تجربه زیست مینا فشنگچی | میان بودن و نبودن

میان بودن و نبودن
نگاهی به نمایشگاه مینا فشنگچی با عنوان «در تاریکی» گالری ویستا

سایت تندیس به قلم زیبا مغربی


مینا فشنگچی در تاریکی گالری ویستا

بودن، یا نبودن مسئله این است، آیا شایسته‌تر آن است که به تیر و تازیانه‌ی تقدیرِ جفاپیشه تن در دهیم، یا تیغ برکشیده و با دریایی از مصائب بجنگیم و به آنان پایان دهیم؟
بمیریم، به خواب رویم و دیگر هیچ.
و در این خواب دریابیم که رنج‌ها و هزاران زجری که این تن خاکی می‌کشد، به پایان آمده.
این سرانجامی است که مشتافانه بایستی آرزومند آن بود.
مردن، به خواب رفتن، به خواب رفتن، و شاید خواب دیدن…
«هملت، ویلیام شکسپیر»

مینا فشنگچی در تاریکی گالری ویستاقرن‌ها پیش بود که شکسپیر از زبان هملت به ستایش مرگ پرداخت و رنج و زندگی زبونانه را مذمت کرد و هزاران سال گذشت و بشر هنوز از رنج‌های زیستن و بدعهدی روزگار در تنگنا است و گویی این سرنوشت آدمیان است که از رنج بگویند، بنویسند، بکشند و آن را روایت کنند.
مینا فشنگچی در مجموعه «در تاریکی» ما را به صحنه‌هایی هملت‌وار دعوت می‌کند که در آنجا، ناامیدی، تنگنا و تیرگی حاکم است. صحنه تاریک است و کمابیش از هرگونه زندگی‌ای تهی شده یا در آستانه تهی شدن است.
هنرمند دست مخاطب را می‌گیرد و او را به تماشای ریشه‌های از خاک بیرون کشیده شده می‌برد و آدمیانی را ترسیم می‌کند که زمانی زنده بودند اما رهسپار دنیای خاک شده‌اند. زمان را آهسته و آهسته‌تر می‌کند آن‌قدر که انگار از حرکت بازمی‌ماند، و تعلیقی مبهم میان درون و بیرون، میان ماندن و رفتن، میان بودن و نبودن جایگزین آن می‌شود.مینا فشنگچی در تاریکی گالری ویستا
ما «در تاریکی» رهسپار سفری غریب می‌شویم که بخش عمده‌ای از آن متعلق به دنیای زیر خاک است، سفری مخوف با زبان و زمانی متفاوت که در آن نوعی تعلیق و سرسختی هم‌زمان دیده می‌شود و هنرمندی که گویی دل از دنیا کنده، ریشه‌هایش را بیرون کشیده و به ابعادی جدید راه پیداکرده است، بُعدی جدید و عمیق که از ظواهر می‌گذرد و به بطن و ریشه‌ها می‌رسد.
مینا فشنگچی در پنجمین نمایشگاه انفرادی خود در گالری ویستا با عنوان «در تاریکی» قلم‌مو به دست گرفته تا از سفری درونی، عمیق و تاریک خود پرده بردارد. او در قاب‌هایی به‌شدت تیره که به شکلی رامبراندی در بخش‌هایی روشنی گرفته‌اند ما را به تماشای این سفر درونی و دنیای زیرزمینی‌اش فرامی‌خواند؛ بر ریشه‌ها نور می‌تاباند، و بخشی از اعضای بدن ما و استوارترین آن‌ها را به ما نشان می‌دهد. اندک نوری فضای تیره‌وتار صحنه را روشن می‌کند و در همین حال بر بخش‌های سخت بدن همچون استخوان‌ها و دندان‌ها را به تصویر می‌کشد؛ بقایایی از انسانی که روزی از گوشت و پوست ساخته‌شده بود؛ استخوان‌ها و دندان‌ها؛ آخرین بخش‌های بدن که تجزیه می‌شوند و خاک هنوز نتوانسته آن‌ها را از آن خود کند. سخت‌ترین‌ها و ریشه‌دارترین‌ها هنوز باقی‌مانده‌اند میان تیره روشنی‌های قاب نقاشی او.مینا فشنگچی در تاریکی گالری ویستا
کسی نمی‌داند که هنرمند به چه علتی این‌چنین اندوهناک میان زمین و زمان، بالا و پایین می‌شود. پرتره‌ها و سلف پرتره‌های او، اُفلیاوار در کنار تصاویرِ ریشه‌های درهم‌پیچیده گیاهان، بین دو فضای مبهم، شاید که خوابیده‌اند، زیر دو نور متفاوت و در فضایی معلق؛ نیمی گرم و نیمی سرد، با چشمانی که انگار از هر نگاهی تهی شده‌اند. در همین حال یک کُره چشم در قابی دیگر خود را به نمایش می‌گذارد، گویی که از قعر گور می‌خواهد رو به جهان گشوده بماند، شاید این تصاویر نشان از بودن در برزخی دارد میان بهشت ابدی و زندگی دوزخی.
همراهی گیاهان، ریشه‌ها، استخوان‌ها و پرتره‌ها، رهاورد سفر عمیق فشنگچی به درون خود است. دنیایی تیره و تاره اما ریشه‌دار، گاه انگار روزنه‌ای بازشده، نوری تابیده و امید اندکی وجود دارد که این چشم‌ها و ریشه‌ها دوباره جان بگیرند و هم‌زمان این احتمال وجود دارد که برای همیشه در فضایی گنگ، منتظر پوسیدن باقی بمانند.مینا فشنگچی در تاریکی گالری ویستا
این سفر زیرزمینی ما را با وجهی تازه از هنرمند آشنا می‌کند که در آن تاریکی، تیرگی، رنج و استقامت مهم‌ترین دستاورد آن است.
شاید ندانیم که این سفر چگونه آغازشده، شاید ندانیم که چگونه ادامه یافته و به چه دلیل چنین تیره بوده اما هنرمند خود تأکید می‌کند که از تجربه زیسته‌اش برای این قاب‌ها و نقاشی‌ها استفاده کرده است.
شاید ندانیم که این سفر درونی به بطن‌ها و بافت‌ها به چه بهایی به‌دست‌آمده است اما او (هنرمند) ما را در بخش‌هایی از صحنه‌های تاریک زندگی با خودش همراه می‌کند و ما در تاریکی می‌مانیم و نمی‌دانیم که چه بر سر این هملت معاصر آمده یا چه خواهد آمد!مینا فشنگچی در تاریکی گالری ویستا

نقد نمایشگاه‌های دیگر را دنبال کنید.