استاد عبدالله عامری و روزهای تنهاییاش
به بهانه درگذشت استاد سیدعبدالله عامری الحسینی از نقاشان پیشکسوت ایران
(درباره غفلت این روزهای هنرمندان و مسئولین و احوالات پیشکسوتان!)
به قلم سیدامیر سقراطی
چندی پیش (در اسفند ۹۳) هنگامی که در جستجوی اینترنتی به دنبال یافتن نکته ای بودم، در میان جُسته ها و یافته ها با نوشته ای روبرو شدم که ناراحت کننده بود. سایت های اینترنتی از جمله سایت همشهری آنلاین نوشته بودند که عبداله عامری نقاش پیشکسوت ایرانی در سال ۱۳۸۶ درگذشته است. این متن به دلیل پربازدید بودن سایت همشهری آنلاین بسیار مورد توجه کاربران و البته سایت های خبری دیگر قرار گرفته و در جاهای دیگر نیز مورد استفاده قرار گرفته است.
نقاش مورد اشاره یعنی سیدعبدالله عامریالحسینی در ۱۳۰۱ به دنیا آمد و باید بگویم که این هنرمند خوشبختانه هنوز زنده است. عامری اکنون سالخوردهترین نقاش بازمانده از جریان نوگرایی هنرهای تجسمی ایران است که به دست سرد و بدعهد فراموشی سپرده شده است.
متاسفانه بر اثر غفلت هنرمندان و اهالی هنر این اشتباه پذیرفته شده و مورد توجه قرار گرفته که این هنرمند فوت کرده است. و متاسفانه نکته قابل اهمیت این است که پژوهشگران هنر، روزنامهنگاران و همکاران این استاد پیشکسوت هم در رفع این ابهام تلاشی نکرده اند. و حتی باید پا را فراتر گذاشت و پرسید چرا اهالی هنرهای تجسمی احوالپرس این هنرمند نوگرا نبودهاند. در طی سالهای اخیر به یاد نمیآورم که در نمایشگاههای گروهی که از نوگرایان برگزار شده، به این هنرمند توجه شده باشد.
دستکم تا زمانی که آقایان احمد اسفندیاری و محمود جوادی پور در قید حیات بودند میبایست در نمایشگاههایی که به این دو بزرگوار توجه میشد به عامری نیز اهمیت میدادند. آوردن نام اسفندیاری و جوادی پور از آن رو است که اسفندیاری متولد ۱۳۰۱ و جوادی پور متولد ۱۲۹۹ بود. عامری هم متولد ۱۳۰۱ است. (اسفندیاری در ۱۳۹۱ و جوادی پور در ۱۳۹۲ به دیار باقی شتافتند و هنر ایران از حضور معنوی این اساتید محروم شد). اما نکته مهمتر این است که هر سه نفر هنرمند در سال ۱۳۲۷ از دانشکده هنرهای زیبا فارغ التحصیل شده و هر سه نفر از نخستین هنرمندانی بودهاند که به جریان نوگرایی هنرهای تجسمی پیوستند.
جواد مجابی با انتشار کتاب پیشگامان نقاشی معاصر ایران (نشر هنر ایران، ۱۳۷۶) نقش مهمی در معرفی این هنرمند به نسلهای بعدی داشته است. مجابی در معرفی این هنرمند به گرمی و مهربانی معصومانهاش اشاره کزده و میگوید: «نقاشان مدرنیست دوره اول، همه از عامری سخن میگفتند و کمتر کسی از عامری خبر داشت چرا که سالها بود در گوشهای خلوت گزیده و از محافل هنری و یاران دوری جسته بود. عبدالله عامری در بیینال دوم و سوم و در دو سه نمایشگاه بی سروصدا شرکت جسته بود و بعد به آرامی به خلوت عارفانه خود پناه برده بود».
در ۱۳۳۴ به همراه هنرمندان نوگرایی همچون پرویز تناولی، صادق بریرانی، مهدی ویشکایی، احمد اسفندیاری، مهندس عقیقی و سودابه گنجهای و مینیاتوریستها و شاگردانی از کمال الملک در نمایشگاه باشگاه مهرگان شرکت کرد. اولین نمایشگاه انفرادی اش را در ۱۳۴۱ در تالار فرهنگ برگزار کرد. در ۱۳۵۶ نمایشگاه دیگری از آثارش را برپا کرد. و در تمام این سالها سکوت کرده است و البته باید گفت: جامعه هم در قبال او سکوت کرده است؛ سکوتی که آزار دهنده و خطرناک جلوه میکند. در واقع فراموشی بزرگترین دستاورد بشریت در این سالهاست تا با آن وظایف انسانی خود را از یاد ببرد و عدم توظفاش را با آن توجیه کند.
در این سالها موزه هنرهای معاصر تهران هم مانند بقیه گالری هایی که عامری را فراموش کردند، او را از یاد برد. موزه در دوره محمود شالویی او را فراموش کرد و کارشناسان موزه او و آثارش را در برنامه نکوداشت ها نگنجاندند. به یاد بیاورید نکوداشت هایی که برای احمد اسفندیاری و محمود جوادی پور برگزار شد و یادی از عامری نکردند. و باز به یاد بیاورید پس از برگزاری نکوداشتی که تندیس و هنرستان تجسمی پسران برای عبداالله عامری برپا کردند، شالویی در هنرستان تجسمی پسران قول داد برای ایشان هم همانند اسفندیاری و جوادی پور، کتابی چاپ کند. اکنون شالویی در صربستان سفیر است و سیرو سیاحت می کند و قول اش را به یاد نمی آورد!
و البته گمان نکنید که موزه هنرهای معاصر تهران در دوره مجید ملانوروزی هم در این مورد خاص تفاوتی کرده و این استاد پیشکسوت را می شناسد! در تندیس شماره ۲۸۶ (۶ آبان ۱۳۹۳) در مقدمه ای برای پرونده نمایشگاه نوسنتگرایی نوشتم که در نمایشگاهی که موزه هنرهای معاصر تهران برگزار کرده نام و اثر این هنرمند را در نمایشگاه نیاورده اند! در حالی که میشد کنار آثار آقایان اسفندیاری و جوادی پور، آثار ایشان را هم به نمایش گذاشت. میراث شالویی گویا حالا حالها مستدام است!
عبداله عامری سالخوردهترین نقاش بازمانده از جریان نوگرایی هنرهای تجسمی ایران هنوز زنده است و ما اهالی تجسمی سالهاست که او را از یاد بردهایم. در تندیس شماره ۲۶۰ (۳۰ مهر ۱۳۹۲) در مقاله عکس یادگاری با فرصتها و حسرت ها عکس عامری را در کنار ایراندخت محصص و لیلیت تریان منتشر کردم و نوشتم که آیا انجمنهای هنری ایران از حال این پیشکسوتان مطلع هستند؟ آیا مسئولین هنری وظیفه خود میدانند که از حال این هنرمندان مطلع شوند و به یاری ایشان بشتابند.
در دهم آذر ۱۳۹۱ وقتی به خانه اش در شماره ۲۸ خیابان یازدهم شرقی گوهردشت (کرج) مراجعه کردم، حداقل برای پانزده نفر میوه و شیرینی چیده بود. پیرمرد فکر می کرد که بعد این همه سال شاید با تعداد زیادی هنرمند و روزنامه نگار روبرو می شود و میبایست از پذیرایی کم نگذارد. استاد عامری از همان ابتدا شوخ و بذله گو بود. چشمش از لای در، مهمانان بیشتری را میجست. در این تنهایی و بیمحلی اهالی هنر، اما دیدن یک جوان سی و چند ساله هم گویا راضیاش میکرد. استوار و مهربان، و با آرامشی که از ایمانی مذهبی سرچشمه میگیرد به مهر و تواضع برخورد کرد. بر ایمان مذهبی اش تاکید دارم چون همواره و در تمام مدت گفتوگو بر کلاماش جاری بود. کارهایش را یک به یک نشان داد. به احترام نقاشیای که از پیامبر کشیده بود نشانم داد. گفت تاحالا از این کار بزرگتر نکشیدهام و به احترام مقام پیامبر و ارادت به ایشان دیگر هیچ وقت از این قطع بزرگتر نقاشی نکشیدم. او پیشتر نقاشیهایی با عنوان ضامن آهو و ملاقات با حضرت صاحب (عج) کشیده بود. در طول گفتوگو مدام از جا میجست و به اتاق مجاور میرفت و کارهایش را برای تماشا میآورد. از پاسخ دادن به سوالات طفره میرفت. و جالب اینکه این دقیقاً همان رفتاری بود که جواد مجابی هم در کتاب پیشگامان نقاشی معاصر ایران به این رفتار عامری اشاره می کند.
حالا دیگر نزدیک به چهار دهه است که عبدالله عامری در سکوت و انزوا زندگی میکند؛ تا آنجا که برخی فکر کردهاند او فوت کرده است. نقاش عارف و خلوتگزیده، کار خود را کرده و در طی سالهای گذشته به کارش مشغول بوده است. نفسات گرم و تنات سالم جناب عامری که بیمنت و هیچ بهانهای سالهای تنهایی را پشت سر گذاشتهای و انزوا به روح و اندیشهات خللی وارد نکرده است. درود بر تو که مانند بسیاری دیگر که میشناسیم بدون نیاز به فخرفروشی و زورگویی و سهمخواهی و بدون توجه به فضای درهمریخته و بلبشوی هنرهای تجسمی، کار میکنی، بر سر اعتقاد خویش ماندهای و آرامشات را به آمار و ارقام مدیران و منافع گالریداران واگذار نکردی.
ولی همه این ها دلیل نمیشود که مدیران دولتی و مسئولین انجمن های هنری و صاحبان قلم، این هنرمند پیشکسوت را فراموش کنند. آیا زمان آن نرسیده است که به بی مبالاتی فراگیر و روند نامطلوب توجه به پیشکسوتان پایان دهیم؟ آیا زرنگی و در میان میدان بودن تمام ملاک ارزیابی یک هنرمند و توجه به اوست؛ که اگر به دنبال سهمخواهی و سروصدا کردن نباشی کلاهت پس معرکه است؟!
حدوداً سه ماه پیش به همت و پیگیری خانم فولادوند از کارشناسان دلسوز اداره ارشاد استان البرز، یک گالری در ماهدشت به نام سیدعبدالله عامری الحسینی نامگذاری شده است. به دلیل بیماری نتوانسته بود در آن مراسم حضور یابد. هر چند که می دانم نیازی به دیده شدن ندارد، اما همت دوستان و دوستداران هنر برای ارج نهادن به هنرمندان ارزشمند و ستودنی است.
خانمها و آقایان، دولتیها و هنرمندان؛ عبدالله عامری و دیگر هنرمندانی که برای هنر این مرزوبوم زندگی خود را صرف کرده اند دریابید. هنرمند تا زنده است نیاز به توجه دارد؛ وگرنه پس از مرگ وی، شیون و زاری و یا تمجید و ستایش در زندگی او ثمری نخواهد داشت. انسان تا زنده است نیاز به مهر دارد؛ تا او هم به نوبه خود این مهرو محبت را به هستی و پیرامون خود بازتاب دهد. دوستان عزیز آیا واقعاً وقت آن نشده (که فارغ از حساب و کتاب و بازار و پول که در این چند ساله همه را مدعی و فرصت طلب و یکه تاز کرده است)، با اندکی توجه و محبت و مهربانی، فضای آشفته و نابهسامان هنر ایران را اندکی و سرسوزنی آرام و مهربان کرد؟ اگر حالا وقتاش نیست پس چه زمانی باید فضای هنرهای تجسمی ایران عادلانه، مهربان و خردورز شود؟ دوستان هنرمند، غفلت بیماری همگانی و درازمدتی است که جامعه را دردمند و علیل کرده است. و آسیاب به نوبت است! و این چرخهی غلطان و غُران، روزی بر سر خانه شما خراب خواهد شد که امروز برای یاری به پیشکسوتان هنر این سرزمین سکوت کردهاید و غفلت مشق شب و روزتان شده است!
واقعا حیف از این اساتید بزرگ که در فراموشی از یادها می روند
بزرگ مردی بود
در جوار رحمت الهی روح بلندش سرشار از آرامش باد