نگاهی به ” نقاشی از نقاشی “

پس از نمایشگاه “مسیر دوم” در گالری “تکش” اصفهان-۱۳۹۰، ” نقاشی از نقاشی ” در گالری هما دومین نمایشگاه انفرادی بهاره بابایی است. هشت تابلوی بزرگ و پانزده تابلوی کوچک این نمایشگاه با موضوع حیوانات، نقاشی شده اند؛ تابلوهای بزرگ، حیوانات را در محیط های طبیعی، اغلب در حضور آب، در ترکیب رنگی های غالبا سرد و با رنگ گذاری هایی کمابیش امپرسیونیستی نمایش می دهند. رنگ ها با حوصله و دقت در کنار هم قرار گرفته، حیواناتِ  به تصویر در آمده در بعضی آثار، به مخاطب نگاه می کنند و اینچنین در موقعیتی آگاهانه نسبت به “انسان”، در مقام  ناظر، قرار می گیرند.  در تابلوهای کوچک، کادرهای بسته ای از حیوانات مختلف  با رنگ های شفاف و اکسپرسیو  به چشم می خورد. در هر دو سری آثار نوعی کاراکتر سازی دیده می شود، اما گویی در تابلوهای کوچک بیشتر بر بُعد غریزیِ وحوش تاکید شده و در تابلوهای بزرگ بُعدی انسانی به حیوان، باز شده است. تابلوهای کوچک در کنار آثار بزرگ، خلاقانه تر به نظر می رسند. گویی متعلق به مجموعه دیگری هستند اما در کنار دیگر آثار، گنجانده شده اند!
بهاره بابایی در استیتمنت خود تاکید می کند که به دنبال فرار از روایت سازی در نقاشی، حیوانات را موضوع کار خود قرار داده و می گوید: “انگار تصویری می سازی بی ربط از چیزی مرتبط با انسان و پیش موجود میان انسان و هنر.” وی به دنبال رهایی از “بحرانِ چه چیزی کشیدن” قصد دارد مخاطب را بدون درک قصه‌ای، درگیر احساسی مشخص نسبت به نقاشی کند. این هنرمند، دلزده از نشانه های تکراری و تهی شده از ابهام، در اغلب آثاری که این روزها می بیند، به دنبال “نقاشی کردن” است و نه “قصه گفتن” و برای این منظور به سراغ حیوانات رفته است.

bahreh-babai-2اما تصویر حیوانات، که از دوره غارنشینی همراه انسان بوده، دارای اطلاعات و پیش فرض های روانشناسانه و روایی بسیاری برای مخاطب است! مخاطب بر اساس الگوهای ذهنیِ از پیش موجود، حتی در مواجهه با یک تصویر کاملا انتزاعی نیز به دنبال اَشکال آشنا است و به تولید مفهوم و در نهایت ساختن روایت خود می پردازد! حال، منِِ مخاطب، وقتی با تصویرِ سر یک ببر که در شبی با آسمان  پر ستاره، از آب بیرون آمده-یا شاید در حال فرو رفتن در آب است- و با نگاهی کاملاً معنادار به من خیره شده، چطور می توانم از کارکردِ آنی و نا خودآگاه- خودآگاه ذهن خود پیشگیری کنم و تنها “احساسی مشخص” به اثر پیدا کنم! اساساً چرا باید این کار را بکنم؟!  این در حالی است که خود هنرمند، هنگام سخن گفتن از تابلوی گوزن ایستاده در آب،  برای “تنهایی” گوزن و “سایه اش” که در آب افتاده،  معناهای روانشناختی بسیاری قائل است و یا حداقل به دنبال آنها می گردد تا تصویر را در قالب یک متن، در وضعیتی بوجود آمده از پس وضعیتی دیگر،  تعریف کند. این رفتار طبیعی ذهن است؛ ذهنی که با “زبان” می اندیشد. انسان همواره در حالِ نامیدن و خواندنِ جهان اطراف خود است، چرا که از ناتوانی احتمالی در شناسایی و تعریف چیزها به وحشت می افتد.

bahreh-babai-3
رد پای یک خرس قطبی در برف، که از انتهای کادر  جلو آمده و به مخاطب نگاه می کند، حامل روایت است. پس این همه تاکید بر فرار از روایت سازی، چه هدفی را دنبال می کند؟ این سوالی است که نمی توان در استیتمنت، پاسخی برایش پیدا کرد.
از سوی دیگر، در پایانِ بخش انگلیسی استیتمنت، حتی به افسانه “دیانا و اکتیون” (Diana and Actaeon)  نیز ارجاع داده شده! که خود حاکی از آن است که شخص هنرمند نیز، در پس آثارش روایتی در ذهن داشته است.  موضوع دیگر ، به کارگیری سهل انگارانه کلمات است. “ایده” و “مفهوم” در این جمله به چه معنا یا معانی به کار رفته اند؟ :
“من سعی می کنم برای نقاشی اجباراً از ورود هر ایده به کارم اجتناب کنم و فعلاً این راهکار را تنها امکان نقاشی مفهومی می شناسم.”باری، استیتمنت می تواند تاثیر بسزایی بر نوع مواجهه مخاطب با آثار یک نمایشگاه بگذارد. می تواند اثر را به روی مخاطب بگشاید و یا بالعکس، ذهن مخاطب را از آنچه می تواند در اثر “بخواند” منحرف و مکالمه با اثر را مختل کند. به نظر می رسد استیتمنت  این مجموعه، در ارتباط مخاطب و اثر، خدشه وارد کرده و از هدفی سخن می گوید که اغلب آثار این نمایشگاه به آن نرسیده اند.

نگارنده: سحر افتخارزاده