افول طراحی جلد کتاب بخش دوم و پایانی
یادداشتی درباره روند طراحی جلد در سالهای اخیر
مجله تندیس شماره ۳۵۹ ترجمه علیرضا بهارلو
در دهه هفتاد میلادی در زمینه خواندن کتابهای علمی- تخیلی پسربچهای خرخوان و بیعرضه بودم. عصر – اصطلاحات – طلایی تصویرسازی کتاب و مجله چند دهه قبلتر با ظهور عکاسی رنگی و چاپ و تکثیر به سر رسیده بود، اما تصویرسازیهای عالی بعضاً در گوشه و کنار و در برخی انواع جلدهای پرهیجان و روزمره هنوز هم پررونق و موفق بود. ریچارد پاوِرز۱ که در کار تصویرسازی جلد کتابهای علمی- تخیلی دهه شصت بود، تحت تأثیر سوررئالیستهایی چون روبرتو ماتّا۲ و ایو تانگی۳ قرار داشت و چشماندازهایی را نقاشی میکرد که در آنجا فرمهای بیشکل، همچون فضاهای معماریِ بیگانه یا مردارهایی غولآسا، بر دشتهایی محو و مبهم قرار میگرفتند. طرح جلدهای ایان میلر۴ برای رِی بردبِری۵، نویسنده امریکایی، در ادیشنهای نشر بنتام۶، چنان به نظر میرسیدند که انگار فردی دیوانه آنها را فقط با خطکش و پرگار ترسیم کرده – فانتزیهای مکانیکیِ شاهتیرها و مداربندیهایی که چهرههای از شکلافتاده و نیمهگداخته را در میان میگرفتند. این دوره، همچنین، زمانی بود که حس زیباییشناسی روانپریشی به فرهنگ عامه کودکان راه مییافت؛ بنابراین ادیشنهای من برای قصه تمثیلی (الگوری) سی. اس. لوئیس۷، رماننویس بریتانیایی، و داستانهای علمی- تخیلیِ جوانپسندِ جان کریستوفر۸، نویسندهی بریتانیایی، چنان بود که گویی به دست پیتر مکس۹ نقاشی شدهاند و هر شیئی ظاهراً از اسفنج ساخته شده و از دل آن بیرون آمده است. ایجاد حس ابهام، تحیّر و از خود بیخود شدن در واقع یک اولویت هنری بود.با نگاهی به آن دست طرح جلدهای قدیمی و دوستداشتنی، این سوال به ذهنم خطور کرد که چطور میشود کتابهای کودکان تا این اندازه اسرارآمیز، وسوسهانگیز و شبحوار باشند، در حالی که کتابهای ما بزرگسالان این قدر گرفته و کسلکنندهاند؟ چرا جلد کتابهای ادبی عمده جریان روز، همان احساس را به همان شیوه به من انتقال نمیدهند؟ کتابهای کودکان، ادبیات قشر جوان و داستانهای عامیانه، بنا به دلایلی، اجازه دارند با تصویرسازیهای پرزرقوبرق جلدهایشان خوانندگان خود را افسون و اغوا و سرگرم کنند، اما خوانندگان بزرگسال قرار نیست چنین حسی را داشته باشند. زیرا ادبیات و کتابهای جدیای که با جذابیتهای پررنگولعابشان ما را اغنا کنند، بازاری بوده و ابهت و تأثیر چندانی نخواهند داشت. در حقیقت، اهمیت یک کتاب هر چه قدر بیشتر باشد، کمتر احتمال دارد که اصلا چیزی روی جلدش وجود داشته باشد (برای مثال، به اغلب نسخهها و ویراستهای رمان «اولیس»، نوشتهی جیمز جویس، نگاه کنید). حتی تمایل جلدهای امروزیِ آثار کهن و پرفروشی مثل هومر و افسانهی بیوولف یا آثار سکسی و یا نوشتههای شکسپیر هم معطوف به یکنواختی و بیپیرایگی است. جذاب کردن و لذتبخش کردن جلد کتابتان، مخاطرات بازاری زیادی را در پی خواهد داشت. خودم به شخصه در کتابم چیزی حدود شصت هزار واژه نوشتم، اما چون در جلد کتاب از چند کارتون و یک طراحی بامزه استفاده کرده بودم، نوشتارهای ادبیام در قفسه رمانهای گرافیکی و طنز قرار گرفت.در اینجا دو روند یا گرایش بازگشتناپذیر، مقصر دانسته میشوند و هیچیک از آنها را نمیتوان حتی با نشر یک مقاله متقاعدکننده تغییر داد. یک مورد اینکه جلدهای مصور، مانند پوسترهای نقاشی شدهی فیلمها یا داستانهای مصور روزنامهها، زمان زیادی است که مردهاند. استفاده از فونتها، عکسهای بایگانیشده و فتوشاپ، در مقایسه با سفارش تصویرسازیهای واقعی، گویا ارزانتر و بهصرفهترند. با همگانی شدن کیندلها و ایبوک ریدرها (کتابخوانهای الکترونیکی) – که هرچند موضوعی قابل بحث است – جلدهای کتاب خیلی زود، مثل جلد آلبومهای پیش از آنها – و مثل خود آلبومها، یا صفحات نت موسیقی برای آهنگهای عامهپسند، یا برخی کارتهای تصویری – قدیمی و عجیب و بیگانه خواهند شد. این مسأله را باید به جوانان بیعلاقه توضیح داد – و البته بهانه کوچک و خوبی است برای بازکردن سر صحبت با افرادی در مترو که آنها را نمیشناسید.در یک پیشرفت تأسفبار دیگر، من سیزده ساله نیستم و ظاهراً هم دیگر نخواهم بود! طبق گفتهای معروف، عصر طلایی داستانهای علمی- تخیلی دوازده سالگی بوده است. امروز – دیگر – ظرفیتها و تواناییهای جوانیام برای داشتن حس شگفتی و فکر کردن در مورد هر نوع فرم هنری شاید برای همیشه بهواسطه سالخوردگی، تحصیلات و شمار زیادی رمانهای ادبی فراموششدنی رو به زوال گذاشته باشد. حقیقت این است که اکنون واقعاً برای شگفتزده شدن نیازی به دیدن جلد کتاب ندارم، چون که اغلب اوقات کتابهایی را میخوانم که دوستان و همکاران و شاید هم سایر کتابها به من معرفی کردهاند. شاید سراغ رمان بعدی کورمک مککارتی۱۰، رماننویس امریکایی بروم؛ حتی اگر روی جلد آن یک جفت کفش پاشنهبلند یا یک گربه با عینک بزرگبین یا شیئی توتمی (نماد طایفهای) بر زمینهای سفید قرار گرفته باشد. هنوز هم بدم نمیآید که گاهگاهی تحت تأثیر ظاهر هوسانگیز بعضی کتابها قرار بگیرم یا فریفته آنها شوم.من مدافع بازگشت به ظاهرگراییِ تصویری یا هیجانگرایی و احساساتیگری نیستم. تصور نمیکنم که بازی کامپیوتری «ورای نیکی و بدی»۱۱ به نقاشی فرانک فرازتّا۱۲، هنرمند امریکایی، از سوپرمنِ در حال خردکردن لوحهای سنگی بر سر خدایان نیاز داشته باشد (و به هر حال، هیجانگرایی هم هیچ گاه از مد نیفتاده است. شاهد این مدعا، تمام آن چهرههای زیبا و مدلهایی است که امروزه روی جلد رمانهای ادبی ترسیم میشوند). به شخصه آن میزان که به صناعت و چیرهدستی تمایل دارم، مشتاق تزئینات و بزرگنماییهای بازاری نیستم. حتی آن فونتهایی که به بهترین شکل ممکن طراحی شدهاند نیز در مقایسه با عناوین واضح و بیانگرِ دستسازِ نیمه نخست قرن گذشته، عقیم و بیثمر به نظر میرسند.البته همیشه میتوان نمونههای خوبی را پیدا کرد که به واسطهی آنها اثبات کرد ذوق و خلاقیت هنری در فرمهای جدیدی به حیات خود ادامه میدهد. عکس جلد رمان «همه آن»۱۳، اثر جیمز سالتِر۱۴، رماننویس امریکایی، همچون اثری از راکوِل کِنت۱۵، هنرمند امریکایی، تصویری است شاعرانه. در اینجا بازوی کشیده یک شناگر در هالهای از غلغل آب، به نظر میرسد که مثل ایکاروس۱۶، برای رسیدن به خورشید، به بالا حرکت میکند. نقاشیهای فیل هِیل۱۷ برای رمانهای جوزف کُنراد۱۸، به اندازه طرح جلدهایی که در نوجوانی مرا به هیجان وا میداشتند، مرموز و مبهماند. در این بین، نشر پنگوئن به برخی همکاران سابق من در حوزه قصههای مصور، برای مجموعهکتابهای کلاسیک خود سفارش تهیه چندین طرح جلد داد. طرح تونی میلیونرِ۱۹ کارتونیست برای رمان «موبی دیک»، شاید متأثر از نقاشی مهگرفته آویخته در مهمانخانه داستان بوده باشد. این طرح، وال سفید را در حال پرش از روی کشتی پکود۲۰ نشان میدهد.اما این موارد استثنا، در برابر یک زمینه ملایم و معمولی که مانند آن اشیای تکافتاده بر زمینههای سفیدرنگ، سرد و بیروح جلوه میکردند، برجسته و چشمگیر به نظر میآیند. چیپ کید۲۱، طراح گرافیک، یکی از هنرمندان نادری است که ذکاوت و قوه ابتکارش – خواسته یا ناخواسته – تأثیر بازدارندهای برای حوزه کاری او گذاشته است؛ زیرا تقلید ظواهر سبکش کار سادهای به نظر میرسد اما به دست آوردن جوهره و ماهیت آن امری است دشوار. نوع نگاه این هنرمند اکنون چنان نافذ و فراگیر است که به کلیشهای ناگزیر بدل گشته و نتیجه آن، تمام این نوع مینیمالیسم است – پسزمینههای کاملا سفید و میدانهای رنگی قوی، و جلدهایی که تنها عناصرشان عکس و فونت است و تنها دست انسانیِ در معرض دید، مشخصا دست خود طراح است. میانمایگی و گزینش حد میانه، در هر عصری قانون به شمار میآید، اما این قانون بیش از همهی قوانین حکمرانی کرده است. صرف اینکه بعضی چیزها همیشه بد بودهاند بدین معنا نیست که بدتر از این نشوند.
فرایند طراحی جلدهای شخصی من – همانند اغلب فرایندهای کمیسیونی؛ شامل خود دموکراسی – دست آخر نتیجهای به بار آورد که هیچ کس داوطلبانه انتخابش نمیکرد، اما به آن تن میداد. عاقبت به همان تاکتیکی بازگشتم که خیلی از هنرمندان در ادوار روبهانحطاط (که ما برای عصر «پستمدرن» هم قائل به آن هستیم) خواهانش هستند: سرقت – منظورم «ازآنِخودسازی» است، یا تقدیر و تکریم. تصویرسازیهایی که من برای هر دو نوع جلد سخت و نرم داشتهام، تلمیحاتی مشخص به آثار هنرمندی بودند که ظرافت، لطافت، زمانبندی، و قهرمانان محکوم و سیزیفی۲۲ او برای هنرم الگو محسوب میشدند؛ یعنی چاک جونزِ۲۳ انیماتور.
پینوشت:
* The Decline and Fall of the Book ؛ نوشتهای از تیم کریدر (Tim Kreider)، کاریکاتوریست و مقالهنویس.
۱٫Richard Powers 2.Roberto Matta 3.Yves Tanguy 4.Ian Miller 5.Ray Bradbury 6.Bantam 7.C. S. Lewis 8.John Christopher 9.Peter Max 10.Cormac McCarthy 11.Beyond Good and Evil 12.Frank Frazetta 13.All That Is 14.James Salter 15.Rockwell Kent
- در اساطیر یونان، پسر دایدالوس و خالق هزارتو است. او به همراه پدرش از زندان مینوس گریخت. پدرش به وی توصیه کرد که با بالهای مومی و پَری خود از پرواز در ارتفاع پرهیز کند. اما با وجود توصیه پدر به خورشید نزدیک شد. در آن لحظه مومها آب شدند و بالهای ایکاروس جدا شد و به دریا افتاد.
۱۷٫Phil Hale 18.Joseph Conrad 19.Tony Millionaire 20.Pequod 21.Chip Kidd
۲۲٫در اساطیر یونان، سیزیف یا سیسیفوس، فرزند آیولوس، پادشاه تسالی است. او به علت خودبزرگبینی و حیلهگری محکوم به آن شد که سنگ بزرگی را تا نزدیک قلهای ببرد و قبل از رسیدن به پایان مسیر شاهد بازغلتیدن آن به اول مسیر باشد. این چرخه برای سیزیف تا ابد ادامه داشت.
۲۳٫Chuck Jones
قسمت قبل از درباره افول طراحی جلد را در لینک زیر مشاهده کنید:
هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
هنرمند/منتقد | اثر چیست؟ معنای احتمالی آن چیست؟ به چه درد میخورد؟ در این روزهایی که عکس و عکاسی از من گریختهاست یا من از آن فرار کردهام چه چیز میتواند برایم بامعناتر/بیمعناتر از دبیری بخش عکاسی یک مجلۀ هنری باشد. رنگ این روزها رنگ همهچیز را عوض کرده است. عکس برایم رنگباختهاست و میدانم به سبب همین رنگعوضکردنش در لحظه است که اینگونه دوستش میدارم.[…][۱] […] موضوع، خود عکاسی است همانگونه که چیزها خود عکس هستند. «من» هم تکهای […]
مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند و مدرس نقاش کانادایی .
افول طراحی جلد کتاب
یادداشتی درباره روند طراحی جلد در سالهای اخیر | بخش نخست
مجله تندیس شماره ۳۵۸
برگردان: علیرضا بهارلو
منبع:
www.newyorker.com