نگاهی انتقادی به آرمانشهر در عکسهای پویا شاه حیدری
سایت تندیس به قلم مریم روشنفکر
آنِ شهر
شهرها روح دارند و روحشان حاصل جمع عوامل بسیاری است، مردم، جغرافیا، تاریخ، اقتصاد، سیاست و … در واقع شهرها تنها مکان سکنی گزیدن نیستند، بلکه مکان بروز و تجلی خانوادهها، گروهها و اجتماعاتی هستند که فرهنگ را شکل میدهند. شهر در واقع نتیجه منطقی تشکیل شدن اجتماعات بشری است و بیش از آنکه به مظاهر فیزیکی خود متکی باشد، ریشه در تاریخ، فرهنگ و آداب زیستی ساکنینش دارد. برای شهروندان نیز رابطه بین زیست فردیشان و اجتماعی که بدان تعلق دارند، در بستر شهر معنای دیگرگونهای در بر دارد.
ایتالو کالوینو در شهرهای ناپیدا میگوید: « لذتی که یک شهر به تو ارمغان می دهد، عجایب هفت تا هفتادگانه اش نیست، بلکه پاسخی است که به سوالت می دهد.»
پویا شاه حیدری در مجموعهاخیرش به دنبال پاسخ دادن به یک سوال است. سوالی درباره شهری که در آن زیست میکند و رابطه متقابل آن با افرادی که شهروند او محسوب میشوند. او شهروند کلانشهر تهران است. پایتخت ایران، کشوری با اقوام مختلف. همه ساله عده کثیری از تمام شهرهای ایران به این پایتخت مهاجرت میکنند و در آن سکنی میگیرند، پایتختی با تاریخی کوتاه مدت که از ابتدا برپایه مهاجر پذیری شکل گرفتهاست و از زاویهای دیگر باید گفت همین امر موجب ایجاد یکپارچگی ملی بین اقوام متعدد گشتهاست و در عین حال این شهر پرهیاهو را بدل به موقعیتی متضاد نموده.
سوال شاه حیدری نیز در واقع بررسی موجودیت و وجوه مختلف این تضاد است. تضادهای اقتصادی، فرهنگی که به ایجاد رفتارهای متناقض اجتماعی منجر شدهاست. او در مجموعه اخیرش خود را بر نزدیکترین مصداق شهری یعنی محلهای که خود در آن زندگی میکند متمرکز کردهاست. موضوع عکسها، شهرک آتیساز است.
بخشی از این مجموعه در نمایشگاههای گروهی مختلفی به نمایش درآمدهاست، اما همه تصاویر آن به صورت یک مجموعهی کامل است که به او این امکان را میدهد تا زاویه دید خود را شفاف سازد.
شاه حیدری به سبکهای عکاسی دهه هفتاد میلادی مانند منظرهنگاری نو(نئوتوپوگرافی) و عکاسی ددپن تعلق خاطری باطنی دارد، که برخاسته از روحیه منطقی و تحلیلگر اوست. سبکهایی که تمایل به حذف برانگیختن احساسات دارند.
او هرچند به نگاه سرد و منطقگرایانه این سبکها علاقه دارد، اما آن دسته از آثارش که تناقض را با احساسی آشکار نشان میدهند، مهمترین آثار مجموعه او هستند. زیرا از برانگیخته شدن سوال و درماندگی در یافتن جواب ناشی میشوند. او در این دسته از آثار نسبت به منظره روبرویش واکنش نشان میدهد و درباره آن احساسی دارد که به بیننده هم منتقل میشود.
به عنوان مثال تصویر یک حلقه بسکتبال ایستاده در میان فضا که در پس زمینهاش نمای شهرک آتیساز دیده میشود. در این عکس مکان و موقعیت جغرافیایی شفاف است. اما حلقه بسکتبال مانند نماینده عکاس گستاخانه در برابر بیننده و آرمانشهر نه چندان آرمانی پشت سرش و ستونی که در کنارش قرار دارد ایستاده و برای خود سهمی را طلب میکند. همین اتفاق در آثار دیگر نیز افتادهاست، سطل آشغال، انواع میلهها و ستونها و اشیاء مزاحم دیگری که به نحوی خود را بر منظره سرد و بیروح فضا تحمیل کردهاند. حضور این اشیاء باعث شدهاست، آثار شاه حیدری ناگهان از تعاریف بیرون بپرد و تنواند جلوی خود را برای اعتراض به این بینظمی بگیرد. درست نقطه مقابل آثاری هستند که او منتهی تلاش و برنامهریزی را برای «درست» در آمدن تصویر کردهاست و در مقابل چیزی که به دست آمده عکسی زیبا در تکرار قدمای هم سبک خود است. بدون اینکه ردپایی از عکاس ایرانی ساکن تهران، شهرک آتیساز در آن باشد. عکاسی که میخواهد سوالی داشته باشد، اما سوال در پس تصاویر بینقص گم میشود.
شاه حیدری تنها زمانی که میتواند سوال را بر عکاسی ارجحیت بدهد، میتواند رابطه خود و شهر را دنبال کند.مسئله او با شهر، هویت شهروندانی است که گم شده و از همین رو نیز حساسیت خود را نسبت به ساخت شهرشان از دست دادهاند. حساسیتی که مانع از زدودن اضافات و بهینه ساختن امکانات میشود. شاه حیدری سعی دارد این هویت شهروندی را تعریف کند، اما زمانیکه در برابر آن قرار میگیرد نمیداند که این هویت در واقع به سمت پیشرفت سیر کرده و یا پس رفتهاست. زیرا نمیتواند بین علاقه خود به ایجاد زیبایی در بینظمی محیط شهری و اعتراض به آن انتخاب کند.
اگر مجموعه آثار شهری او را از حیطه شهرک آتیساز فراتر ببریم، خواهیم دید، که عکاس به سمت اعتراض متمایلتر است. جستجوی مکانهایی که قرار است با ابهت، منظم، زیبا یا با هر معیاری نماینده یک آرمانشهر باشند از یک سو و یافتن عناصر مزاحم، یا نا متجانس یا مخدوش و رها شده در آن، تصویری را به وجود میآورد که حاکی از تضادهای عمیق درون این شهر است.
شاه حیدری در بیانیه خود از افول اوربانیسم (Urbanism) یاد میکند، افولی که به جای اینکه مبتنی بر ایجاد فضاهای همگن و کارا در تسهیل رشد روحی شهر باشد، صرف توسعه بیحساب کالبد آن گشته، این توسعه بیحساب موجب از دست رفتن روحیه شهروندی گشته و همان بیتفاوتی که شهر نسبت به ساکنینش دارد، ساکنین نسبت به او پیدا میکنند و این آغاز چرخه نابودی شهرهاست.
شاه حیدری در مورد سوال خود از شهر ذهنی شفاف دارد و این از «چیدمان عکاس در صحنه» پیداست، اما در مورد جواب احتمالی مردد است. به نظر میرسد برای او قضاوت درباره منظره پادآرمانی شهرش سخت باشد. آیا این فضا با همه نواقصش برای او دارای کلیتی یکپارچه، آشنا و منطقی است؟ مانند تصاویر پارکینگی در غروب که از روزنهای مستطیل شکل به آن نگاه میکند. یا اینکه مانند حضور زنده و قضاوتگر عکاس مشغول بررسی و دنبال کردن تضادهایی آشکار و نهان در آن است؟ به عنوان مثال در اثری که نشان دهنده ساختمانی یک طبقه در زمستان است، با مسیری برف روبی شده که چمنها از زیر آن بیرو آمدهاد و فیل کوچکی در سمت راست تصویر در مجاورت دیوار سبز، تصویری از یک مکان ظاهرا مرتب و منظم که در چیدمان و ساخت آن دقت وجود داشتهاست، اما درست در امتداد در تیره ساختمان در محوری عمودی یک تانکر زنگ زده آب نظر کلی عکاس درباره همه آنچه در این تصویر میگذرد را نشان میدهد، تانکر مانند نگهبانی بر سر تصویر ایستاده و بر آن حکومت میکند.
او این حالت را در بسیاری از آثارش نشان میدهد، پرچمی که به صورتی شلخته و بی سلیقه دور بنایی کشیده شده که خود به تنهایی برای انتقال بار معنایی همان پرچم طراحی و ساخته شدهاست. بنایی یادمانی با کارکردی مذهبی ملی که حداقل عنصر تزئینی طراحی شدهایست، اما حضور پرچم به ناگاه همه ابهت خرد آن را از هم میپاشد و در تضاد با سکوی سرپوشیدهای که کمی دورتر ساخته شده قرار گرفته و این دوگانگی عمیق و بی انضباط را به رخ میکشد.
استفاده از این عناصر اضافی در منظرههای گسترده با به وجود آوردن، حرکت و پلانبندی تصویر او را به جنبش وا میدارد و این حاصل آغاز کنش نسبت به موضوع است، که بر خلاف جریان عکاسان سبک دد پن حرکت میکند و از جمله مزایای آثار شاه حیدری است.
آثار این عکاس بر پرسش و جستجو استوار شدهاست و چه در مجموعه مناظر شهری و چه زمانیکه به عکاسی از انسانها میپردازد، تلاش برای دستیابی به پاسخ و راه حل هرچند با قدرتی متفاوت در آثار مختلف به چشم میخورد. به عبارتی آثار شاه حیدری برای خود او حاکی از یک نظریه شکل گرفته هستند. او در مورد امر شهری دارای فرضیهای است که با عکسهایش به دنبال بررسی و اثبات آن رفته است، همین امر میتواند نقطه نظر آثار او را از بررسی زیباشناسانه به بررسی علمی تغییر دهد و بر ارزش آن بیافزاید، اما این زمانی رخ میدهد که او توانسته باشد در با زبان تصویر نیز با بلاغت سخن بگوید و این در آثاری رخ داده که عکس جنبههای فردی خود را بروز میدهد، از امر عکاسانه میگذرند تا به لذت عقلی برسند.
سایر نوشتههای این نویسنده:
هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
هنرمند/منتقد | اثر چیست؟ معنای احتمالی آن چیست؟ به چه درد میخورد؟ در این روزهایی که عکس و عکاسی از من گریختهاست یا من از آن فرار کردهام چه چیز میتواند برایم بامعناتر/بیمعناتر از دبیری بخش عکاسی یک مجلۀ هنری باشد. رنگ این روزها رنگ همهچیز را عوض کرده است. عکس برایم رنگباختهاست و میدانم به سبب همین رنگعوضکردنش در لحظه است که اینگونه دوستش میدارم.[…][۱] […] موضوع، خود عکاسی است همانگونه که چیزها خود عکس هستند. «من» هم تکهای […]
مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند و مدرس نقاش کانادایی .
عکاسی ورزشی بر پودیوم گالری راه ابریشم
عکاسی ورزشی بر پودیوم گالری راه ابریشم یادداشتی بر عکاسی ورزشی به بهانه نمایشگاه عکاسی ورزشی با عنوان پودیوم، گالری راه ابریشم پارک لاله سایت تندیس به قلم مریم روشنفکر پس از آنکه پیشرفتهای فیزیکی و شیمیایی در عکاسی، شرایط ثبت لحظهای به کوتاهی یک پنج هزارم ثانیه را ایجاد کرد، عکاسی از لحظه و حرکت متولد شد. اولین عکاسی که به واقع عکاسی ورزشی را ثبت کردهاست، ادوارد مایبریج نام دارد که از حرکت اسب سوار، عکاسی نمود و […]
هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
هنرمند/منتقد | اثر چیست؟ معنای احتمالی آن چیست؟ به چه درد میخورد؟ در این روزهایی که عکس و عکاسی از من گریختهاست یا من از آن فرار کردهام چه چیز میتواند برایم بامعناتر/بیمعناتر از دبیری بخش عکاسی یک مجلۀ هنری باشد. رنگ این روزها رنگ همهچیز را عوض کرده است. عکس برایم رنگباختهاست و میدانم به سبب همین رنگعوضکردنش در لحظه است که اینگونه دوستش میدارم.[…][۱] […] موضوع، خود عکاسی است همانگونه که چیزها خود عکس هستند. «من» هم تکهای […]
مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند و مدرس نقاش کانادایی .
رویای تفسیر جهان، نقد نمایشگاه هرم واژگون
رویای تفسیر جهان نقدی بر نمایشگاه گروهی عکس با عنوان « هرم واژگون» در گالری نک سایت تندیس به قلم مریم روشن فکر در مسیر تاریخ، هنرمندان و متفکرین همواره سعی در یافتن راهی برای عبور از موانع بیان داشتهاند. رویکردهای متفاوتی که در طی سالیان در هنر شکل گرفته نیز محصول همین تلاشهاست. هنرمندان در طی قرون و اعصار به بیان انسان و جهان از دیدگاه خود پرداختهاند و از ابزارهای متفاوتی چون ادبیات، موسیقی، نقاشی و در سده […]