نقاشی هایی ساکن و تنها در آثار الهه حیدری

گزارش تصویری نمایشگاه الهه حیدری در گالری اثر با عنوان «ساکن» ها
گزارش تصویری نمایشگاه الهه حیدری در گالری اثر با عنوان «ساکن» ها
۱۵۰x220cm

از ۶ تا ۲۷ مهرماه ۹۷ نمایشگاهی از نقاشی‌های الهه حیدری با عنوان «ساکن» ها در گالری برپا گردیده است. حیدری در متنی که بر این نمایشگاه نوشته می‌گوید:

“ساکن”ها

انتظار از میزهای تو آغاز شد. پشت میزهایت نشستم. روی یک صندلی که پایه‌هایش باریک بود. اگر دست بلند می‌کردم که تو را به نشستن دعوت کنم صندلی می‌شکست. این بود که تنها ماندم. تنهایی اینطور موقع‌ها یک انتخاب نیست. یک اجبار است. پشت میزی که بیشتر از حضور یک نفر را تاب نمی‌آورد و روی صندلی‌ای که هر آن ممکن است بشکند تنها می‌توان ساکن شد. آیا دیگری می‌آید؟ اگر بیاید چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا جایی برای او هست؟ آن‌وقت تنهایی چه؟ و انتظار؟ و سکوت؟ و سکون؟ اینگونه بود که همه‌ی لحظه‌ها یک لحظه شدند، نگاه یخ زد، همه چیز متوقف شد و ما ساکن خود شدیم.

در مجموعه‌ی “ساکن”ها فیگورها همه نشسته‌اند. زن‌هایی بدون دهان. فیگورها زن‌اند چون الهه حیدری اینطور خواسته وگرنه اگر مرد هم بودند حتماً در چهره‌شان دهانی برای حرف زدن نبود. حرفی برای گفتن نیست. “مرا از ترس‌هایم دور کن. نه با حرف. که حرف خود، خود ترس است.”

صورت فیگورها ظریف نیست. زیبا نیست. زشت هم نیست. نمی‌توان برای چهره‌ها کاراکتر مشخصی را در نظر گرفت. همانطور که یک میز قبل از آنکه گرد یا مربع باشد یک میز است. رنگ‌ها تیره و ملایم‌اند و  جز در یکی از فیگورها که پیراهنی قرمز به تن دارد، تنش و انقباضی در اندام‌ها به چشم نمی‌آید.

در یکی از نقاشی‌ها که شامل دو کار متصل در قطع بزرگ است زنی تنها پشت میزی دراز نشسته است. میزی سفید با پایه‌هایی انگار لرزان. زن دست‌هایش را روی میز گذاشته و خیره نگاه می‌کند. دیگر انتظار تمام شده و یقین جای انتظار را گرفته است. از این پس تنها می‌توان نشست و خیره شد بی‌آنکه منتظر ماند.

به نظر می‌رسد که در مجموعه “ساکن”ها نقاش در ذهن خود به چفت و بست بهتری نسبت به جهان رسیده است. “ساکن”ها را می توان ادامه‌ی تفکر دو مجموعه‌ی قبلی یعنی “صندلی‌ها” و “حوالی اجسام” دانست. در “صندلی‌ها”  صندلی‌ها بودند و از میزها و از آدم‌ها نشانی نبود. گویی همه صحنه را ترک کرده بودند. در “حوالی اجسام” آدم‌ها به دور میزها بازگشتند اما ناتمام. تنها قسمتی از آدم‌ها. دست‌ها. پاها. تنه‌هایی بی‌چهره. در قسمت سوم این تریلوژی اما همه هستند. هم اشیا هم آدم‌ها. همه با هم به کلیتی رسیده‌اند. مثل این است که الهه حیدری به انسجامی در کارهایش رسیده باشد. دیگر کلنجار با اجسام و حضور آدم ها فایده ندارد. این‌بار کنار هم می نشینیم و به عبور جهان نگاه می‌کنیم.