آرمان استپانیان | هرچه پیشپا افتادهتر، بهتر
نقدی بر آثار آرمان استپانیان
سایت تندیس به قلم جاوید رمضانی
در پارکینگ پروانه من بسیاری از تصاویر را که کسی به دنبال آن نیست خریداری میکنم. عکسهای قدیمی، تصاویر خانوادگی بیارزش، مکانهای نامعلوم یا تبلیغات قدیمی، فیلمها و کارت پستالهای ساده و دیده نشده.
این تصاویر را تهیه میکنم تا در کنار هم به بازی خودم مشغول باشم؛ بازی جذابی که میتواند خلاقانه داستانسرایی ذهن رویاپرداز من را تقویت کند.وقتی در لابهلای جعبهها و اثاث کهنه و آلات دستساز و صفحههای گرامافون هزاران شیئ تزئینی به دنبال این تصاویر میگردم. هیجان برخورد با این تصاویر ذهن من را به خود مشغول میکند و اینکه تصویر بعدی چه میتواند باشد؛ شمایلی چاپ شده در قاب چوبی یا خانوادهای که دیگر اثری از آنان نیست: بینام و نشانی بودن آنها جذابیتی ندارد ولی وقتی در کنار هم قرار میگیرند، با بیشپا افتادگی خود داستانی را شکل میدهند که فواصل مفقود آن را ذهن من پر میکند. آنچه در ذهن من رخ میدهد به نوعی نوستالژی آغشته است که بسیاری از عکاسان درگیر آن هستند چرا که ذاتاً عکاسی نعشکش است و جنازهی اتفاق و زمان حال را برای آینده حمل میکند. اما وقتی رویاپردازی به این خصلت عکاسی اضافه شود،حاصل متفاوت میگردد، چیزی از جنس تصویرسازی یا عکاسی صحنهآرای و یا هرآنچه که از عکاسی لحظهای میتواند وسیعتر گردد. به نوعی باز عکاسی از عکس رخ میدهد. عکسی جامد، یا صحنهای که عکس شده است. آرمان استپانیان از عکاسانی است که با من در این رفتار مشترک است؛ رفتار بازخوانی عکسها، در مجموعههای متعددی که طی سی سال به نمایش گذارده. از نمایشگاه سال ۱۳۶۵ لهستانش تا امروز او این عادت را به دوش کشیده و از آن لذت برده است.
نمیدانم اگر سارکوفسکی زنده بود، این را عکاسی میدانست یا نه، ولی قدر مسلم دنیا آن را هنر میداند. گاهی در بعضی مجلات داخلی میگردید و اسم چند نفر را میبینید که در کل ده سال تولید، ده هزار بار اسمشان تکرار میشود ولی اسم یک نفر یا نیست، یا خیلی کمتر آمده است.
اما چه باک، استپانیان آنقدر کار کرده و نمایشگاه داشته است که نام او ثبت شده، چه بخواهیم و چه نخواهیم. عکاسانی از جنس او که کمتر از آکادمیهای الکن عکاسی فارغالتحصیل شدهاند، خیلی بیشتر دیده شدهاند و در دنیا مطرح گردیدهاند. استپانیان فارغالتحصیل گرافیک است. با تصویر و دنیای دیجیتال عکاسانه خیلی راحتتر برخورد میکند و حقیقت انقلاب کداک برایش حال و هوایی هنری داشته و توان ترجمهی احساسات خود را بر روی کاغذ آرت پرینت به خوبی داراست.جنس عکاسی استپانیان کمتر به دوربین وابسته است؛ چرا که او مانند یک راهنما عمل میکند. تصور کنید کسی شما را صدا میزند، به جایی میبرد، به یک قبرستان قدیمی و وادارتان میکند در مقابل تصویر نصب شده روی سنگ قبر از زاویهای بهخصوص قرار گرفته، آنرا بررسی نمایید. در این زمان او شیای کنار تصویر میگذارد، او سعی میکند با این عمل چه چیزی را نشان دهد؟ مرگ را؟ یا زیبایی مرگ را؟ ولی قطعاً هیچکس نمیتواند لحظهی اتفاقات منجر به مرگ را حدس بزند؛ حتی در جبههی جنگ عکس سرباز تیر خوردهی کاپا چرا مهم است؟ چون کاپا در درون خود توانسته بود با لحظهی مرگ عجین شود نوعی مراقبه و حضور است که عکاسی خبری را شأن میدهد و عکاسی مستند در روایت زمانهای از دست رفتهی زندگی شأن میگیرد. فروکاستن مرگ و زندگی بیشتر امری فلسفی و پدیداری است تا ارایهی زیبایی .اما زیبایی و امید قطعاً با تفکر ناب و عامدانه ایجاد میگردد. این تفکر از جنس عقلگرایی جزمی علمی نیست، از جنس بازخوانی نیّت هنر برای زیستن است. این پاسخی است؛ به اینکه عکاسی تنها هنر نیست، بلکه فن است. عکاسی استپانیان و امثال او هنر خالص است که امر فنی را ذیل خود قرار میدهد. اما دوربین لایکا واجب است برای حضور عکاسی مستند و خبری…سنت عکاسی استپانیان تنها متعلق به روزهای پستمدرن نیست. به خصوص در ایران عکاسان نقاشی مانند مهدی طائب و بسیاری از شاگردان عکاسی دهههای نخست حضور عکاسی، همگی از نقاشان و هنرمندانی بودند که در این عرصه صحنهآرایی کردند و از نقاشیهای خود عکس میگرفتند و این عکسها را مجدداً دستکاری میکردند، مانند بعضی از عکسهای استپانیان که چیدمان میوههای سزان و یا تابلوی مونه در آن بازخوانی شده است. عناصر چیدمانی عکسهای وی غالباً با انسان همراه است و قطعاتی که در جایگاه منفرد گهگاه متنی مستقل بهشمار میروند؛ زنی نشسته روی صندلی با چادر و پوشش سنتی در مقابل تصویر زنانی از زمانی دیگر و یا ماهی مرده بر روی قاب شکسته و منهدم شده. این متون در کنار هم مفاهیم بنیادینی خلق میکنند، هنرمند علاقه وافری دارد به بازنگری در تاریخ و گاهی تاریخ هنر. اینکه استپانیان ارمنی است قطعاً در نگرش او به مقولات تاریخی حائز اهمیت است. حضور و نقش اقوام ارمنی در سرنوشت سرزمین ایران قطعاً امری مسلم است. مهاجرتهای متعدد آنان از کوههای آرارات به گوشه و کنار این جغرافیا نشان از ارزش والای فرهنگساز تمدن ایران دارد. آن هم در جهانی که ادیان سامی ستون فقرات تمدنهای رقیب را شکل بخشیدهاند. و مسیحیت و اسلام در نبردی دائم به سر میبردند که وجود اقوام مسیحی در اقلیم مسلمانان ایرانی حاکی از حضور تکثر و غنای فرهنگ این سرزمین است.در آخرین مجموعهای که استپانیان در گالری افرند تحت عنوان «آرامستان» ارائه داد، بازگشتی به تاریخ و تأکید بر ریشههای ارامنه در ایران دارد، اگرچه خود او مرگاندیشی را محور میداند و میگوید که در گذشته آنکس که به عکاسخانه میرفت و عکسی میگرفت میاندیشید که این عکس شاید روزی عکس روی سنگ قبر او شود، ولی امروز دیگر کمتر این مفهوم در ذهن سوژهی عکاس دیده میشود. وی از سویی معتقد است این عکسها بازخوانی کاراکتر روانی مردان و زنان در ۵۰ سال پیش است.
روحیهی شاعرانهی وی آغشته به لحن قومی ارامنه است. این هنر قرنهاست که برای حضور خود در فرهنگ ایرانی رنج برده است و امروز با شدت گرفتن روند مهاجرت ارامنه به غرب، استپانیان اندوه خود را بیان میکند. آیا مخاطب او تنها ایرانیان مسلمان هستند؟ او سعی دارد که ریشههای فرهنگی و وابستگیهای ارامنه به این خاک را یادآوری کند.
تصاویر مجموعهی «آرامستان» عمدتاً شامل یک عنصر الحاق شده بر روی عکس سنگ قبر در قبرستان ارامنه است. اینکه شناسایی اولیه با عکس رخ میدهد امری مشخص است؛ اما عکاسان و نقاشان مایل به شناختی ژرفتر از ظاهر و نمای خارجی آدمها هستند. زمانی که یوسف کارش از فاکنر عکس میگیرد قواعد عکاسی پرتره را برهم میزند، چرا که فاکنر هم قواعد نوشتاری زمان خود را برهم زده است.اما استپانیان با قرار دادن اشیا در کنار تصویر فرد متوفی سعی در روایتپردازی شخصی دارد. تکیهی او بر شناخت عمیق انسانهاست. او هویت آنان را بازسازی میکند. همان زیستن در روزگاران گذشته و امروز، که به واقع یادآوری حقیقت بودن و رفتن است.
پرسوناژهای این هنرمند پرکار ایرانی در میان تاریخ و زندگی، تأویلپذیری هویت را به چالش میکشد. نوستالژی با طعم مدرن با این اشیا و موقعیتها قابل بازخوانی است، گویا هویت ما دستخوش چالشی است که تنها با چاشنی این طنز و مطایبهی استپانیان میتوان تأمل و توجه مخاطب را جلب نمود.
نقد نمایشگاه قبل به قلم جاوید رمضانی در لینک زیر مشاهده کنید:
هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
هنرمند/منتقد | اثر چیست؟ معنای احتمالی آن چیست؟ به چه درد میخورد؟ در این روزهایی که عکس و عکاسی از من گریختهاست یا من از آن فرار کردهام چه چیز میتواند برایم بامعناتر/بیمعناتر از دبیری بخش عکاسی یک مجلۀ هنری باشد. رنگ این روزها رنگ همهچیز را عوض کرده است. عکس برایم رنگباختهاست و میدانم به سبب همین رنگعوضکردنش در لحظه است که اینگونه دوستش میدارم.[…][۱] […] موضوع، خود عکاسی است همانگونه که چیزها خود عکس هستند. «من» هم تکهای […]
مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند و مدرس نقاش کانادایی .
نقدی بر نمایشگاه محمدرضا عرب خزائلی در گالری ویستا
نقدی بر نمایشگاه محمدرضا عرب خزائلی در گالری ویستا پنبه خلال سایت تندیس به قلم جاوید رمضانی بنابر اندیشه معاصر، هنری که درک نگردد و ارتباط برقرار نکند کامل نیست. هر اثر هنری باید حاوی یک مفهوم باشد، ولی نامگذاری ژانری به نام هنر مفهومی به دلیل ارجحیت ایده بر بدنه مادی و شیئی اثر صورت گرفت؛ به عبارتی، تقدم نظام اندیشهی انسانی بر دریافت شهودی صرف در سازوکار تولید امر زیبا. هنر مفهومی شکلی از بیان هنری است که […]