی و آوازهایی که می‌شنیدند با هنر انس می‌گرفتند و کار مشترک ما آشتی دادن و آشنایی مردم به نوعی با هنر است.

مریم روشن فکر: نقبی بزنیم به جامعه هنری خودمان شما بیش از چهل ساله که نقاشی می‌کنید و به نوعی با هنر ایران درگیرید، چطور این رویداها رو در کنار نقاشی‌هاتون می‌بینید وکلا نظرتون چی هست صحنه هنر را چطور می‌بینید و جایگاه خودتان را چطور می‌بینید؟

ترانه صادقیان: راجع به جایگاه خودم نمی‌تونم نظری بدهم در حقیقت نمی‌توانم تشخیص بدهم هنر بخش درونی شخصی و بزرگی دارد مگر اینکه مثل کالا برخورد شود ببینی بازار چه می‌خواهد. در رابطه با تحلیل هنر در ایران، من واقعا فکر می‌کنم در چند سال اخیر تغییرات بزرگی گذرانده و سرعت گرفته است اگر ادای مدرنیست‌ها را در آوردیم واقعا یک حرکت بوده و یک نیاز اجتماعی بوده که ریشه در واقعیت ماست. در این شتاب اخیر ما در آن بخاطر وضع حکومتمان عمیق نشده‌ایم، در نتیجه من معتقدم که این فروش‌ها و اتفاقات یک چشم اندازی بوجود آمده هر چند خوب در کل یکی انقلاب و یکی مسایل اقتصادی، به هنر ما جهت و شتاب داده و درست و غلط کردن کار خوبی نیست لااقل ساده نباید این کار را کرد. من عاشق تهرانم و اتفاقاتی که درش میافته اینقدر بزرگ و زیاده که کسی دیده نمی‌شود و اشباع شده ولی وقتی میروی به جایی که نیاز هست ترجیح می‌دهی که اثر گذار باشد هدف که فقط رفتن به حراجی نیست!

ترانه صادقیانمریم روشن فکر: کاری که کردید چه اثری روی مردم گذاشته؟

بعدا را نمیدانم ولی زمانی که اونجا بودم می‌دیدم سرزندگی و امید در آن‌ها بوجود امده و خود من هم اولین روز که رفتم اونجا برای نقاشی درهایی به رویم باز شد، کاری که هنر می‌کند هیچ وقت پول نمی‌کند. در اینجا انسان تشخیص میده هنر واقعی را از هنر الکی، لااقل ما برای مردم کار کردیم مثلا توی خیابان عابر رد می‌شد و می‌گفت بیایید توی مسجد نقاشی بکشید و من دوست داشتم هزار تا دست داشتم نقاشی می‌کشیدم، این اثری که من درمردم دیدم فهمیدند که تصویر هنرمند چیست.

مریم روشن فکر: فکر می‌کنید بین مردم اون منطقه کسی به فکر نقاش شدن بود؟

ترانه صادقیان: قطعا می‌شود ولی هدف ما این نبود وقتی هنر وارد می‌شود زندگی عوض می‌شود این قضیه را به چشم دیدم و راضی کننده هست.

مریم روشن فکر: در حقیقت کارهایی که عقلانی‌اند و برنامه‌یزی می‌شوند خواستگاه‌‌‌های نظری دارند این خوب هست ولی ابتدا به ساکن باید یک کارهای پایه‌ای انجام شود که هم خودمان لذت ببریم و هم حال خوب ایجاد شود، کم داریم و باید خیلی بیشتر کارشود.

مصاحبه‌های دیگر را در لینک‌های زیر دنبال کنید:

هنرمند منتقد غزاله هدایت

هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن

هنرمند/منتقد | اثر چیست؟ معنای احتمالی آن چیست؟ به چه درد می‌خورد؟ در این روزهایی که عکس و عکاسی از من گریخته‌است یا من از آن فرار کرده‌ام چه چیز می‌تواند برایم بامعناتر/بی‌معناتر از دبیری بخش عکاسی یک مجلۀ هنری باشد. رنگ این روزها رنگ همه‌چیز را عوض کرده است. عکس برایم رنگ‌باخته‌است و می‌دانم به سبب همین رنگ‌عوض‌کردنش در لحظه است که این‌گونه دوستش می‌دارم.[…][۱] […] موضوع، خود عکاسی است همان‌گونه که چیزها خود عکس هستند. «من» هم تکه‌ای […]

۲ comments

مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر

مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران  و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند  و مدرس نقاش کانادایی .

۰ comments
هنر ایران شهرام کریمی shahram karimi

در هنر ایران هنرمند ایرانی ابتدا یک هنرمند نیست یک ایرانی است

در هنر ایران هنرمند ایرانی ابتدا یک هنرمند نیست یک ایرانی است گفتگوی جاوید رمضانی با شهرام کریمی تنظیم کننده: دینا صنیعى جاوید رمضانی: با توجه به پیشینه شما که هم هنرمند هستید، هم می‌نویسید و هم کار دیزاین انجام می‌دهید، هنربان هم که بوده‌اید. نمایشگاهی که اخیراً در نیویورک از هنرمندان ایرانی ترتیب داده‌اید و با استقبال خوبی هم روبرو شد. فکر می‌کنم شما بهترین گزینه باشید برای اینکه بپرسم هویت را چطور تعریف می‌کنید و امروز چگونه باید به […]

۰ comments