هنر انقلابی اسلامی از حسینیهی ارشاد تا حراج تهران
بخشی از یادداشتی پیرامون هنر انقلابی- اسلامی | مجله تندیس شماره ۳۶۸: به قلم فرشید رحیمی
سالهای منتهی به انقلاب ۱۳۵۷ ایران صحنهی نقشآفرینی هنر انتقادی برای بازنمایی و برملاسازی شکافها و نقطههای تاریک وضع مستقر و حیات اجتماعی و سیاسی ایران بود. هنر غیرتجاری و جدّی آن دوره به اقتفاء جنبشها و نیروهای سیاسی، درگیر فعالیتهای مبارزاتی شده بود و رشتههای مختلف هنری، هرکدام محملی برای نقد وضع موجود و نمود زیباشناسی انتقادی و یا تبلیغ علیه نظم مستقر شده بودند. هنرمندان بنام و عناصر اصلی جریان هنر پیش از انقلاب، بنا بر گرایش فکری و عقیدتی، هرکدام با یکی از سه گروه معارض با رژیم شاه، یعنی جریان مذهبی اسلامی، جریان ملّیگرا و جریان مارکسیستی، همفکری و همگرایی یافتند و خواسته یا ناخواسته بخشی از دستگاه فرهنگی این جریانهای سیاسی- انقلابی شدند.
ادبیات، هنرهای تصویری و نمایشی از پیش در مقیاسی جهانی در معرض نظریهی انتقادی قرارگرفته بودند، از این روی اقبال هنرمندان به جریان سوم ناظر بر نظریه وتجربهی عملی مارکسیسم در سیاسی کردن امر زیباشناختی بود. از سوی دیگر، تعارض بنیادی شریعت اسلام با هنر -درمعنای آنزمان- و همچنین فقدان زمینههای نظری و عملی برای آشتی و سازگاری این دو مبنا- امری که تا به امروز هم تحقق نیافته است – نافی اتحاد و همدستیِ هنر و شعائر دینی بود و از این روی منطقاً جریان مذهبی نمیتوانست غایت مبارزه و آرمانِ انقلابی خود را بواسطه و بوسیلهی هنر تبلیغ و ترویج کند.
التهاب سالهای پس از انقلاب و حوادث دانشگاهها، که آنزمان مهمترین جایگاه و محل فعالیت گروههای چپ بوند، به تعطیلی سه ساله آنها طی «انقلاب فرهنگی» با دستور رهبر فقید انقلاب انجامید. این واقعه، در عمل جریان آموزش عالی کشور را دچار وقفهای طولانی کرد و انقلاب فرهنگی، بسیاری از استادان و دانشجویان مخالف را از گردونه آموزش عالی کشور حذف کرد. این جریان کوشید بافت فکری و جهتگیری سیاسی دانشگاهها و مراکز فرهنگی را نیز همچون عرصههای مدیریتی و اجرایی کشور یکدست و هماهنگ با مبانی فکری خویش سازد. بر این اساس تدوین مبناهای هنری و فرهنگی و همچنین تعیین معیارهای هنر و فرهنگ اسلامی-انقلابی بیش از پیش برای بخشهای حاکمیت فرهنگی لازم و ضروری بهنظر آمد.
بهواسطهی انقلاب فرهنگی بسیاری از چهرههای شاخص و افراد متخصص کشور و از جمله، تعداد زیادی از هنرمندان مطرح آن زمان و فعالان فرهنگی، ترک دیار کرده و یا از فعالیت اجرایی و حرفهایی کناره گیری کردند. این وضعیت مجال خودنمایی و فعالیت به هنرمندان جوان و همسو با جریان حاکم را فراهم کرد، مجالی که در غیاب چهرههای شاخص و نامداران آن زمان میتوانست نوید دهندهی فرصتهای فراوان مادی و معنوی برای این بازیگران جوان باشد.
با بازگشایی حسینیهی ارشاد در سال ۱۳۵۸، تنی چند از هنرمندان جوان تجسمی، نمایشگاهی از آثار خود را در زیرزمین این حسینیه به نمایش درآوردند. این افراد بنیانگذاران جریانی بنام «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» شدند که بعدها با ادغام در سازمان تبلیغات اسلامی، وظیفه تبیین و پایهریزی هنر متعهد اسلامی و انقلابی را در نهادی بنام «حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی» برعهده گرفت.
«هنر متعهد» اصطلاحی بود که از ابتدای انقلاب محل ادعا، بحث و ترویج گروههای مختلف انقلابی بود و بنیانهایی برای آن در بطن مبارزات انقلابی بر ضد رژیم شاه شکل گرفته بود.
مسئلهای که در فقدان نظریه و عمل لازم، منشا بسیاری از سطحی نگریها و فرو افتادن هنر حکومتی در ظواهر و کلیشههای به ظاهر اسلامی شد. کار به جایی رسید که محتوای اسلامی مورد نظر این دوستان، به ترسیم چادر برای زنان و محاسن برای مردان در بطنِ ساختارهای روایی هنر سوسیالیستی محدود شد و زبان اسلام از کام هنر مارکسیستی و در سطحیترین شکل آن به سخن درآمد.
هنرمندان جریان متعهد، این قول را در مورد هنر اسلامی- انقلابی از پیش آویزه گوش کرده بودند و درعمل کوشیدند چیزی را بنیانگذاری کنند که همه آن اهداف را پیگیری کند و امکان تحقق آنها را فراهم آورد. تفسیر این توصیه ها و تطبیق این آرمانها با مبناهای تاریخی زیباشناختی و فلسفه هنر، امر خطیری بود که در عهده و توان آن جوانان عجول و هیجانزده نبود.
بتدریج با تشکیل نهادهای فرهنگی حاکمیتی و تخصیص بودجههای لازم به موازات ستادهای تبلیغات جنگ، بیانی مشترک برای عکاسی، دیوارنگاری و تصویرسازی، داستان و شعر و همچنین تهیه فیلمهای مستند و داستانی برای فعالان فرهنگی مستقر در نهادهای حکومتی تعیین شد. تکثیر نمادهای مشترک در همه این رشته ها در دستور کار قرار گرفت و جریان هنر متعهد، انسانِ مسلمانِ انقلابی را در غیاب بنیانگذاری ایجابی و تبیین مبناهای فکری، نماد سازی و کلیشه سازی کرد. بر این اساس بود که حاکمیت فرهنگی وقت، به شکلی تصمیم گرفت چیزی را که از توضیحش ناتوان است بصورت عینی و با بودجه های دولتی در قالب هنر سفارشی، جشنوارهای و پروژههای دولتی در عرصهی عمل محقق کند، و در اصطلاح “جا بیاندازد”.
با برگزاری دوسالانههای نقاشی در دههی هفتاد و ظهور جشنوارههای مختلف، و فاصله گرفتن از شرایط اضطراری دوران انقلاب و جنگ، به رسم معمول جریانهای حکومتی؛ که در آنها با تغییر ذائقه هیئت حاکم و تغییر شعائر، جریانهای جدیدی ظهور میکنند
اگرچه مارکسیسم در هیبت یک دشمن قرار بود بدست هنر متعهد سرکوب شود، اما هنرمندان آن زمان و عمدتا هنرمندان تجسمی، عملا با برداشتهایی سطحی از ابزار و نشانه شناسی هنر مارکسیستی بنا داشتند با مارکسیسم بجنگند؛ این مطایبه تاریخی هنوز هم در بسیاری از نهادهای حاکمیت فرهنگی و هنر دولتی بهوضوح جریان دارد.
در پایان همین دهه بود که دوسالانه بینالمللی نقاشی جهان اسلام برگزار شد. این دوسالانه و برگزاری آن در تهران عملا ناشی از توجه و هدفگذاری حاکمیت فرهنگی برای دستیابی به جایگاهی مستحکم در جهان اسلام بود.
جریانهایی فرهنگی که بسیار پیشتر صورتبندی یک ساختار فکری با شاخصههای: اتصال به سنت کلامی اسلام انطباق با اصول دین و شریعت تشیّع و همسویی کامل با اندیشه سیاسی جمهوری اسلامی آغاز کرده بودند. ایجاد نظام فکری به موازات نظام سیاسی مستقر، سیستمی را نوید میداد.
هنرمندان فعال در هنر انقلابی- اسلامی هم بتدریج، با تغییر جریان اقتصادی هنر و بازارهای جدید و فرعی در بدنه حاکمیت فرهنگی، زاویهی خود را تغییر داده و اکنون نمیتوان تصور کرد که این افراد همان جوانان متعصب و هیجانزدهای بودند که کمر به حذف همه چیز برای اثبات حقانیت هنر متعهد و انقلابی بسته بودند. برخی از آنان مجلس آرای بزمها و حراجیها شده اند و برخی دیگر نیز امروزه در میانهی این معاملات، حوزهی خدمت دیگری تحت عنوان “اقتصاد هنر” را برگزیدهاند.
میگویند شکست یتیم است و پیروزی صد پدر دارد. امروز از آن هیاهوی هنر متعهد، اثری در حیات جاری هنر و فرهنگ دیده نمیشود. حاکمیت هم تمایل چندانی برای بازخوانی کارنامه خود در این زمینه ندارد. امروز اگر توفیقی در آن همه قبض و بسط هنر و حذف و اضافه هنرمندان حاصل شده بود، نیازی به بازبینی چند باره تئوری ها و سیاستهای فرهنگی دیده نمیشد.
امروز افکار و اندیشه بسیاری از آن هنروران که در جریان تصفیه فرهنگی و سیستمهای گزینشی پس از انقلاب، ممنوع و محروم شدند الهام بخش و آموزنده نوجویان هنر است. آثارشان هم در چرخه میلیاردی ” اقتصاد هنر” توسط برخی از سابقون جبهه هنر متعهد، و در مبالغی مغایر با هنر مستضعفان و محرومان در حراجیها دست بهدست میشود.
جهت دریافت متن کامل به چاپ رسیده مقاله فوق در مجله تندیس شماره ۳۶۸ می توانید به لینک زیر مراجعه کنید: