پرونده چه شد که هنر نامربوط شد | آغاز عصر پست مدرنیسم
قسمت سوم | بررسی وقایعنگارانه سیر افول هنر
نوشته مایکل جی.لوییس مجله کامنتری Commentary Magazine- اول جولای ۲۰۱۵
مجله هنرهای تجسمی آوام ترجمه سحر افتخارزاده
با افول برگشتناپذیرِ اعتقادِ «باور به شان تراژیک انسان» شاید بتوان گفت عصر پست مدرنیسم آغاز شد و سفر به وضعیت کنونیِ بیتفاوتی عمومی عظیم نسبت به هنر شتاب گرفت.
مقاله «درباره کمپ» Notes on Campسوزان سانتاگ در ۱۹۶۴ نخسیتن تلاش برای تعریف تغییر پرشتاب نگرشی بود که در اوایل ۱۹۶۰ در قبال هنر، جامعه، سنت و همه چیز در حال رخ دادن بود. این زیاد شبیه یک تغییر سبک یا فلسفه نبود بلکه تغییر حساسیت بود. سانتاگ مینویسد: “این حساسیت جدید همه چیز را در گیومه قرار میدهد و جدی را تبدیل به مهمل میکند.” اگرچه شرایط جهان بسیار بسیار جدیتر بهنظر میرسید-بحران تسلیحاتی کوبا۱ اتفاق افتاده بود- نسلی جوانتر در دمکراسیهای غربی مصمم بود که اتفاقا عکس العمل مناسب این است که جدیت کمتری به خرج دهیم، دستها را بالا بگیریم و با جهان با طعنه و شوخ طبعی مواجه شویم. آنچنان که سانتاگ نوشته این حساسیت در نقاشی (اندی وارهول )، مجسمه(کلاوس اولدنبرگ) و معماری (روبرت ونتوری) نیز بازتاب یافته بود. هنرمندانی که آثار هرکدام به نوعی در گیومه موجودیت میافت. چیز مشترک بین همه آنها بیطرفی ناگزیر و طعنه آمیزشان بود. این دستورالعمل جدید با نیرویی قابل توجه خود را در شریانهای دنیای هنر، از استودیو به گالری تا موزه و کلاس درس پخش میکرد. یک نمونه آن، بیقیدی هنر پاپ بود که همچون نسیمی روحنواز وزید. قوطیهای سوپ وارهول، همبرگرهای غول آسای لَخت و شل و ول اولدنبرگ هیچ ادعای مهمی در خصوص از بین بردن نوستالژی و اسطوره نداشتند؛ اگرچه تا قسمتی بر آن بودند تا توخالی بودن فرهنگ تجاری سرمایهداری را برملا کنند، اما نتوانستند کاری از پیش ببرند جز آنکه موضوعی را دستمایه آثار خود قرار دادند که جذاب، اطمینان بخش و آشنا بود. اینها طبیعت بیجانهای آمریکای مرفه بعد از جنگ بودند، و مانند همتایان قرن نوزدهمیشان با آن میوه و سبزیهای براق از وفور و فراوانی سخن میگفتند.
تنها در معماری بود که کمی طول کشید تا حساسیت جدید خود را جا بیاندازد. آخر کدام کارفرمایی دلش میخواهد میلیونها بر یک ایدهپردازی طعنهآمیز و بذله سرمایه گذاری کند. “کواکر” Quaker سرمایهگذاران خانه گیلد Guild House، یک خانه سالمندان در فیلادلفیا، وقتی فهمیدند مجسمه آهنی ورودی یک آنتن تلویزیون غول پیکر را به نمایش میگذارد، بسیار سرخورده شدند–مجسمهای که به گفته طراح و معمار بنا، روبرت ونتوری نمادی از فردی سالخورده بود که عمری را صرف تماشای تلویزیون کرده. آنها بدون آنکه ادعای هنرمند مبنی بر الهام گرفتن از قلعه آنت۲ را در نظر بگیرند فورا آن را از محل ورودی برداشتند.
به همان سیاق که هنر پاپ نقادانه تلقی میشد اما در عوض فرش قرمزی برای غیرجدیت و بازیگوشی پهن کرد، معماری پست مدرن نیز جایگزینی بازیگوشانه و شوخ برای یک مدرنیسم فرموله و بَیات شده ارائه داد. شکست مهلک نوسازی شهری حال در همه جا مشهود بود و ادعای مدرنیسم مبنی بر ساختن شهرهای انسان مدار رد شده بود، بخصوص با “مرگ و زندگی شهرهای بزرگ آمریکایی”۳ اثر درخشان جین جاکوب Jane Jacob1961. پس از مدتی بذله گستاخانه پست مدرنیسم، توسط کارفرمایان تجاری همچونAT&T که اولین آسمانخراش بشدت بیمهابا شوخ و شنگ از سِری برجهای “دهه بیست جنجالی” آرت دکو را ساخت، به نمای شهری آمریکایی راه یافت. هنر باردن که از پایان جنگ اول دنبال شده بود- رسالت بیان چیزهای وزین و سنگین با شیوههای وزین و سنگین، ضرورتِ ماندن در وضعیت آماده باش همیشگی در نگاه آوانگارد، همواره مترصد هرگونه تمایل ارتجاعی- دیگر طرفدار نداشت.
اگرچه این سهلانگاری عموما عمر کوتاهی داشت. همبرگر چندطبقه هفتپایی احمقانه اولدنبرگ(۱۹۶۲) به طرزی سرخوشانه غیرسیاسی بود. اما تنها هفت سال بعد، او بیادماندنیترین نمونه هنر ضدجنگ برآمده از مصائب جنگ ویتنام را تولید کرد، رژ لب برفراز تانک، یک پارودی بود متشکل از تانکی که جلوی ساختمان مدیریت دانشگاه ییل سوارهم کرد و بجای اتاقک لوله شلیک توپ، روی بدنه آن یک رژ لب غول آسا به نمایش گذاشت، آنهم نه برافراشته و سرپا بلکه بطرز ناامیدکنندهای شل و ولو(ابراز عقیده ریشخندآمیز اولدنبرگ نسبت به جنگ و مردانگی مداری) آن رژ لب نشانی بود از بازگشت جدیت به عرصه هنر، جدیتی با تهرنگی بسیار سیاسی از خشونت، خشم از ظلم.
گستره وسیعی از آرمانهای سیاسی، وسیله بیانی در هنر برای خود یافتند- محیط زیست، فمینیسم، حقوق چیکانو(مکزیکی-آمریکاییها)، این جدیت جدید بوضوح با جدیت قدیمی فرق میکرد. اگر مدرنیسم نقش خود را در پشتیبانی و بهبود فرهنگ از درون و انقلابی کردن هنر غرب با هدف نجات آن میدید، اَخلاف پست مدرن آن نقدی از بیرون پیش نهادند. این ضد فرهنگ بود که پس از فروپاشی توافق لیبرال پساجنگ۴ پدیدار شد و موضعگیری آن اساسا خصمانه و معروف به دشمنی با نظم موجود بود. و جامعه صنعتی پیشرفته غرب را نه در اوج پیشرفت تمدن بشری بلکه در عوض بعنوان کسب و کاری فاسد نشان داد که میراث شرمآور آن بردگی، استعمار و بهرهکشی بود.
پرواضح است که چرا فرهنگ-هنری که چشم دیدن پیروزی مفهوم انتزاع برآمده از فرهنگ غرب را ندارد نسبت به مدرنیسمی که دقیقا در همان مسیر گام برمیداشته، احساس ناخشنودی کرده و تلاش کند آن را به قدوقواره خودش کوچک کند. باری، سناریویی بطور گسترده پخش شده بود که اکسپرسیونیسم انتزاعی –غیرسیاسیترین جنبش هنر که که این غیرسیاسی بودن را در پس زدن رئالیسم اجتماعی سیاسی شده دهه ۳۰ نشان میداد؛ همان که طولانیترین دوام بیانگری خود را در نقاشیهای چکانشی جکسون پولاک یافت- خود نقشهای از سوی CIA بوده است. بر اساس این دیدگاه نامعقول، کنگره آزادی فرهنگی نمایشگاههای بینالمللی هنرمندانی چون پولاک و دکونینگ را بعنوان بخشی از کمپین امپریالیسم فرهنگی سوبسیدی CIA حمایت میکرده است. در همان حین که این خوانش به شدت مغرضانه از تاریخ در گوشه و کنار بی اعتبار میشد، در باور عمومی حرفهای هنر رسوخ میکرد.
جامعه عمومی آمریکا که در دهه هفتاد با جهان هنر به نوعی توافق رسیده بود، همه این اتفاقات را رصد میکرد. توافق ضمنی عموم با جهان هنر چنین بود که هر آنچه که هنر برای ارائه داشت-مینیمالیسم، کانسپچوالیسم، فوتورئالیسم- عرصهای مضحک است که هرچیزی ممکن است در آن اتفاق بیافتد، منبعی برای سرگرمی، محوطهای که میشد با مسامحه بیمخاطره با خیال راحت به آن توجه نشان داد. هیچ مشکلی بر سر راه موفقیت نبود: هنگام مواجهه با چیزی به غرابت تعمدی یکی از سرهم بندیهای ترکیبی راشنبرگ (که مثلا در آن یک بز آنگورای خشک شده میتوانست از وسط یک لاستیک اتومبیل بیرون بزند) مخاطب از این که بگوید “نپرس و نگو” و بعد پاورچین با لبخندی روی صورت عامیاش دور شود خوشحال بود، از این گذشته راشنبرگ بسیار معروف بود و هنرش او را بسیار ثروتمند ساخت. اگر دوستش نداشتند خب، به هر حال کسی پیدا میشد که دوستش داشته باشد و برایش هزینه هنگفتی بپردازد.
این پیمانی بود که در اواخر دهه هشتاد به شکلی تماشایی درهم شکست و وقتی این اتفاق افتاد خود هنرمندان هم به اندازه مردم غافلگیر شدند.
پی نوشت:
۱- درگیری سیزده روزه (از ۱۶ تا ۲۸ اکتبر ۱۹۶۲) بین آمریکا و شوروی در کوبا، در مورد استقرار موشکهای بالستیک آمریکا در ایتالیا و ترکیه که منجر به استقرار موشکهای بالستیک شوروی در کوبا شده بود.
۲- قلعهای قرن شانزدهمی در شمال فرانسه که هنری دوم برای بانویش ساخت.
۳- کتابی در نقد سیاست شهرسازی در دهه ۵۰ که منجر به از بین رفتن بسیاری از حومههای شهری در ایالات متحده شد.
۴- توافق لیبرال پس از جنگ، مدلی تاریخی از همکاری سیاسی در تاریخ سیاسی پس از جنگ جهانی دوم از ۱۹۴۵ تا اواخر دهه ۱۹۷۰ است. در این برهه لیبرالیسم آمریکایی تسلط سیاسی گستردهای یافت.
این نوشتار ادامه دارد…
قسمتهای قبل از این مقاله را اینجا بخوانید: