نقد نمایشگاه بابک خدابنده با عنوان «گلپر» گالری سهراب
سایت تندیس به قلم مریم روشن فکر
گالری سهراب میزبان نمایشگاهی از آثار بابک خدابنده است که هشتمین نمایشگاه انفرادی خود را در این گالری برگزار نمودهاست، او در این کارنما ۲۵ تابلو در ابعادی کوچک را به تماشا گذاشته و «گلپر»را برای این مجموعه برگزیدهاست آثاری که با تکنیک کولاژ، طراحی و ترکیب مواد کار شدهاند.
سخت است در مورد بابک خدابنده مواضع تحلیلی را از فرم و تکنیک دور نگه داشت و شاید اساسا برای صحبت از نقاشی این کار اشتباه باشد، بابک خدابنده متولد ۱۳۵۳ در تبریز است و نقاشی را از پایه هنرستان آغاز کرده و تا کارشناسی ارشد ادامه دادهاست. او مانند اعقاب هنرمند خود در تبریز دستی توانا در طراحی به خصوص طراحی فیگوراتیو دارد. اما آنچه در کارهایش به کرات تکرار شدهاست، قصه پردازی و روایتگری در نقاشی است که اتفاقا قرابت زیادی نیز با تکنیک کاری او دارد.
استفاده از فضاسازی و شخصیتپردازی، استفاده از نمادهای تصویری و ارجاعات کلامی و بازسازی افسانههای عامیانه آذری شاکله بیشتر مجموعههای او را دربرمیگیرند. بابک خدابنده در آثار خود بیشتر از دیدن به فکر کردن وابسته است و تصاویر و انتخابهای فرمی او از تخیل و گمانههای ذهنی میآیند. البته آثارش در حوزه تصویرسازی قرار نمیگیرند و هرچند روایت دراماتیک در آن به جای روایت تجسمی قرار گرفته، اما استفاده از شکستهای کلامی در ایجاد بازی زبانی و بهرهگیری از ایهام میان قصه و تصویر رابطهای دوپهلو را برقرار کرده که بدون پیروی از ساختار قصهگویانه و دراماتیک، در تصویر کنش روایی ایجاد کردهاست. خدابنده خود در گزاره نمایشگاه درباره استفاده از برش نگاتیو در خلق این نقاشیها صحبت میکند و همچنین پیشینه علاقه او به سینما نیز در این میان موثر است. در توضیح این اتفاق که خدابنده آنرا روش «التقاطی» میخواند باید گفت، این کار از شکستن یک ساختار اعم از کلامی یا تصویری به اجزاء و سپس مخلوط کردن مجدد آنها با یکدیگر شکل میگیرد، به نحوی که معنای هر دو از ساختار اولیه جدا شود و ساختار جدیدی را شکل بدهد که معنای آن با اولی متفاوت باشد.
خدابنده برای این کار کلمه «گلپر» را ابتدا توضیح داده و سپس آن را به «پر» و «گل» میشکند و مجددا معنای هر جزء را توضیح میدهد و معادل تصویری آنها را به صورت اجزاء جداگانه در قاب نقاشی قرار میدهد و در لابهلای آن زن و سنگهای ابری شکلی را جاگذاری میکند تا فرمی از یک تصویر متقاطع یگانه به دست بیاید که اجزاء آن از هم جدا و به توسط بازی کلامی «گلپر»، گل-پر-ترشی گلپر-گلِ پرپر- پر … به یکدیگر متصل شدهاند و همچنین به زن و سنگ که در رابطهای نمادین با معانی متعدد سرهم و جدای «گلپر» قرار میگیرند متصل میگردد. بنابراین تابلوهای این مجموعه در یک کلام در حال روایت داستان پرپر شدن زنانی است که مثل گل هستند و بال و پرشان را سنگهایی شکستهاند که در آسمان فراز سرشان معلق هستند و جای هوا را برایشان تنگ کردهاند. نمود مجسم این داستان تصاویر عروسهای کوچکی است که سرهایشان از چشم تا مغز بریده شده.
آثار خدابنده هرچند اندکی مستقیم و شعاری به موضوع میپردازند، اما لطافت موجود در پرداختهای فیگورها و توان تکنیکی آن را جبران کردهاست و از کلیت تصویر قابی زیبا آفریده که میتوان اثر را به همین دلیل در حوزه هنرمدرن مورد بررسی قرار داد، اما قطع کوچک آثار و بسندگی به ظرافتهای کولاژ و طراحی جلوی شکفتگی کامل آن را گرفتهاست و آرزوی مخاطب در لمس و ارتباط نزدیکتر با بافتها و فضاسازی استادانه را مکتوم میگذارد، زیرا پر واضح است که نقاش این توان را دارد اما آن را قربانی احساس آنی و لحظهای خلق اثر کردهاست. به عبارتی حجم هجوم احساس برای هنرمند مجال تفکر انتقادی را مسدود کرده و کل مجموعه را به درخششهای لحظهای فرو میکاهد در صورتیکه تکنیک او در شکستن موضوع و ترکیب وجوه متفاوت آن با یکدیگر برای خلق موضوعی جدید به آثار او توان روایتی ویژه و خاصی را دادهاست که ریشه در درک عمیق ساختار سینمایی و عملکرد آن دارد، زیرا در ساخت یک فیلم کارگردان قطعات بسیار متنوعی را از ریز و درشت، مربوط و نامربوط را به نحوی در کنار هم تدوین میکند که روایتی یکدست و معنادار آفریده میشود.
خدابنده میتواند بگوید که آثارش درباره تضاد به طور کلی و تضاد زن و مرد یا نر و ماده به صورت جزئی است و هدف او برانگیختن حس همدردی با قربانیان این تضاد بودهاست، اما گذشته از همه این سخنان او خود حق کارماده نقاشی را به درستی ادا نکرده و از برانگیختن موضعی متقن نسبت به آن شانه خالی کردهاست.