بررسی نمایشگاه نقاشیها وجامههای طلسمی، محمود زنده رودی در موزه گالری دیدی ایزد شهر.
«زنده» و تولدی دیگر برای نقاشی سقاخانه
سایت تندیس به قلم نویسنده مخاطب محمد حمزه ای
وقتی از محمودآباد بطرف نور درحرکتی، به ایزد شهر در ساحل دریای مازندران میرسی، و وارد موزه گالری دیدی DDCenter میشوی، از تالار پر ازدحام تابلوها میگذری و در وسط تالار، دوازده ویترین که داخل هریک جامهای نقش و نگار شده با حروف و اعداد و همچنین تابلوهای آشنا به چشم را میبینی، وقتی امضای «زنده» را پای آنها میخوانی و وقتی میدانی نقاش زنده ما همان (محمودزنده رودی) است که برای مشخص کردن شخصیت هنری و فردیش از برادردیگر (حسین زنده رودی) نقاش مشهورترِ معاصر، نیمی از نام خود را بریده، تنها آن دوازده لباس و تابلوها را نمی بینی. اگر اهل بخیه باشی، ناگهان و ناخواسته، صحنههای نقاشی معاصر ایران، مثل فیلم، آنهم با اسلوموشن به شیوه «پیکن پا» از برابر چشمت، به قول ایرج میزا همچون(سینمایی که بر پرده گیتی گذرد) رژه می رود.
براین آثار ،هم میتوان به عنوان آثار هنرمندی از نقاشان معاصر (زنده)(امروز هفتادوچهارساله است) ایران نگریست و آنها را بررسی کرد و هم به عنوان آیندهای که تصویر فشرده و مقعری از کل حدیث نگارگری پنج -شش دهه گذشته کشورمان را بازتاب میدهد روبرویشان قرار گرفت و از این هر دو دیدگاه به آنها خواهیم پرداخت.
نقاشیها واثار محمود زنده رودی پیش از هر چیز عرصه یک جستجوی هنرمندانه وصنعتگرانه در امکانات بیان تجسمی است. آمیختهای است از نقشهای بومی، ملی، مذهبی، محلی و نمادین ایرانی و تاثیرات محیط فرنگستان و ملغمهای از جنسها و متریال وگروه رنگها، پالت، فن وچیره دستیها برای پدیدآوردن آثاری با جذابیت جهانی و دارای هویت اختصاصی.
«زنده» سالها نقاشی کرده سپس در ایران پیش از انقلاب به روزنامه نویسی وکارهای تلویزیونی روی آورده، و بالاخره باز به دامان هنرهای تجسمی باز گشته است. ساکن فرانسه است و از آنان که باخود و درخود به آرامش نرسیدهاند و باز هوای وطنشان آرزوست.
نقاش از نسل نقاشان سقاخانه ای است که حدود شش دهه پیش در تهران شکل گرفت، و نه تنها تبدیل به تنها مکتب منسجم و مشخص در نقاشی چندین دهه ایران شد، بلکه با همه تحولات و دگرگونیهایی که به خود دید، هنوز هم در داخل و خارج ایران زنده است و دوام آورده است.
آثار محمود زنده رودی پیش از هر چیز حاصل تلاش او برای یافتن راههای تازهای برای بیان حرفهای نه چندان تازه است. نقاش در این راه به هر وسیله و واسطهای متوسل میشود. «زنده» از همه شیوههایی که نقاشان مکتب سقاخانه برای آفریدن فضای تصویری آثار خود یافته بودند -شیوه مهر زدن، کلیشه، حکاکی، خطاطی سود میجوید اما بر این شیوهها، بسیاری دیگر را میآفزاید.نقش و نگار بر روی پارچه و استفاده از اشکال هندسی، وردها، دعاها و حرزها.
نقاشان سقاخانه دهه چهل هجری در ایران، تا حد استفاده از اشیاء زندگی روزمره در اثارشان پیش رفتند. مثلا پرویز تناولی قفلها را بر مجسمههایش آویخت، ژازه طباطبایی از قاشق و چنگال ها و پیچ و مهرهها پرنده ساخت، اما هیچ یک از انان به زایدهها وته مانده زندگی امروزی به عنوان وسیله بیان روی نیاوردند و یا نقش نگاری روی لباس را نیازمودند.
«زنده» اما بیارزش ترین اشیاء مثل تکههای روزنامه و بریدههای مقواهای بسته بندی و پارههای اوراق کتاب و کارت پستالها را نیز به سقاخانه آورده، و بعلاوه قابلیت و کاربرد سبک سقاخانه را برای استفاده در لباس و پوشش مشخص کرده است. از این نظر کار محمود زنده رودی اهمیت یگانه دارد. و هنر زیست محیطی و شیوههایی را که هنرمندان عاصی دهههای شصت و هفتاد غرب کشف کردند، شامل شیوههای نقاشی «بازیافتی» «هنر فقیر» و بیان «پیرامونی» و دیگر روشها بیان پیشرو چهار پنج دهه پیش بود. برای نخستین بار با موفقیت به سبک سقاخانهای ایران پیوند زده و رنگآمیزی بر تن پوش را به آن افزوده است. از ویژگی آثار «زنده» این است که او ابایی ندارد که با آثار خود پیامها یا شعارهایی را به بیننده منتقل کند از این نظر، نقاشی سخنگوست، با این حال خوشبختانه مرز باریک میان بیان تجسمی و سخنرانی تصویری را درک کرده است. ویژگی دیگر اثار او جایگاه خوش نویسی (کالیگرافی)در نقاشی هاست. سبک دیگری که در ایران، همچون دیگر کشورهایی که الفبا و خط عربی دارند، رایج شد و خط-نقاشی نام گرفت و توانست خود به مکتبی در حد سقاخانه تبدیل شود. اما دو عامل به آن لطمه زد، نخست سودجویی و شاید هم زیاده روی یا حسن نیت خوشنویسانی که از عرضه هنر دکوراتیو به عرصه نقاشی فیگوراتیو روی آوردند و به تولید انبوه تابلو مشغول شدند و دیگری بسته شدن درهای بیان آزادانه هنر تصویرگری و رویکرد به خطاطی و خوشنویسی که مجاز بود. اما «زنده» از هنر خوشنویسی به اندازه و به دور از عشوههای رایج و درکنار نمونههای خطهای چاپی و تزئنی دیگران استفاده میکند. بالاخره باید به هندسه بدیع تابلوها و لباسها اشاره کرد که مرزهای مشخص هنر سقاخانهای و سنتی مدرن ما را در مینوردد و خود به عاملی فعال در ایجاد ضرباهنگ فضایی تابلوها وجامهها، تبدیل میشود.
و اما چگونه میتوان از پیشینه نقاشی معاصر ایران سخن گفت و بارها از مکتب سقاخانه یاد کرد بیآنکه به معرفی هرچند مختصر این مکتب و اشارهای به تحولات گذشته این هنر نپرداخت. به ویژه اینکه ارتباط بسیاری از ما به خصوص نسلهای جوانتر با آن پیشینه متأسفانه قطع شده است.
از سال ۱۳۳۷ در تهران و با حمایت دولت، نمایشگاههای دو سالانه ای برپاشد که در شکفتن وگسترش نقاشی معاصر ایران نقش مهمی ایفا کرد. در این نمایشگاههای گروهی که پنج دوره آن در ایام پیش از انقلاب برگذار شد، تحولات چند دهه از نقاشی معاصر ایران به نمایش درآمد.
این خود عاملی شد برای نگرش دوباره هنرمندان تجسمی ما به خویشتن و جهان که حاصل کارشان و همه آنان خواهی نخواهی مدیون آن بینالها هستند.
در بینال اول اثار هنرمندان بیشتر نشانگر شیفتگی هنرمندان ایرانی به سبکهای نقاشی و مجسمه سازی مدرن دوران پس از جنک اروپا بود. شیفتگیای که نتوانست به پرسش «جایگاه هنرمندان ایرانی در عرصه جهانی» پاسخ دهد. نقاش و مجسمه ساز ایرانی در عرصه پرجوش وخروش هنر آن سالهای اروپا و امریکا، زیر دست وپا له میشد. به همین دلیل مساله هویت ملی و فرهنگی بخشیدن به شیوههای نقاشی اروپایی و آونگارد اندک اندک مطرح شد. نقاش ایرانی دید که پیکاسو از هنر و صورتکهای آفریقایی تأثیر گرفته و پارهای از مهمترین آثار خود چون«دوشیزگان اوینیون» را آفریده است. یا هانری میشو Henri Michaux کالیگرافی شرق- دور را با موفقیت به کار بیان پیشرو تجسمی جهانی گرفته است.
حاصل این نگرش و جستجوهایی که هنرمندان ما کردند در بینال بعدی تهران ظهور کرد و توجهها را بهخود جلب کرد.
حسین زنده رودی نخستن کسی بود که نقشهای بومی، مذهبی، محلی و نمادین ایرانی را در اثار خود گنجاند و دیگران درپی موفقت او به غنای سبک سقاخانه کوشیدند. در بینال سوم تهران بود که اثاری عرضه شد که در آنها نشانه و سمبولهای محلی و مذهبی، هنرعصرقاجار، خطهای تزئینی و به ویژه نقشهای تزئینی کاشیکاری مسجدها، ابزار و لوازم عزاداری و مجالس روضه خوانی و بیرقها و تعویذها و طلسمها و پردههای سقاخانهها در آنها، چه در نمود فیگوراتیو و چه در ترکیبات انتزاعی رخ مینمود. نخستین کسی که این ویژگی مشترک را درک و طبقه بندی کرد، کریم امامی منتقد آگاه و با ذوق بود. هم او نام نقاشی سقاخانهای را برای نخستین بار در مقالهای که پیرامون بینال سوم در نشریه کیهان اینترنشنال نوشت به این نقاشیها داد.
استقبالی که نخست داوران خارجی بینال و سپس بینندهگان نمایشگاههای خارجی که نقاشان و مجسمه سازان ایرانی اندک اندک در آنها شرکت میکردند از این آثار کردند مهر تائیدی بر آن نهاد و سقاخانه را همانگونه که گفتیم شاید به تنها مکتب شناخته شده و قابل طبقهبندی نقاشی معاصر ایران تبدیل کرد.
اما این سبک و بویژه پیروانی که آن را ادامه دادند از افتادن به دامهایی که بر سر راهشان بود مصون نماندند. تکرار ملال آور مضمونها و قالبها و پولی که از فروش اینگونه آثار تزئینی درمیآمد هنرمندان ما را از جستجوی بیشتر و بازنگری در خود بازداشت. مکتب سقاخانه در حقیقت قربانی موفقیت خود شد. یک فرزند نقاشی سقاخانه، یعنی همان نقاشیخط هم آفت جانش شد. به گونهای که در این سالها سقاخانه دیگر رایجترین مکتب نقاشی معاصر ایران نیست.
روند از رونق افتادن نقاشی سقاخانه ای را مهاجرت چهره شاخص آن حسین زنده رودی و مرگ چند تنی از آنها و کنارهگیری برخی شتاب بخشید. اما سقاخانه به هرحال به زندگی خود ادامه داد و بار دیگر به همت تنی چند از هنرمندان کشورمان بویژه محمود زنده رودی (زنده) سقاخانه تولد دیگری یافت. و این بار سقاخانه در لباسهای دوازده گانه و اثار به نمایش درآمده او نمود کرده است. اگر میتوانید، دیدار از آثار «زنده» را به شما توصیه میکنیم. نقاشی معاصر ایران، هرچه بیشترشکل میگیرد و آثار «زنده» بیگمان در بررسیهای آینده، جایگاه مهمی در سیر تحول آن خواهد داشت.
این نمایشگاه از بیستم اسفند ماه تا اول اردیبهشت در موزه دیدی DD Center ایزد شهر دایر خواهد شد.