جای خالی عباس عطار
نگاهی به آثار عکاس مطرح ایرانی
سایت تندیس به قلم نویسنده مخاطب ﻣﺤﺪﺛﻪ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ
چهل روز از درگذشت عکاس سرشناس ایرانی که به علت بیماری سرطان در ۷۴ سالگی در پاریس به تاریخ ۵ اردیبهشت ۱۳۹۷ میگذرد.
ﻋﺒﺎس ﻋﻄﺎر ﻣﺘﻮﻟﺪ ١٣٢٣ در »ﺧﺎش« از ﺗﻮاﺑﻊ اﺳﺘﺎن ﺳﻴﺴﺘﺎن و ﺑﻠﻮﭼﺴﺘﺎن اﺳﺖ. وى ﭘﺲ از ﮔﺬراﻧﺪن ﺗﺤﺼﻴﻼت ﻣﻌﻤﻮل ﺧﻮد در اﻳﺮان، ﺑﺮاى اداﻣﻪ ﺗﺤﺼﻴﻞ ﺑﻪ اﻧﮕﻠﺴﺘﺎن رﻓﺘﻪ و در رﺷﺘﻪ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎت و ارﺗﺒﺎﻃﺎت ﻓﺎرغاﻟﺘﺤﺼﻴﻞ ﻣﻲﺷﻮد. از ٢۶ ﺳﺎﻟﮕﻲ ﻋﻜﺎﺳﻲ ﺣﺮﻓﻪاى ﻣﻲﻛﻨﺪ، ﺑﻄﻮرﻳﻜﻪ ﻋﻜﺲﻫﺎى او در ﻧﺸﺮﻳﺎت ﻣﻌﺘﺒﺮ ﺟﻬﺎن ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ. ﻋﺒﺎس از ﺳﺎل ١٩٨١ ﺑﻪ ﻋﻀﻮﻳﺖ آژاﻧﺲ ﻋﻜﺲ ﻣﮕﻨﻮم درآﻣﺪه و ﭘﺲ از آن ﺑﺎ ﺣﻀﻮر در ﺟﻨﮓﻫﺎ و ﻣﻨﺎﻃﻖ ﺑﺤﺮان زده ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺟﻬﺎن، ﺑﻪ ﻋﻜﺎﺳﻲ ﻣﻲ ﭘﺮدازد. از ﺟﻤﻠﻪ ﭘﺮوژﻫﺎى ﻣﻌﺮوف او «ﺑﻴﺎﻓﺮا» در آﻓﺮﻳﻘﺎ، «وﻳﺘﻨﺎم»، «ﻣﻜﺰﻳﻚ»، «ﺑﻨﮕﻼدش»، «اﻳﺮان» در ﺳﺎﻟﻬﺎى ﺑﺮوز اﻧﻘﻼب اﺳﻼﻣﻲ، و ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻛﺸﻮرﻫﺎى اﺳﻼﻣﻲ و ﺧﺎورﻣﻴﺎﻧﻪ اﺳﺖ. ﻳﺎزده ﺟﻠﺪ ﻛﺘﺎﺑﻲ ﻛﻪ ﺗﺎﻛﻨﻮن از او ﺑﻪ ﭼﺎپ رﺳﻴﺪه، ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺨﺸﻲ از ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎى ﺳﻲ و ﺷﺶﺳﺎﻟﻪ او را ﺷﺎﻣﻞ ﻣﻲﺷﻮد.
ﺷﻬﺮت ﻋﺒﺎس ﻋﻄﺎر ﺑﻪ ﺣﺪى اﺳﺖ ﻛﻪ او را ﺑﺎ ﻧﺎم ﻛﻮﭼﻜﺶ ﻣﻲ ﺷﻨﺎﺳﻨﺪ، وى ﭘﺲ از ﻣﻮﻓﻘﻴﺖﻫﺎى ﻓﺮاوان ﻋﻜﺲﻫﺎﻳﺶ، از ﺳﺎل ١٩٩٨ ﺗﺎ ٢٠٠١، ﺑﻪ ﻋﻨﻮان رﺋﻴﺲ دورهاى ﻣﮕﻨﻮم اﻧﺘﺨﺎب ﺷﺪ،. او را ﻣﻲﺗﻮان اوﻟﻴﻦ اﻳﺮاﻧﻲ و ﺗﻨﻬﺎ اﻳﺮاﻧﻲ داﻧﺴﺖ ﻛﻪ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪ اﺳﺖ ﺑﻪ رﻳﺎﺳﺖ دورهاى اﻳﻦ آژاﻧﺲ ﻣﻌﺘﺒﺮ ﻣﻨﺼﻮب ﮔﺮدد. اﻓﺘﺨﺎرى ﻛﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺼﻴﺐ ﻣﻌﺪودى از اﻓﺮاد ﺷﺪه اﺳﺖ ﻛﻪ در ﻣﻴﺎن آﻧﺎن ﻧﺎم ﺑﺰرﮔﺎن ﺗﺎرﻳﺦ ﻋﻜﺎﺳﻲ ﻣﺸﺎﻫﺪه ﻣﻲﺷﻮد. وى در ﺧﻼل ﺳﺎلﻫﺎى ﻗﺒﻞ از اﻧﻘﻼب و روزﻫﺎى اﻧﻘﻼب ﺑﻪ اﻳﺮان آﻣﺪ و ﺣﻮادث ﻣﺘﻔﺎوت و ﺟﺮﻳﺎﻧﺎت ﺳﻴﺎﺳﻲ را ﻋﻜﺎﺳﻲ ﻧﻤﻮد ﻛﻪ ﺣﺎﺻﻞ آن،ﻛﺘﺎب (روز ﺷﻤﺎر اﻳﺮان ٢٠٠٢-١٩٧١) ﺑﻮد.
از آن زﻣﺎن ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻋﻜﺲ ﻫﺎى او از ﺑﻌﻀﻲ ﻣﺮاﺳﻢ و وﻗﺎﻳﻊ ﺟﻬﺎﻧﻲ ﺣﺘﻲ ﺑﻪ ﺷﻜﻞ ﺳﻔﺮﻧﺎﻣﻪ در ﻗﺎﻟﺐ ﻛﺘﺎﺑﻲ در ﻣﻲ آﻳﻨﺪ ﻛﻪ در آﻧﻬﺎ ﮔﺎﻫﻲ ﺗﺼﻮﻳﺮ ﺑﻪ ﺟﺎى ﻛﻠﻤﺎت ﻣﻲﻧﺸﻴﻨﺪ.
ﺑﺎ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ اﺟﻤﺎﻟﻲ ﺑﻪ آﺛﺎر ﻋﻜﺎﺳﺎن در ﺳﺎﻟﻬﺎى ﭘﻴﺶ و ﭘﺲ از اﻧﻘﻼب، ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺘﻮان ﻧﺘﻴﺠﻪ ﮔﺮﻓﺖ ﻛﻪ ﻫﺮﻛﺪام ﺑﻪ ﺟﻨﺒﻪﻫﺎى ﻣﺘﻔﺎوﺗﻲ ﭘﺮداﺧﺘﻪاﻧﺪ ﻛﻪ ﮔﺎﻫﻲ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻛﺎر ﻣﺴﺮت ﺑﺨﺶ ﻧﺒﻮده اﺳﺖ. ﻟﻴﻜﻦ ﻧﻤﻴﺘﻮان ﻣﻨﻜﺮ ﺗﻼشﻫﺎى ﺑﻲ وﻗﻔﻪ آﻧﻬﺎ در اﻣﺮ ﺣﻔﻆ و ﺛﺒﺖ ﺧﺎﻃﺮات ﺑﺮاى آﻳﻨﺪﮔﺎن ﺑﺎﺷﻴﻢ.
ﺑﺪون ﺷﻚ ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺘﻮان ﻋﺒﺎس را ﻳﻜﻲ از ﺟﺪىﺗﺮﻳﻦ ﻋﻜﺎﺳﺎن آن دوران ﺑﺪاﻧﻴﻢ، ﻣﺎ ﺷﺎﻫﺪ آﺛﺎر ﻗﺎﺑﻞ ﺗﻮﺟﻬﻲ از او در اﻳﺎم ﻃﻼﻳﻲ اﻧﻘﻼب ﻫﺴﺘﻴﻢ. در ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺑﻴﺴﺖ ﺳﺎﻟﻪ او ﻋﻜﺴﻲ از ﺷﺎه ﺑﺎ ﻟﺒﺎس ﻧﻈﺎﻣﻲ وﭘﺮﺗﺮهاى از آﻳﺖ اﷲ ﺧﻤﻴﻨﻲ وﺟﻮد دارد ﻛﻪ اﻳﻦ دو ﻧﻔﺮ ﻣﻬﺮهﻫﺎى اﺻﻠﻲ اﻧﻘﻼب اﻳﺮان ﺑﻮده، ﻓﺮﻳﻤﻲ از زﻧﻲ ﻛﻪ در ﭘﺸﺖ ﻣﺮدﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎى اﺗﻔﺎﻗﻲ اﻳﺴﺘﺎدهاﻧﺪ، اﻧﻘﻼﺑﻴﻮن ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺎ رژﻳﻢ درﺣﺎل ﺳﻮزاﻧﺪن ﻋﻜﺴﻲ از ﺷﺎه ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻋﻜﺴﻲ از دوﻳﺪن ﻣﺮدان و زﻧﺎن و ﺣﻤﻞ ﺟﻨﺎزه ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺮدم.
اﻳﻦ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺑﺎ ﺑﻴﺴﺖ و دو ﻓﺮﻳﻢ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪ ﺗﻤﺎﻣﻲ اﺗﻔﺎق اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و ﺳﻴﺎﺳﻲ اﻳﺮان را در ان ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﺗﺼﻮﻳﺮ ﻛﺸﻴﺪه ﺑﻄﻮرى ﻫﻢ ﻧﺴﻞ ﻫﺎى دﻳﮕﺮ ﻛﻪ در آن دوران ﻧﺒﻮده اﻧﺪ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺑﺎ دﻳﺪن اﻳﻦ ﺑﻴﺴﺖ و دو ﻓﺮﻳﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ اﺗﻔﺎﻗﺎت آن دوران را درک ﻛﻨﻨﺪ.
ﻳﻜﻲ از ﺟﻨﺒﻪ ﻫﺎى ﻣﺜﺒﺖ اﻳﻦ عکسها ﻧﮕﺎه ﻋﻜﺎس ﺑﻪ اﻳﻦ اﺗﻔﺎﻗﺎت ﺑﻮده ﻛﻪ ﻛﺎﻣﻼ ﺑﻲﻃﺮف اﺳﺖ. ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻴﺮﺳﺪ اﻳﻦ ﺑﻲ ﻃﺮﻓﻲ ﺑﻪ دﻟﻴﻞ آن اﺳﺖ ﻛﻪ ﻋﻜﺎس ﺗﻼش ﻛﺮده ﺗﺎ ﺗﺼﺎوﻳﺮى از ﻫﺮ دو ﻃﺮف داﺳﺘﺎن ﺛﺒﺖ ﻛﻨﺪ ﺑﺪون آﻧﻜﻪ ﻗﻀﺎوﺗﻲ در ﺣﻖ ﻳﺎ ﺑﺎﻃﻞ ﺑﻮدن آن اﻧﺠﺎم دﻫﺪ، او راوى داﺳﺘﺎﻧﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﻮد در ﮔﻮﺷﻪ اى اﻳﺴﺘﺎده و ﮔﻮﻳﻲ ﺗﻨﻬﺎ ﻳﻚ ﺗﻤﺎﺷﺎﮔﺮ اﺳﺖ.
عباس در جایی میگوید: «ﻣﺮدم ﺣﻮادث آن ﺳﺎلﻫﺎ را ﺑﻪ ﻳﺎد ﻧﻤﻲآورﻧﺪ، آﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﻋﻜﺲﻫﺎى اﻳﻦ دوره ﺧﺎص ارﺗﺒﺎط دارﻧﺪ و ﻋﻜﺲ ﻫﺎ را ﺑﻪ ﻳﺎد ﻣﻲآورﻧﺪ. ﺣﺎﻓﻈﻪﻫﺎ از ﺑﻴﻦ ﻣﻲرود وﻟﻲ اﻣﻜﺎن ﻧﺪارد ﻛﻪ ﻋﻜﺲﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ را ﺑﺮاى ﻣﺮدم زﻧﺪه ﻧﮕﻪ ﻧﺪارد.»
ﻋﺒﺎس ﻋﻄﺎر را ﻣﻴﺘﻮان ﺑﻪ دﻻﻳﻞ ﻣﺨﺘﻠﻒ از دﻳﮕﺮ ﻋﻜﺎﺳﺎن اﻳﺮاﻧﻲ ﻣﺘﻤﺎﻳﺰ ﻛﺮد و او را ﻣﻘﺪم ﺑﺮ دﻳﮕﺮان داﻧﺴﺖ، ﻋﻼﻗﻪ ﺷﺪﻳﺪ او ﺑﻪ ادﻳﺎن ﻣﺨﺘﻠﻒ و ﺳﻨﺖ ﻫﺎ در ﻣﺬاﻫﺐ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮن ﻣﻮﺟﺐ ﺧﻠﻖ آﺛﺎر او در اﻳﻦ ﺣﻮزه ﮔﺮدﻳﺪ. نگاه وﻳﮋه و ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻔﺮد او ﺑﻪ ﺣﻘﺎﻳﻖ در ﺗﻤﺎم آﺛﺎرش ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﻴﺨﻮرد. او درﻫﺮ اﻗﻠﻴﻢ و ﺟﻐﺮاﻓﻴﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻋﻜﺎﺳﻲ ﻛﻨﺪ، ﺑﺎز ﻫﻢ ﺷﺎﻫﺪ رواﻳﺖﮔﺮى و ﻧﮕﺎه ﻣﺴﺘﻨﺪ ﮔﻮﻧﻪاش ﺑﻪ وﻗﺎﻳﻊ ﻫﺴﺘﻴﻢ. ﺑﻄﻮر ﻣﺜﺎل در ﺗﺼﺎوﻳﺮ زﻳﺮ ﻣﺎ ﺷﺎﻫﺪ ﺑﺮﮔﺰارى ﻣﺮاﺳﻢ ﻋﺮوﺳﻲ در ﻛﺸﻮرﻫﺎى ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻫﺴﺘﻴﻢ.
ﻋﻄﺎر در ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ اى دﻳﮕﺮ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ زﻧﺪﮔﻲ ﺳﻪ زن را ﺑﻪ ﻣﺎ ﻧﺸﺎن ﻣﻴﺪﻫﺪ. ﺳﻪ زﻧﻲ ﻛﻪ ﻫﺮﻛﺪام زﻧﺪﮔﻲ ﻣﺘﻔﺎوت از دﻳﮕﺮى را ﻗﺒﻞ و ﺑﻌﺪ از ﭘﻴﺮوزى اﻧﻘﻼب اﻳﺮان ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﺮدهاﻧﺪ .ﺳﺮﮔﺬﺷﺖ آﻧﻬﺎ ﭘﻴﺶ از اﻧﻘﻼب ﺑﺪﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺑﻮده اﺳﺖ: اﺷﺮف رﺑﻴﻌﻲ ﻛﻪ ﻋﻀﻮ ﮔﺮوه ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﺧﻠﻖ اﺳﺖ، ﺳﻮﺳﻦ ﻛﻤﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪ اﺳﺖ و زﻫﺮا ﻛﻪ زﻧﻲ ﺧﺎﻧﻪ دار و روﺳﺘﺎﻳﻲ ﺳﺖ. و ﭘﺲ از آن ﻋﻜﺎس اﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﻣﻲﻧﻮﻳﺴﺪ: ﻳﻜﻲ رﻓﺖ (اﺷﺎره ﺑﻪ ﺳﻮﺳﻦ)، ﻳﻜﻲ ﻣﺎﻧﺪ (اﺷﺎره ﺑﻪ زﻫﺮا) و ﻳﻜﻲ اﻋﺪام ﺷﺪ (اﺷﺎره ﺑﻪ اﺷﺮف).
او ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﻋﻘﻴﺪه دارد ﻛﻪ ﺑﻪ ﻏﻴﺮ از ﻧﺰدﻳﻜﻲ ﻓﻴﺰﻳﻜﻲ ﺑﻪ ﺳﻮژه، ﺑﺎﻳﺪ ارﺗﺒﺎط ﻧﺰدﻳﻚﺗﺮى را از ﻟﺤﺎظ روﺣﻲ ﺑﺎ آن ﺑﺮﻗﺮار ﻛﺮد و ﻫﺮ ﻋﻜﺎﺳﻲ در اﺑﺘﺪاى راه ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺪاﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺮاى ﻋﻜﺎسﺷﺪن ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎى واﻗﻌﻲ، اﺑﺘﺪا ﺑﺎﻳﺪ ﺧﻮد را ﺟﺰﺋﻲ از ﺳﻮژه و آدمﻫﺎى آنﺳﻮى ﻟﻨﺰ ﺧﻮد ﺑﺪاﻧﺪ؛ ﻧﻪ ﭼﻴﺰى ﺟﺪا از آﻧﻬﺎ. ﻣﺴﻠﻤﺎ ﻳﺎدﮔﻴﺮى ﭼﻨﻴﻦ درﺳﻲ اﺻﻼ ﺳﺎده ﻧﻴﺴﺖ و ﮔﺎﻫﻲ ﺧﻨﺪه دار ﻫﻢ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻲ آﻳﺪ. ﭼﻮن وﻗﺘﻲ ﻛﺎر ﻋﻜﺎس ﺗﻤﺎم ﻣﻲﺷﻮد ، از ﻓﻀﺎ، اﺷﻴﺎ و آدم ﻫﺎ ﺟﺪا ﻣﻲﺷﻮد و ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻲرود. او در ﻣﻮرد ﺗﻐﻴﻴﺮات ﻧﻬﺎﻳﻲ ﻋﻜﺲ ﺑﻌﺪ از ﻟﺤﻈﻪ ﻧﻬﺎﻳﻲ ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ : ﻣﻦ ﻧﻤﻲﮔﻮﻳﻢ ﻛﻪ ﻋﻜﺲ ﻧﺒﺎﻳﺪ دﺳﺘﻜﺎرى ﺷﻮد و اﻳﺮادات آن ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﻮد ﺑﻠﻜﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪم ﺑﺎﻳﺪ آﺷﻜﺎر ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﭼﻪ اﺗﻔﺎﻗﻲ ﺑﺮای ﻋﻜﺲ اﻓﺘﺎده. ﻣﺴﻠﻤﺎ ﺑﺴﻴﺎرى از ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ و ﺑﺮﺗﺮﻳﻦ ﻋﻜﺲﻫﺎ و ﻫﻨﺮﻫﺎى ﺗﺼﻮﻳﺮى ﺑﻪ ﺷﻜﻞ دﻳﺠﻴﺘﺎﻟﻲ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪهاﻧﺪ وﻟﻲ ﻋﻜﺎﺳﻲ ﻣﺴﺘﻨﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺎﻣﻼ آزاد از اﻳﻦ ﻗﻴﺪ و ﺑﻨﺪﻫﺎ ﺑﺎﺷﺪ. ﻋﻜﺎﺳﻲ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و ﻣﺴﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﻛﺎر ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻧﻲ و ﺳﻴﻨﻤﺎﻳﻲ ﻣﺘﻔﺎوت اﺳﺖ و ﺑﺎﻳﺪ اﺻﺎﻟﺖ و ﺟﺮﻳﺎن دروﻧﻲ ﺗﺼﻮﻳﺮ ﺣﻔﻆ ﺷﻮد. ﺑﺪون ﺷﻚ ﭘﺮداﺧﺘﻦ ﺑﻪ ﻛﻠﻴﻪى ﺗﺠﺮﺑﻴﺎت ٣۶ﺳﺎﻟﻪ اﻳﻦ ﻫﻨﺮﻣﻨﺪ در ﻗﺎﻟﺐ ﻳﻚ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﮔﻨﺠﺎﻧﺪه ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺷﺪ ﻟﻴﻜﻦ در آﺧﺮ ﺑﻪ ﭼﻨﺪى از ﻣﺸﻬﻮرﺗﺮﻳﻦ آﺛﺎر او اﺷﺎره ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ.ﺑﻪ دﻟﻴﻞ ﻛﻤﺒﻮد ﺟﺎ در ﻣﺪارس اﻫﺪاﻳﻲ ژاﭘﻦ در روﺳﺘﺎ، ﻛﻼسﻫﺎ در ﻓﻀﺎى ﺑﺎز ﺑﺮﮔﺰار ﻣﻲﺷﻮد. ﺗﺎرا ﺧﻴﻞ، اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن.
ﺳﺮﻫﻨﮓ ﻣﺎﻻن، ﻣﺪﻳﺮ داﻧﺸﻜﺪه ﭘﻠﻴﺲ ﺳﻴﺎهﭘﻮﺳﺘﺎن، ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه داﻧﺸﺠﻮﻳﺎن ﺧﻮد. ﻫﺎﻣﺎﻧﺴﻜﺮال، آﻓﺮﻳﻘﺎى ﺟﻨﻮﺑﻲ، ١٩٧٨.
ﻛﻮدﻛﺎن اداى ﻋﻜﺎس را درﻣﻲآورﻧﺪ. ﺑﺎﻛﻮﺟﻴﻜﻮروﻧﻪ، ﻣﺎﻟﻲ، ١٩٩۴.
ﻳﻚ زن ﭘﻨﺎﻫﻨﺪه اﻳﺒﻮﻳﻲ ﺑﻪ ﻫﻤﺮاه ﻓﺮزﻧﺪ ﺧﻮد در ﺑﺎزار. ﻫﺮ دوى آﻧﻬﺎ از ﺳﻮء ﺗﻐﺬﻳﻪ رﻧﺞ ﻣﻲﺑﺮﻧﺪ. ﻧﻴﺠﺮﻳﻪ، ﺑﻴﺎﻓﺮا، ١٩٧٠.
داﻧﺸﺠﻮﻳﺎن داﻧﺸﮕﺎه اﻻﻇﻬﺮ، در ﺣﺎل ﮔﻮش ﻛﺮدن ﺑﻪ ﺧﻄﺒﻪﻫﺎى ﻧﻤﺎز ﺟﻤﻌﻪ، در ﺳﺎﻟﻨﻲ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻣﺴﺠﺪ از آن اﺳﺘﻔﺎده ﻣﻲﺷﻮد، ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺟﺎﻛﺎرﺗﺎ، اﻧﺪوﻧﺰى، ١٩٨٩.
ﺷﺎﻫﻴﻦ ٢٠ ﺳﺎﻟﻪ، در ﺣﻴﺎط ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮد در ﺣﺎل اﺳﺘﺤﻤﺎم اﺳﺖ. او ﻫﺮ دو ﭘﺎى ﺧﻮد را در ﺑﻤﺐﮔﺬارىﻫﺎى ﺳﻪ ﺳﻴﻨﻤﺎ ﻛﻪ در ﺳﺎل ٢٠٠٢ و ﺗﻮﺳﻂ ﺟﻬﺎدﮔﺮان اﻧﺠﺎم ﺷﺪه از دﺳﺖ داده اﺳﺖ. ﻣﺎﻳﻤﺴﻴﻨﮓ، ﺑﻨﮕﻼدش.
جهت مشاهده تصاویر بیشتر میتوانید اینجا ببینید.